مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید

از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید

#حافظ
#استاد_محمدرضا_شجریان
استاد #احمد_عبادی
گلهای تازه شماره ۱۴۴

اِی من غلامِ
آنکه
دلش با زبان
یکیست …

#حافظ

بگذار تا ز شارعِ میخانه بگذریم
کز بهرِ جرعه‌ای همه محتاجِ این دریم

روز  نخست چون دَمِ رندی زدیم و عشق
شرط آن بوَد که جز رهِ آن شیوه نسپریم

جایی که تخت و مسندِ جم می‌رود به باد
گر غم خوریم خوش نبوَد به که مِی‌ خوریم

تا بو که دست در کمر ِ او توان زدن
در خونِ دل نشسته چو یاقوتِ احمریم

واعظ مکن نصیحتِ شوریدگان که ما
با خاکِ کوی دوست به فردوس ننگریم

چون صوفیان به حالت و رقصند مقتدا
ما نیز هم به شعبده دستی برآوریم

از جرعهٔ تو خاکِ زمین دُر و لعل یافت
بیچاره ما که پیشِ تو از خاک کمتریم

حافظ! چو ره به کنگرهٔ کاخِ وصل نیست
با خاکِ آستانۀ این در، به سر بریم

#حافظ غزل ۳۷۱

گُل ، بی رخِ یار ،،، خوش نباشد ،

بی باده ،،، بهار ، خوش نباشد ،





طرفِ چمن و طوافِ بُستان ،

بی لاله‌عذار ، خوش نباشد ،





رقصیدنِ سَرو و ، حالتِ گُل ،

بی صوتِ هزار ،،، خوش نباشد ،


#هزار = بلبل





با یارِ شِکَرلبِ گُل‌اَندام ،

بی بوس و کنار ،،، خوش نباشد ،





باغِ گُل و مُل ، خوش است ، لیکن ،

بی صحبتِ یار ،،، خوش نباشد ،





هر نقش که دستِ عقل ،،، بندد ،

جز ، نقشِ نگار ،،، خوش نباشد ،

#هر نقش که دستِ عقل بندد = هر تصویری که دستِ عقل رسم کند ، ( بکشد ، نقش کند ) ،



جان ، نقدِ محقّر است ،،، حافظ ،

از بهرِ نثار ، خوش نباشد ،





#حافظ
سلام
صبح بخیر

🌸🌸🌸🌸🌸

بر گیر شراب طرب‌ انگیز و بیا
پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیا

مشنو سخن خصم که بنشین و مرو
بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا

#حافظ
نیمه شبان و صدای گرم #مرضیه
آهنگ : همایون خرم
شعر : تورج نگهبان

من به خلوت ننشینم پس از این، ور به مثل
زاهد صومعه بر پای نهد زنجیرم

پند پیرانه دهد واعظ شهرم لیکن
من نه آنم که دگر پند کسی بپذیرم

می به زیر کش و سجادهٔ تقوی بر دوش
آه اگر خلق شوند آگه از این تزویرم

#حافظ

شهرهٔ شهر مشو تا نَنَهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم

#حافظ