معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.3K photos
12.4K videos
3.22K files
2.77K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
ای عشق نگویم که به جای خوشم انداز
یکبار دگر در تف آن آتشم انداز

آتش چه زنی بر دلم از نام جدائی
این حرف مگو با من و در آتشم انداز

بیماری خود داده به ما نرگس مستش
ای دیده ز پر کالهٔ دل مفرشم انداز

یا رب نپسندی که بخواهم ز تو چیزی
یا رب به کریمی خود از خواهشم انداز

از مغز سر خویش رضی شعله بر افروز
و اندر دل بی عزت خواری کشم انداز

#رضی‌الدین_آرتیمانی
همه دردم همه داغم همه عشقم همه سوزم
همه در هم گذرد هر مه و سال و شب و روزم

وصل و هجرم شده یکسان همه از دولت عشقت
چه بخندم چه بگریم چه بسازم چه بسوزم

گفتنی نیست که گویم ز فراقت به چه حالم
حیف و صد حیف که دور از تو ندانی به چه روزم

دست و پایم طپش دل همه از کار فکنده
چشم بر جلوهٔ دیدار نیفتاده هنوزم

غصهٔ‌ بی‌غمیم داغ کند ور نه بگویم
داغ بی‌دردیم از پا فکند ور نه بسوزم

رضیم، جملهٔ آفاق فروزان ز چراغم
همچو مه، چشم بدریوزهٔ خورشید ندوزم


#رضی‌الدین_آرتیمانی
همه دردم، همه داغم، همه عشقم، همه سوزم
همه در هم گذرد هر مه و سال و شب و روزم

وصل و هجرم شده یکسان همه از دولت عشقت
چه بخندم، چه بگریم، چه بسازم، چه بسوزم

گفتنی نیست که گویم ز فراقت به چه حالم
حیف و صد حیف که دور از تو ندانی به چه روزم

دست و پایم طپش دل همه از کار فکنده
چشم بر جلوهٔ دیدار نیفتاده هنوزم

غصهٔ‌ بی‌غمی‌ام داغ کند ور نه بگویم
داغ بی‌دردی‌ام از پا فکند ور نه بسوزم

#رضی‌الدین_آرتیمانی
بهشت است آن ندانم یا بهار است
غلط کردم غلط، دیدار یار است
هلاک آن تنم کز نازنینی
زمین و آسمانش زیر بار است
مرا گوئی چرا شوریده شکلی
شراب است و بهار است و نگار است
#رضی‌الدین_آرتیمانی
ای ذرهٔ سرگشته، قرارِ تو کجاست؟
وی مشتِ غبار، اعتبارِ تو کجاست؟
در آمدن و بودن و رفتن مجبور
ای عاجزِ مضطر، اختیارِ تو کجاست؟

#رضی‌الدین_آرتیمانی
به من گر آشنا بیگانه گردد جای آن دارد

که با بیگانه، حرف آشنایی در میان دارم

#رضی‌الدین_آرتیمانی
الهی به مسٖتان میخانه‌ات
بعقل آفرینان دیوانه‌ات

به دردی کش لجهٔ کبریا
که آمد به شأنش فرود انّما

به درّی که عرش است او را صدف
به ساقی کوثر، به شاه نجف

به نور دل صبح خیزان عشق
ز شادی به انده گریزان عشق

به رندان سر مست آگاه دل
که هرگز نرفتند جز راه دل

به انده‌پرستان بی پا و سر
به شادی فروشان بی شور و شر

کزان خوبرو، چشم بد دور باد
غلط دور گفتم که خود کور باد

#رضی‌الدین_آرتیمانی
#ساقی_نامه
شور عشقی کرده بازم بیقرار
    باز دل را داده‌ام بی‌اختیــــار
    گو قـــرار حیــرت ماهم بده
    ای که داری در تکاپویش قرار


    ما به عهدت استوار استاده‌ایم
    گر چه عهـد تـو نباشد استوار
    چند باشم همچو چشمت ناتوان
    چند باشم همچو زلفت بی‌قرار


    یا مـرا یک روزگـاری دست ده
    یا که دست از روزگار من بدار

  #رضی‌الدین_آرتیمانی


‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌
 الهـی به مستـــــان ميخـانه ات
  به عقـل آفـرينان ديـــــوانه ات

  به میخــــانه‌ی وحـدتـم راه ده
  دل زنـــــده و جـــــان آگــاه ده

  میی ده که چون ریزی‌اش در سبو
  برآرد سبـــــو از دل آواز هـــــو

  ازآن می كه در دل چو منزل كند
  بـــدن را فـــروزان تر از دل كند

  میی گشته مجنــــون راز و نياز
  میی از منی و تـویی گشته پاک

  ميی را كه باشد دراو اين صفت
  نباشد به غيـــر از می معـــرفت

 
#رضی‌الدین_آرتیمانی‌
این خلق جهان به یکدگر کینه‌ورند
گویا که ز مرگ خویشتن بی‌خبرند
همچون دو سگ گرسنه از بهر شکم
از روی حسد به یکدگر می‌نگرند

#رضی‌الدین‌_آرتیمانی