معرفی عارفان
1.23K subscribers
33.8K photos
12.3K videos
3.21K files
2.75K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
شخصیت‌شناسی مرد نابینا

مردی نابینا زیر درختی بر سر دو راهی نشسته بود. پادشاهی نزد او آمد، از اسب پیاده شد، ادای احترام کرد و گفت: قربان، از چه راهی می‌توان به پایتخت رفت؟

پس از او وزیر پادشاه نزد مرد نابینا رسید و بدون ادای احترام گفت: آقا، راهی که به پایتخت می‌رود کدام است؟‌ سپس سربازی نزد نابینا آمد، ضربه‌ای به سر او زد و پرسید:‌‌ احمق،‌ راهی که به پایتخت می‌رود کدام است؟هنگامی که همه آن‌ها مرد نابینا را ترک کردند، او شروع به خندیدن کرد. مرد دیگری که کنار نابینا نشسته بود، از او پرسید:
به چه می‌خندی؟

نابینا پاسخ داد: اولین مردی که از من سؤال کرد، پادشاه بود، مرد دوم وزیر او بود و مرد سوم فقط یک نگهبان ساده بود.  مرد با تعجب از نابینا پرسید: چگونه متوجه شدی؟ مگر تو نابینا نیستی؟

نابینا پاسخ داد: فرق است میان آن‌ها. پادشاه از بزرگی خود اطمینان داشت و به همین دلیل ادای احترام کرد ولی نگهبان به قدری از حقارت خود رنج می‌برد که حتی مرا کتک زد.

نحوۀ رفتار هرکس نشانه شخصیت اوست، شرافت انسان به اخلاقش است.
کانال تلگرامیsmsu43@
الهه - نمانده چرا، در زمانه ما، رنگ مهر و وفا،
الهه
شاید زمانه نفهمد

نمانده چرا، در زمانه ما، رنگ مهر و وفا،
عشق و صدق و صفائی، خدایا، خدایا، خدایا

کشد به کجا، کار اهل صفا، ای رقم زن ما،
تابه ک
ی ناروائی، خدایا، خدایا، خدایا

کجا بگریزم، که غم نشناسد، نشان مرا
چه چاره کنم تا، زمانه بفهمد، زبان مرا
غمم به سر و، آتشم به دل و،بسته لب ناله کردم
دلی نشود تا، خبر زغمم، نیمه شب ناله کردم

به جلوه همی، در دل جمع خوبان، نشسته توئی
به شکوه همی، در پی عمر کوته، فتاده منم
به خنده همی، دامن از دست یاران، کشیده توئی
به گریه همی، سر به دامان صحرا، فتاده منم
دگر چه بود، لطف این زندگانی
تهی چو شود، ساغر مهربانی
کانال تلگرامیsmsu43@
الهه - نمانده چرا، در زمانه ما، رنگ مهر و وفا،
الهه
شاید زمانه نفهمد

نمانده چرا، در زمانه ما، رنگ مهر و وفا،
عشق و صدق و صفائی، خدایا، خدایا، خدایا

کشد به کجا، کار اهل صفا، ای رقم زن ما،
تابه کی ناروائی، خدایا، خدایا، خدایا

کجا بگریزم، که غم نشناسد، نشان مرا
چه چاره کنم تا، زمانه بفهمد، زبان مرا
غمم به سر و، آتشم به دل و،بسته لب ناله کردم
دلی نشود تا، خبر زغمم، نیمه شب ناله کردم

به جلوه همی، در دل جمع خوبان، نشسته توئی
به شکوه همی، در پی عمر کوته، فتاده منم
به خنده همی، دامن از دست یاران، کشیده توئی
به گریه همی، سر به دامان صحرا، فتاده منم
دگر چه بود، لطف این زندگانی
تهی چو شود، ساغر مهربانی
✿افسوس که بیفایده فرسوده شدیم،
وَز داسِ سپهرِ سرنگون سوده شدیم؛

