سلام و ادب و احترام
جمعه هست ، ماه رمضان و نوروز در پیش است و دوستان بشدت سرگرم دلتکانی و خانهتکانی هستند و بعضاً ممکن است خسته نیز باشند ، حکایتی شیرین از مثنوی را جهت رفع خستگی تقدیم میکنم طولانی هست در سه قسمت تقدیم میشود ولی شیرین هست .
👇👇👇
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم »
بخش ۸۰ - حکایت آن سه مسافر مسلمان و ترسا و جهود و آن کی به منزل قوتی یافتند و ترسا و جهود سیر بودند گفتند این قوت را فردا خوریم مسلمان صایم بود گرسنه ماند از آنک مغلوب بود
( #قسمت_اول )
۱
یک حکایت بشنو اینجا ، ای پسر ،
تا نگردی ممتحن ، اندر هنر ،
۲
آن جهود و مؤمن و ترسا ، مگر ،
همرهی کردند با هم ، در سفر ،
۳
با دو گمرَه ، همرَه آمد مؤمنی ،
چون خِرَد ،، با نفس و با آهرمنی ،
۴
مرغزی و رازی ، افتند از سفر ،
همره و همسفره ، پیشِ همدگر ،
۵
در قفس افتند ، زاغ و جغد و باز ،
جفت شد در حبس ، پاک و بینماز ،
۶
کرده منزل ، شب به یک کاروانسرا ،
اهلِ شرق و ، اهلِ غرب و ، ماوَرا ،
۷
مانده در کاروانسرا ، خُرد و شگرف ،
روزها با هم ، ز سرما و ز برف ،
۸
چون ، گشاده شد رَه و ، بگشاد بند ،
بِسکِلَند و ، هر یکی ، جایی رَوَند ،
۹
چون ، قفس را ، بشکند شاهِ خِرَد ،
جمعِ مرغان ، هر یکی ، سویی پَرَد ،
۱۰
پَر گشاید پیش ازین ، بر شوق و یاد ،
در هوایِ جنسِ خود ، سویِ معاد ،
۱۱
پَر گشاید ، هر دَمی با اشک و آه ،
لیک ، پریدن ،،، ندارد روی و راه ،
۱۲
راه شد ، هر یک پَرَد مانندِ باد ،
سویِ آن ،،، کز یادِ آن ، پَر میگشاد ،
۱۳
آن طرف ، که بود اشک و آهِ او ،
چونک فرصت یافت ، باشد راهِ او ،
۱۴
در تنِ خود بنگر ، این اجزایِ تن ،
از کجاها گِرد آمد در بدن؟ ،
۱۵
آبی و ، خاکی و ، باد و ، آتشی ،
عرشی و ، فرشی و ، رومی و ، گشی ،
۱۶
از امیدِ عود ، هر یک ، بسته طرف ،
اندرین کاروانسرا ، از بیمِ برف ،
۱۷
برفِ گوناگون ، جمودِ هر جماد ،
در شتایِ بعدِ آن خورشیدِ داد ،
۱۸
چون ، بتابد تَفِ آن خورشید چشم ،
کوه ،،، گردد ، گاه ، ریگ و ، گاه ، پشم ،
۱۹
در گداز آید ، جماداتِ گران ،
چون گدازِ تن ، به وقتِ نَقلِ جان ،
۲۰
چون ، رسیدند این سه همرَه ، منزلی ،
هدیهشان آوَرد حلوا ،،، مُقبلی ،
۲۱
بُرد حلوا ، پیشِ آن هر سه غریب ،
مُحسنی ، از مطبخِ اِنّی قریب ،
۲۲
نانِ گرم و ، صحنِ حلوایِ عسل ،
بُرد آنک ، در ثوابش بود اَمَل ،
۲۳
الکیاسه والادب لاهل المدر ،
الضیافه والقری لاهل الوبر ،
۲۴
الضیافة للغریب والقری ،
اودع الرحمن فی اهل القری ،
۲۵
کل یوم فی القری ضیف حدیث ،
ما له غیر الاله من مغیث ،
۲۶
کل لیل فی القری وفد جدید ،
ما لهم ثم سوی الله محید ،
