معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.8K photos
12.7K videos
3.24K files
2.78K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
سال‌ها شد که بیرون
درت چون حلقه‌ایم

بر در تو حلقه بودن هیچ عاری هست نیست

#حضرت_مولانا
هله عاشقان بکوشید که چو جسم و جان نماند
دلتان به چرخ پرد چو بدن گران نماند

دل و جان به آب حکمت ز غبارها بشویید
هله تا دو چشم حسرت سوی خاکدان نماند

نه که هر چه در جهانست نه که عشق جان آنست
جز عشق هر چه بینی همه جاودان نماند

عدم تو همچو مشرق اجل تو همچو مغرب
سوی آسمان دیگر که به آسمان نماند

ره آسمان درونست پر عشق را بجنبان
پر عشق چون قوی شد غم نردبان نماند

تو مبین جهان ز بیرون که جهان درون دیده‌ست
چو دو دیده را ببستی ز جهان جهان نماند

دل تو مثال بامست و حواس ناودان‌ها
تو ز بام آب می‌خور که چو ناودان نماند

تو ز لوح دل فروخوان به تمامی این غزل را
منگر تو در زبانم که لب و زبان نماند

تن آدمی کمان و نفس و سخن چو تیرش
چو برفت تیر و ترکش عمل کمان نماند

#حضرت_مولانا
چندانک خواهی درنگر در من که نشناسی مرا

زیرا از آن کم دیده‌ای من صدصفت گردیده‌ام

در دیده من اندرآ وز چشم من بنگر مرا

زیرا برون از دیده‌ها منزلگهی بگزیده‌ام

#حضرت_مولانا
زهی باغ زهی باغ که بشکفت ز بالا
زهی قدر و زهی بدر تبارک و تعالی

زهی فر زهی نور زهی شر زهی شور
زهی گوهر منثور زهی پشت و تولا

زهی ملک زهی مال زهی قال زهی حال
زهی پر و زهی بال بر افلاک تجلی

چو جان سلسله‌ها را بدرد به حرونی
چه ذاالنون چه مجنون چه لیلی و چه لیلا

علم‌های الهی ز پس کوه برآمد
چه سلطان و چه خاقان چه والی و چه والا

چه پیش آمد جان را که پس انداخت جهان را
بزن گردن آن را که بگوید که تسلا

چو بی‌واسطه جبار بپرورد جهان را
چه ناقوس چه ناموس چه اهلا و چه سهلا

گر اجزای زمینی وگر روح امینی
چو آن حال ببینی بگو جل جلالا

گر افلاک نباشد به خدا باک نباشد
دل غمناک نباشد مکن بانگ و علالا

فروپوش فروپوش نه بخروش نه بفروش
تویی باده مدهوش یکی لحظه بپالا

تو کرباسی و قصار تو انگوری و عصار
بپالا و بیفشار ولی دست میالا

خمش باش خمش باش در این مجمع اوباش
مگو فاش مگو فاش ز مولی و ز مولا

#حضرت_مولانا
با خدا بودن،
يا در تعبير صحيح تر آن،
خدا با آدمي بودن،
جسارت مي آورد. اين جسارت هم در كلام است و هم در كردار.
مولانا مي فرمايد:

از وقتي خدا با من است و همواره او را در كنار خود، و پشت و تكيه گاه خود حس مي كنم، داراي شجاعتي شده ام كه ديگر از گفتن هيچ چيز ترسي ندارم.

چو با ما يار ما امروز جفت است

بگويم آنچه هرگز كس نگفته ست

#حضرت_مولانا
با خدا بودن،
يا در تعبير صحيح تر آن،
خدا با آدمي بودن،
جسارت مي آورد. اين جسارت هم در كلام است و هم در كردار.
مولانا مي فرمايد:

از وقتي خدا با من است و همواره او را در كنار خود، و پشت و تكيه گاه خود حس مي كنم، داراي شجاعتي شده ام كه ديگر از گفتن هيچ چيز ترسي ندارم.

چو با ما يار ما امروز جفت است

بگويم آنچه هرگز كس نگفته ست

#حضرت_مولانا
چون سخن خدا و رسول

رامیخوانی و می دانی و ازآن

کلمات پندپذیر نمی شوی و

برمقتضای هیچ آیتی و حدیثی عمل نمیکنی ،

ازمن کجاخواهی شنیدن و متابعت کردن؟


#حضرت_مولانا
سنگ شکاف می‌کند در هوس لقای تو
جان پر و بال می‌زند در طرب هوای تو

آتش آب می‌شود عقل خراب می‌شود
دشمن خواب می‌شود دیده من برای تو

جامه صبر می‌درد عقل ز خویش می‌رود
مردم و سنگ می‌خورد عشق چو اژدهای تو

بند مکن رونده را گریه مکن تو خنده را
جور مکن که بنده را نیست کسی به جای تو


#حضرت_مولانا
#حضرت_مولانا

گرت سعادت واقبال گشت مطلوبت
شوی تو طالب دل‌ها و کبر بگذاری
چو هم عنان تو گردد عنایت دل‌ها
شود ینابع حکمت ز قلب تو جاری
ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او

شوریده گردد عقل او آشفته گردد خوی او

این عشق شد مهمان من زخمی بزد بر جان من

صد رحمت و صد آفرین بر دست و بر بازوی او


#حضرت_مولانا