دردا و ندامتا که تا چشم زدیم،
نابوده به کامِ خویش، نابوده شدیم


#خیام
حکایت

عبدالملك بن مروان به هنگام مرگ ، از كاخش ، جامه شویی را كه لباس هاى شسته شده را به زمين مى زد، نگاه كرد و گفت :
اى كاش من لباسشو بودم و عهده دار خلافت نشده بودم !
پس سخنش به (ابو حازم ) رسيد و در پاسخ گفت : سپاس پروردگار را كه آنان را درمرتبه اى قرار داد كه چون مرگشان فرا رسيد، آرزوى آن كنند كه در مقامى باشند كه ما در آنيم و چون مرگ ما فرا رسد، آرزو نكنيم كه در مقام آنان باشيم

#کشکول
#شیخ_بهایی
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد
احسان ترا شمار نتوانم کرد

گر بر تن من زفان شود هر مویی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد

#ابوسعیدابوالخیر
فی المسافة بین غیابک وحضورک انکسر شیء ما،
لن یعود کما کان أبدً.

در فاصله‌ی میان هجرانت تا وصال در من چیزی می‌شکند.
که هیچ گاه ترمیم نخواهد شد.

غاده_السمان
کانال تلگرامیsmsu43@
محمدرضا شجریان - غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
غم زمانه خورم یا فراق یار

محمدرضا شجریان



غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم
نه دست صبر که در آستین عقل برم
نه پای عقل که در دامن قرار کشم
نه قوتی که توانم کناره جستن از او
نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم

چو می‌توان به صبوری کشید جور عدو
چرا صبور نباشم که جور یار کشم

شراب خورده ساقی ز جامِ صافیِ وصل
ضرورتست که درد سر خمار کشم
گلی چو روی تو گر در چمن به دست آید
کمینه دیده سعدیش پیش خار کشم
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش

دلبر تو دایما بر در دل حاضر است
رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش

دیدهٔ جان روی او تا بنبیند عیان
در طلب روی او روی به دیوار باش

ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس
پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش

نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال
لیک تو باری به نقد ساختهٔ کار باش

در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن
تو به یکی زنده‌ای از همه بیزار باش

گر دل و جان تو را در بقا آرزوست
دم مزن و در فنا همدم عطار باش

#عطار
گل و میوه نمی‌شکفد به پاییز که این مناظره باشد، یعنی؛ به پاییز مخالف مقابله و مقاومت کردن باشد و گل را آن طبع نیست که مقابلگی کند با پاییز.
اگر نظر آفتاب عمل یافت بیرون آید در هوای معتدل عادل، و اگر نه سر درکشید و به اصل خود رفت.
پاییز با او می گوید:
اگر تو شاخ خشک نیستی پیش من برون آی اگر مردی، او می‌گوید پیش تو من (شاخ) خشکم و نامردم هرچ خواهی بگو؛

ای پادشاه صادقان چون من منافق دیده‌ای؟!                  

با زندگانت زنده‌ام با مردگانت مُرده‌ام


#فیه_ما_فیه
#مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چون باغبان را به دست آوردی ،

باغ از آن توست ؛

از هر درخت که خواهی می‌ستان !


شمس‌ الحق تبریزی
اگر احساس كنی: "هستی به من نياز دارد؛ من نه تصادفی، بلكه برای انجام ماموريتی ويژه به دنيا آمدم؛ بايد زندگی‌ام را ابراز و چيزی زيبا به هستی عرضه كنم" تنها آنگاه كامروا خواهی شد و احساس خواهی كرد که كارت را به انجام رسانده‌ای.

و لذتی كه از انجام رساندن آن كار بر می‌خيزد ــ هر كاری كه همه‌ی وجودت را صرف آن كرده‌ای ــ اگر آن كار را به خوبی انجام داده باشی، اگر آن كار را به خوبی به پايان رسانده باشی، سرمست می‌شوی.

«با وجود تو هستی كمی بيشتر از قبل غنی می‌شود» اما زمانی اين احساس به تو دست خواهد داد كه سكوت يابی، سکوتی که از فروکش کردنِ ذهنِ خودمحور حاصل می‌شود. و هر قدر ساكت‌تر شوی، دستان خدا را بيشتر در پشت خود احساس می‌كنی.