۲۷
تخمه بودند آن دو بیگانه ،،، ز خور ،
بود صایم ،،، روز آن مؤمن ، مگر ،
۲۸
چون ، نمازِ شام ،،، آن حلوا رسید ،
بود مؤمن ،،، مانده در جوعِ شدید ،
۲۹
آن دو کس گفتند : ، ما ، از خور ، پُریم ،
امشبش بنهیم و ،،، فردایَش خوریم ،
۳۰
صبر گیریم ، امشب از خور ، تن زنیم ،
بهرِ فردا ، لوت را ، پنهان کنیم ،
#تن زنیم = خودداری کنیم
۳۱
گفت مؤمن : امشب ، این خورده شود ،
صبر را بنهیم ،،، تا فردا بُوَد ،
۳۲
پس ، بِدو گفتند : زین حکمتگری ،
قصدِ تو آن است ،،، تا ، تنها خوری ،
۳۳
گفت : ای یاران ،،، نه که ما سه تنیم؟ ،
چون خلاف افتاد ،،، تا ، قسمت کنیم ،
۳۴
هرکه خواهد ، قِسمِ خود ، بر جان زند ،
هرکه خواهد ، قِسمِ خود ، پنهان کند ،
۳۵
آن دو گفتندش : ز قسمت ، در گذر ،
گوش کن ، قسّامِ فیالنار ، از خبر ،
۳۶
گفت : قسام آن بُوَد ،،، کو ، خویش را ،
کرد قسمت ،،، بر هوا و ، بر خدا ،
۳۷
ملکِ حق و ،،، جمله ، قِسمِ اوستی ،
قِسم ،،، دیگر را دهی ، دوگوستی ،
۳۸
این اَسَد ، غالب شدی هم بر سگان ،
گر نبودی نوبتِ آن بَدرَگان ،
۳۹
قصدشان آن ،،، کآن مسلمان ، غم خورَد ،
شب ، بر او ،،، در بینوایی بگذرد ،
۴۰
بود مغلوب او ، به تسلیم و رضا ،
گفت : سمعا طاعة ، اصحابنا ،
#صایم = روزهدار
#صایم بود = روزه بود - روزه داشت
ادامه دارد 👇👇👇
جمعه هست ، ماه رمضان و نوروز در پیش است و دوستان بشدت سرگرم دلتکانی و خانهتکانی هستند و بعضاً ممکن است خسته نیز باشند ، حکایتی شیرین از مثنوی را جهت رفع خستگی تقدیم میکنم طولانی هست در سه قسمت تقدیم میشود ولی شیرین هست .
👇👇👇
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم »
بخش ۸۰ - حکایت آن سه مسافر مسلمان و ترسا و جهود و آن کی به منزل قوتی یافتند و ترسا و جهود سیر بودند گفتند این قوت را فردا خوریم مسلمان صایم بود گرسنه ماند از آنک مغلوب بود
( #قسمت_اول )
۱
یک حکایت بشنو اینجا ، ای پسر ،
تا نگردی ممتحن ، اندر هنر ،
۲
آن جهود و مؤمن و ترسا ، مگر ،
همرهی کردند با هم ، در سفر ،
۳
با دو گمرَه ، همرَه آمد مؤمنی ،
چون خِرَد ،، با نفس و با آهرمنی ،
۴
مرغزی و رازی ، افتند از سفر ،
همره و همسفره ، پیشِ همدگر ،
۵
در قفس افتند ، زاغ و جغد و باز ،
جفت شد در حبس ، پاک و بینماز ،
۶
کرده منزل ، شب به یک کاروانسرا ،
اهلِ شرق و ، اهلِ غرب و ، ماوَرا ،
۷
مانده در کاروانسرا ، خُرد و شگرف ،
روزها با هم ، ز سرما و ز برف ،
۸
چون ، گشاده شد رَه و ، بگشاد بند ،
بِسکِلَند و ، هر یکی ، جایی رَوَند ،
۹
چون ، قفس را ، بشکند شاهِ خِرَد ،
جمعِ مرغان ، هر یکی ، سویی پَرَد ،
۱۰
پَر گشاید پیش ازین ، بر شوق و یاد ،
