معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
دوشینه شبم بود شبیه یلدا
آن مونس غمگسار نامد عمدا

شب تا به سحر ز دیده دُر می‌سفتم
می‌گفتم رب لاتذرنی فردا

#مهستی_گنجوی
- رباعی شمارۀ ۱
آن دیده که دیدن تو بودی کارش
از گریه تباه می‌شود مگذارش

وان دل که بتو بود همه بازارش
در حلقهٔ زلف توست نیکو دارش

#مهستی_گنجوی
- رباعی شمارۀ ۱۰۹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



در وقت بهار جز لب جوی مجوی

جز وصف رخ یار سمن‌روی مگوی

جز بادهٔ گلرنگ به شبگیر مگیر

جز زلف بتان عنبرین بوی مبوی


#مهستی_گنجوی
دل در ازل آمد آشیان غم تو
جان تا به ابد بود مکان غم تو

من جان و دل خویش از آن دارم دوست
کین داغ تو دارد آن نشان غم تو

#مهستی_گنجوی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

من عهد تو سخت سست می‌دانستم
بشکستن آن درست می‌دانستم

این دشمنی ای دوست که با من ز جفا
آخر کردی، نخست می‌دانستم....


#مهستی_گنجوی



دوشینه شبم بود شبیهِ یلدا
آن مونسِ غمگُسار، نامَد عَمدا

شب تا به سحر ز دیده دُر می‌سُفتم
می‌گفتم: رَبِ لاتَذَرْنِی فَرداً*



*پروردگارا، تنهایم مگذار.




#مهستی_گنجوی
گر زانکه چو خاک ره ستم‌کش باشی
چون باد همیشه در کشاکش باشی

زنهار ز دست ناکسان آب حیات
بر لب مچکان گرچه در آتش باشی

#مهستی_گنجوی
دریای سرشک دیدهٔ پر نم ماست
وان بار که کوه برنتابد غم ماست

در حسرت همدمی بشد عمر عزیز
ما در غم همدمیم و غم همدم ماست

#مهستی_گنجوی
- رباعی شمارۀ ۲۰
دل در ازل آمد آشیان غم تو
جان تا به ابد بود مکان غم تو

من جان و دل خویش از آن دارم دوست
کین داغ تو دارد آن نشان غم تو

#مهستی_گنجوی
- رباعی شمارۀ ۱۵۷
در میکده پیش بت تحیّات خوش است
با ساغر یک منی مناجان خوش است

تصبیح و مصلای ریائی خوش نیست
زنّار مغانه در خرابات خوش است

#مهستی_گنجوی
- رباعی شمارۀ ۱۵
در دل همه شرک روی بر خاک چه سود؟
زهری که به جان رسید تریاک چه سود؟

خود را به میان خلق زاهد کردن
با نفس پلید جامهٔ پاک چه سود؟

#مهستی_گنجوی
- رباعی شمارۀ ۸۳
جان در ره عاشقی خطر باید کرد
آسوده دلی زیر و زبر باید کرد

وانگه ز وصال باز نادیده اثر
با درد دل از جهان گذر باید کرد


#مهستی_گنجوی
ای یاد تو تسبیح زبان و لب من
اندیشهٔ تو مونس روز و شب من

ای دوست مکن ستم که کاری بکند
دودِ دل و آهِ سحر و یا ربِ من

#مهستی_گنجوی
- رباعی شمارۀ ۱۴۵
.
من مهستی‌ام بر همه خوبان شده طاق
مشهور به حسن در خراسان و عراق

ای پورِ خطيب گنجه از بهر خدا
مگذار چنين بسوزم از درد فراق

#مهستی_گنجوی
در دهر مرا جز تو دل‌افروز مباد
بر لعل لبت زمانه فیروز مباد

و آن شب که مرا تو در کناری یا رب
تا صبح قیامت نشود روز مباد


#مهستی_گنجوی
دی خوش پسری دیدم اندر زوزن
گر لاف زنی ز خوبرویان زو زن

او بر دل من رحم نکرد و زن کرد
خود داد منش ستاند زو زن

#مهستی_گنجوی
- رباعی شمارۀ ۱۴۱
گر زانکه چو خاک ره ستم‌کش باشی
چون باد همیشه در کشاکش باشی

زنهار ز دست ناکسان آب حیات
بر لب مچکان گرچه در آتش باشی

#مهستی_گنجوی
- رباعی شمارۀ ۱۷۶
چون خاک زمین اگر جفاکش باشی
از بــاد و هوای دهر ناخوش باشی

زنهار، ز دست ناکسان آب حیات
بر لب ننهی، اگر در آتش باشی

#مهستی_گنجوی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در عرفات‌العاشقین به فکری مشهدی منتسب شده.