وقتی كاملا ساكت شوی، ناگهان خودت را در شكلِ یک نیِ تو خالی در دهان خدا می‌بينی كه بر تو می‌دمد و نغمه‌ای را از تو به صدا در می‌آورد.

تنها كاری كه تو بايد انجام دهی اين است كه مانع نشوی، اخلال نكنی و بگذاری نغمه‌ی خدا با خلوص كامل از تو نواخته شود.

#اشو

 
اگر احساس كنی: "هستی به من نياز دارد؛ من نه تصادفی، بلكه برای انجام ماموريتی ويژه به دنيا آمدم؛ بايد زندگی‌ام را ابراز و چيزی زيبا به هستی عرضه كنم" تنها آنگاه كامروا خواهی شد و احساس خواهی كرد که كارت را به انجام رسانده‌ای.

و لذتی كه از انجام رساندن آن كار بر می‌خيزد ــ هر كاری كه همه‌ی وجودت را صرف آن كرده‌ای ــ اگر آن كار را به خوبی انجام داده باشی، اگر آن كار را به خوبی به پايان رسانده باشی، سرمست می‌شوی.

«با وجود تو هستی كمی بيشتر از قبل غنی می‌شود» اما زمانی اين احساس به تو دست خواهد داد كه سكوت يابی، سکوتی که از فروکش کردنِ ذهنِ خودمحور حاصل می‌شود. و هر قدر ساكت‌تر شوی، دستان خدا را بيشتر در پشت خود احساس می‌كنی.

وقتی كاملا ساكت شوی، ناگهان خودت را در شكلِ یک نیِ تو خالی در دهان خدا می‌بينی كه بر تو می‌دمد و نغمه‌ای را از تو به صدا در می‌آورد.

تنها كاری كه تو بايد انجام دهی اين است كه مانع نشوی، اخلال نكنی و بگذاری نغمه‌ی خدا با خلوص كامل از تو نواخته شود.

#اشو

 
بزرگترین درس زندگی را سعدی داد
آنجا که گفت :

اندازه نگهدار که اندازه نکوست
هم لایق دشمن است و هم لایق دوست
کانال تلگرامیsmsu43@
همایون شجریان - رهایی نور ماه
رهایی نور ماه
همایون شجریان


مهتاب به نور دامن شب بشکافت
می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت
خوش باش و میندیش که مهتاب بسی
اندر سر خاک یک به یک خواهد تافت
بیاموزید بدون سرزنش کردن، احساس خود را ابراز کنید.
بیاموزید که با حالتی گشوده و غیرتدافعی به یار خود گوش کنید.

به شریک زندگی خود فضای ابراز وجود بدهید. ایجاد فضا برای خود و دیگران بسیار مهم است. عشق نمی تواند بدون فضا شکوفا شود.

#اکهارت_تله
یاری که چو ما لطف الهی دارد
در هر دو جهان هرچه تو خواهی دارد

هر چند گدای حضرت سلطان است
از دولت عشق پادشاهی دارد

#شاه_نعمت_الله_ولی
بازآی که یار بر سر پیمانست
از مهر تو برنگشت صد چندانست

تو بر سر مهری که ترا یکجانست
او چون باشد که جان جان جانست

#مولانای_جان
زندگی نمایشی است ، که هیچ تمرینی برای آن وجود ندارد پس آواز بخوان ، اشک بریز ، بخند
و با تمام وجود زندگی کن قبل از آنکه نمایش تو ،
بدون هیچ تشویقی به پایان برسد...

#چارلی چاپلین
کانال تلگرامیsmsu43@
زنده یاد شجریان -خوش است خلوت اگر یار یار من باشد
خوش است خلوت اگر یار یار من باشد
محمدرضا شجریان


خوش است خلوت اگر یار یار من باشد
نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد

من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد

همای گو مفکن سایه شرف هرگز
بر آن دیار که طوطی کم از زغن باشد
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد