تو که یک گوشٖه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
نیست دیگر بخرابات خرابی چون من
باز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد؟
#عماد_خراسانی
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
نیست دیگر بخرابات خرابی چون من
باز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد؟
#عماد_خراسانی
آن که می داد تو را حسن و نمی داد وفا
کاشکی فکر من عاشق و شیدا می کرد
یا نمی داد تو را اینهمه بیداد گری
یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد
#عماد_خراسانی
کاشکی فکر من عاشق و شیدا می کرد
یا نمی داد تو را اینهمه بیداد گری
یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد
#عماد_خراسانی
دلم آشفتهی آن مایهی ناز است هنوز
مرغِ پرسوخته در پنجهی باز است هنوز
جان به لب آمد و لب بر لبِ جانان نرسید
دل به جان آمد و او بر سرِ ناز است هنوز
گرچه بیگانه ز خود گشتم و دیوانه ز عشق
یار، عاشقکش و بیگانهنواز است هنوز
خاک گردیدم و بر آتشِ من آب نزد
غافل از حسرتِ اربابِ نیاز است هنوز
گرچه هر لحظه مدد میدهدم چشمِ پُر آب
دلِ سودازده در سوز و گداز است هنوز
همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع
قصّهی ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
گرچه رفتی، ز دلم حسرتِ رویِ تو نرفت
درِ این خانه به امّیدِ تو باز است هنوز
این چه سودا ست "عمادا" که تو در سر داری
وین چه سوزیست که در پردهی ساز است هنوز
#عماد_خراسانی
مرغِ پرسوخته در پنجهی باز است هنوز
جان به لب آمد و لب بر لبِ جانان نرسید
دل به جان آمد و او بر سرِ ناز است هنوز
گرچه بیگانه ز خود گشتم و دیوانه ز عشق
یار، عاشقکش و بیگانهنواز است هنوز
خاک گردیدم و بر آتشِ من آب نزد
غافل از حسرتِ اربابِ نیاز است هنوز
گرچه هر لحظه مدد میدهدم چشمِ پُر آب
دلِ سودازده در سوز و گداز است هنوز
همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع
قصّهی ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
گرچه رفتی، ز دلم حسرتِ رویِ تو نرفت
درِ این خانه به امّیدِ تو باز است هنوز
این چه سودا ست "عمادا" که تو در سر داری
وین چه سوزیست که در پردهی ساز است هنوز
#عماد_خراسانی
آن که می داد تو را حسن و نمی داد وفا
کاشکی فکر من عاشق و شیدا می کرد
یا نمی داد تو را اینهمه بیداد گری
یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد
#عماد_خراسانی
کاشکی فکر من عاشق و شیدا می کرد
یا نمی داد تو را اینهمه بیداد گری
یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد
#عماد_خراسانی
.
چون نکو می نگرم شمع تو، پروانه توئی
حرم و دیر توئی کعبه و بتخانه توئی
راز شیرینی این عالم افسانه توئی
لب دلدار توئی، طرّه جانان توئی
#عماد_خراسانی
چون نکو می نگرم شمع تو، پروانه توئی
حرم و دیر توئی کعبه و بتخانه توئی
راز شیرینی این عالم افسانه توئی
لب دلدار توئی، طرّه جانان توئی
#عماد_خراسانی
عهد کردم ، این پریشانی ،
دگر ، با کس ، نگویم ،
گفت آخر ، با تو ،، دردم ،
اشکِ گرم و آهِ سردم ،
میروی و ، میروم پیمانه گیرم ،
تا ندانم ،
من #که بودم؟ ،
یا #چه بودم؟ ،
یا #چه هستم؟ ،
یا #چه کردم؟ ،
#عماد_خراسانی
دگر ، با کس ، نگویم ،
گفت آخر ، با تو ،، دردم ،
اشکِ گرم و آهِ سردم ،
میروی و ، میروم پیمانه گیرم ،
تا ندانم ،
من #که بودم؟ ،
یا #چه بودم؟ ،
یا #چه هستم؟ ،
یا #چه کردم؟ ،
#عماد_خراسانی
♡
مستیدو ڪسدارم، من مست و نگارم مست
من داغ چو تابستانم وآن تازه بهارم مست
امشب زده معجونی این مغز پر از سودا
زآنهمشده غممجنون، همصبر و قرارم مست
من عشقم و من ذوقم، من شورم و من شوقم
بر گردن جان طوقی از عشق تو دارم مست
فردا ڪه از این وادے رحلت بودم ناچار
گرد سر تو گردد ذرات غبارم مست
اے شیشە عمرم باش از سنگ حوادث دور
دستی به دعا خوشتر هم با تو برآرم مست
در واقعهاے ڪز آن پرهیز و گریزے نیست
خواهم به برت باشم تا جان بسپارم مست
دیوان و ڪتابم مست در حشر حسابم مست
صحراے بدان پهنا از شور و شرارم مست
گر مست نیام امشب، شرمندە جاویدم
هم عاشق و هم معشوق، هم بادهگسارم مست
هر صفحه ڪه بگشایی ز اوراق ڪتاب من
جز عشق نمیبینی شعر است و شعارم مست
جز عشق نمیگویم، جز عشق نمیجویم
در چرخ جنون چرخم، خود دست و مدارم مست
عیش است و طرب ما را مقصود در این صحرا
تا قد چو ڪمان گردد زین طرفه شڪارم مست
بزمیست مرا در دل از خلد برین خوشتر
ڪو آن ڪه چنین حالی با وے بگذارم مست
ڪو دمخور هشیارے، ڪاین مستی من خواهد
زین باده بسی دارم، دنبال خمارم مست
بیهوده نمیگویم اے آنڪه دلی دارے
یڪ لحظه بیا و باش جاوید ڪنارم مست
#عماد_خراسانی
ترانه مستانه غزل(منتخب غزل معاصر ایران)
مستیدو ڪسدارم، من مست و نگارم مست
من داغ چو تابستانم وآن تازه بهارم مست
امشب زده معجونی این مغز پر از سودا
زآنهمشده غممجنون، همصبر و قرارم مست
من عشقم و من ذوقم، من شورم و من شوقم
بر گردن جان طوقی از عشق تو دارم مست
فردا ڪه از این وادے رحلت بودم ناچار
گرد سر تو گردد ذرات غبارم مست
اے شیشە عمرم باش از سنگ حوادث دور
دستی به دعا خوشتر هم با تو برآرم مست
در واقعهاے ڪز آن پرهیز و گریزے نیست
خواهم به برت باشم تا جان بسپارم مست
دیوان و ڪتابم مست در حشر حسابم مست
صحراے بدان پهنا از شور و شرارم مست
گر مست نیام امشب، شرمندە جاویدم
هم عاشق و هم معشوق، هم بادهگسارم مست
هر صفحه ڪه بگشایی ز اوراق ڪتاب من
جز عشق نمیبینی شعر است و شعارم مست
جز عشق نمیگویم، جز عشق نمیجویم
در چرخ جنون چرخم، خود دست و مدارم مست
عیش است و طرب ما را مقصود در این صحرا
تا قد چو ڪمان گردد زین طرفه شڪارم مست
بزمیست مرا در دل از خلد برین خوشتر
ڪو آن ڪه چنین حالی با وے بگذارم مست
ڪو دمخور هشیارے، ڪاین مستی من خواهد
زین باده بسی دارم، دنبال خمارم مست
بیهوده نمیگویم اے آنڪه دلی دارے
یڪ لحظه بیا و باش جاوید ڪنارم مست
#عماد_خراسانی
ترانه مستانه غزل(منتخب غزل معاصر ایران)