در هوایِ جنسِ خود ، سویِ معاد ،
۱۱
پَر گشاید ، هر دَمی با اشک و آه ،
لیک ، پریدن ،،، ندارد روی و راه ،
۱۲
راه شد ، هر یک پَرَد مانندِ باد ،
سویِ آن ،،، کز یادِ آن ، پَر میگشاد ،
۱۳
آن طرف ، که بود اشک و آهِ او ،
چونک فرصت یافت ، باشد راهِ او ،
۱۴
در تنِ خود بنگر ، این اجزایِ تن ،
از کجاها گِرد آمد در بدن؟ ،
۱۵
آبی و ، خاکی و ، باد و ، آتشی ،
عرشی و ، فرشی و ، رومی و ، گشی ،
۱۶
از امیدِ عود ، هر یک ، بسته طرف ،
اندرین کاروانسرا ، از بیمِ برف ،
۱۷
برفِ گوناگون ، جمودِ هر جماد ،
در شتایِ بعدِ آن خورشیدِ داد ،
۱۸
چون ، بتابد تَفِ آن خورشید چشم ،
کوه ،،، گردد ، گاه ، ریگ و ، گاه ، پشم ،
۱۹
در گداز آید ، جماداتِ گران ،
چون گدازِ تن ، به وقتِ نَقلِ جان ،
۲۰
چون ، رسیدند این سه همرَه ، منزلی ،
هدیهشان آوَرد حلوا ،،، مُقبلی ،
۲۱
بُرد حلوا ، پیشِ آن هر سه غریب ،
مُحسنی ، از مطبخِ اِنّی قریب ،
۲۲
نانِ گرم و ، صحنِ حلوایِ عسل ،
بُرد آنک ، در ثوابش بود اَمَل ،
۲۳
الکیاسه والادب لاهل المدر ،
الضیافه والقری لاهل الوبر ،
۲۴
الضیافة للغریب والقری ،
اودع الرحمن فی اهل القری ،
۲۵
کل یوم فی القری ضیف حدیث ،
ما له غیر الاله من مغیث ،
۲۶
کل لیل فی القری وفد جدید ،
ما لهم ثم سوی الله محید ،
۲۷
تخمه بودند آن دو بیگانه ،،، ز خور ،
بود صایم ،،، روز آن مؤمن ، مگر ،
۲۸
چون ، نمازِ شام ،،، آن حلوا رسید ،
بود مؤمن ،،، مانده در جوعِ شدید ،
۲۹
آن دو کس گفتند : ، ما ، از خور ، پُریم ،
امشبش بنهیم و ،،، فردایَش خوریم ،
۳۰
صبر گیریم ، امشب از خور ، تن زنیم ،
بهرِ فردا ، لوت را ، پنهان کنیم ،
#تن زنیم = خودداری کنیم
۳۱
گفت مؤمن : امشب ، این خورده شود ،
صبر را بنهیم ،،، تا فردا بُوَد ،
۳۲
پس ، بِدو گفتند : زین حکمتگری ،
قصدِ تو آن است ،،، تا ، تنها خوری ،
۳۳
گفت : ای یاران ،،، نه که ما سه تنیم؟ ،
چون خلاف افتاد ،،، تا ، قسمت کنیم ،
۳۴
هرکه خواهد ، قِسمِ خود ، بر جان زند ،
هرکه خواهد ، قِسمِ خود ، پنهان کند ،
۳۵
آن دو گفتندش : ز قسمت ، در گذر ،
گوش کن ، قسّامِ فیالنار ، از خبر ،
۳۶
گفت : قسام آن بُوَد ،،، کو ، خویش را ،
کرد قسمت ،،، بر هوا و ، بر خدا ،
۳۷
ملکِ حق و ،،، جمله ، قِسمِ اوستی ،
قِسم ،،، دیگر را دهی ، دوگوستی ،
۳۸
این اَسَد ، غالب شدی هم بر سگان ،
گر نبودی نوبتِ آن بَدرَگان ،
۳۹
قصدشان آن ،،، کآن مسلمان ، غم خورَد ،
شب ، بر او ،،، در بینوایی بگذرد ،
۴۰
بود مغلوب او ، به تسلیم و رضا ،
گفت : سمعا طاعة ، اصحابنا ،
#صایم = روزهدار
#صایم بود = روزه بود - روزه داشت
ادامه دارد 👇👇👇