معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۴ ( #قسمت_پنجم )                  ۵۳ ور ایدونکه ، آید ز اختر ،، پسر ، ببندش به‌بازو ،، نشانِ پدر ، ۵۴ به بالایِ سامِ نریمان بُوَد ، به مردی و خویِ کریمان بُوَد…
داستان رستم و سهراب
#زادن_سهراب_از_تهمینه

فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۵
( #قسمت_اول )
                

۱

چو نُه ماه بگذشت ، بر دُختِ شاه ،

یکی کودک آمد ، چو تابنده‌ماه ،

۲

تو گفتی ،، گَوِ پیلتن ، رستم ا‌ست ،

و یا ، سامِ شیر است ،، یا ، نیرَم‌ است ،

۳

چو چندی شد و ،، چهره ، شاداب کرد ،

وِرا نام ، تهمینه ،، سهراب کرد ،

۴

چو یک ماه شد ، همچو یک سال بود ،

بَرَش ،، چون بَرِ رستمِ زال ، بود ،

۵

چو سه ساله شد ، سازِ میدان گرفت ،

به پنجم ، دلِ شیرمردان ، گرفت ،

۶

چو ده ساله شد ، زان زمین ، کس نبود ،

که یارست ،،، با او ، نَبَرد آزمود ،

۷

به‌تن ، همچو پیل و ،، به چهره ، چو خون ،

سطبرش ، دو بازو ،،، بسانِ ستون ،

۸

به نخجیرِ شیران ، بُرون تاختی ،

به بازی ، همی رزمشان ساختی ،

۹

به تَگ ، دردَویدی پیِ بادپای ،

گرفتی دُمِ اسب ، ماندی بجای ،

۱۰

بَرِ مادر آمد ، بپرسید ازوی ،

بِدو گفت گستاخ : ،،، بامن بگوی ،

۱۱

که من ، چون ز همشیرگان برترم؟ ،

همی بآسمان اندر آید سرم؟ ،




که من ، چون ز #همشیرگان برترم؟ ،

همی ، بآسمان اندر آید سرم؟ ،



#همشیرگان = در لغت‌نامهٔ دهخدا و سایر لغت‌نامه‌ها چنین آمده است :
کسانی که از پستان یک مادر شیر خورده باشند و بیشتر به خواهر گفته می‌شود .

ولی به استنباط بنده #همشیرگان در بیت فوق به معنی همسالان می‌باشد ، کسانی که با سهراب هم‌سن هستند - کسانی که همزمان با شیرخوارگی سهراب ، شیرخواره بودند .

به عبارت دیگر می‌توان همشیر را بطور کلی برای همسالان و کسانی که همزمان دوره‌ی شیرخوارگی را سپری می‌کنند نیز بکار برد .

با این معنی ، همانطور که یک نفر که در افریقا و یک نفر در امریکا و یک نفر در ایران و از هر جای دنیا که همزمان متولد می‌شوند را همسال می‌خوانیم ،، همشیر نیز بخوانیم



بخش ۶ : « به مادر چنین گفت سهراب گو »

بخش ۴ : « چو یک بهره زان تیره‌شب در گذشت »




ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #زادن_سهراب_از_تهمینه فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۵ ( #قسمت_اول )                  ۱ چو نُه ماه بگذشت ، بر دُختِ شاه ، یکی کودک آمد ، چو تابنده‌ماه ، ۲ تو گفتی ،، گَوِ پیلتن ، رستم ا‌ست ، و یا ، سامِ شیر است ،، یا ، نیرَم‌ است…
داستان رستم و سهراب
#زادن_سهراب_از_تهمینه

فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۵
( #قسمت_دوم )
                

۱۲

ز تُخمِ کی‌اَم؟ ،، وز کدامین گُهر؟ ،

چه گویم؟ ،، چو پرسد کسی ، از پدر ،

۱۳

گر این پرسش ، از من بمانَد نهان ،

نمانَم ترا زنده اندر جهان ،

۱۴

چو بشنید تهمینه ، گفتِ جوان ،

بترسید از آن نامور پهلوان ،

۱۵

بدو گفت مادر : که ، بشنو سُخُن ،

بدین ، شادمان باش و ،، تندی مکُن ،

۱۶

تو ، پورِ گَوِ پیلتن ،، رستمی ،

ز دستانِ سامی و ،، از نیرمی ،

۱۷

ازیرا سرت ز آسمان برترست ،

که تُخمِ تو ،، زان نامور گوهرست ،

۱۸

جهان‌آفرین ، تا جهان آفرید ،

سواری چو رستم ، نیامد پدید ،

۱۹

دلِ شیر ، دارد ،، تنِ ژنده‌پیل ،

نهنگان برآرَد ز دریایِ نیل ،

۲۰

چو سامِ نریمان ، به گیتی نبود ،

سرش را ، نیارست گردون بسود ،

۲۱

یکی نامه از رستمِ جنگ‌جوی ،

بیاورد و ، بنمود پنهان بدوی ،

۲۲

سه یاقوتِ رخشان و ، سه بدره زر ،

کز ایران ، فرستاده بودش پدر ،



بخش ۶ : « به مادر چنین گفت سهراب گو »

بخش ۴ : « چو یک بهره زان تیره‌شب در گذشت »

ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #زادن_سهراب_از_تهمینه فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۵ ( #قسمت_دوم )                  ۱۲ ز تُخمِ کی‌اَم؟ ،، وز کدامین گُهر؟ ، چه گویم؟ ،، چو پرسد کسی ، از پدر ، ۱۳ گر این پرسش ، از من بمانَد نهان ، نمانَم ترا زنده اندر جهان ، ۱۴…
داستان رستم و سهراب
#زادن_سهراب_از_تهمینه

فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۵
( #قسمت_سوم )
                

۲۳

بِدانگاه ، کو زاده بودش ز ، مام ،

فرستاده بودش پدر ، با پیام ،

۲۴

بگفتش : تو این را بخوبی نگر ،

که بابت فرستاده ، ای پُرهنر ،

۲۵

سزد ، گر بداری کنون یادگار ،

همانا ، که باشد ترا این بکار ،

۲۶

پدر ، گر بداند که تو ، زین نشان ،

شدستی سرافرازِ گردنکشان ،

۲۷

چو داند ،، بخوانَد ترا نزدِ خویش ،

دلِ مادرت ، گردد از درد ، ریش ،

۲۸

دگر گفت : کافراسیاب این سُخُن ،

نبایدکه داند ز سر تا به بُن ،

۲۹

که او ، دشمنِ نامور رستم است ،

به توران‌زمین ،، زو ، همه ماتم است ،

۳۰

مبادا که گردد به تو کینه‌خواه ،

ز خشمِ پدر ،،، پور ، سازد تباه ،

۳۱

چنین گفت سهراب : کاندر جهان ،

ندارد کسی این سخن را نهان ،
کسی این سخن را ندارد نهان ،

۳۲

بزرگانِ جنگ‌آوَر ، از باستان ،

ز رستم زنند این زمان داستان ،

۳۳

نَبَرده‌نژادی ، که چونین بُوَد ،

نهان کردن از من ،، چه آیین بُوَد؟ ،



بخش ۶ : « به مادر چنین گفت سهراب گو »

بخش ۴ : « چو یک بهره زان تیره‌شب در گذشت »

ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #زادن_سهراب_از_تهمینه فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۵ ( #قسمت_سوم )                  ۲۳ بِدانگاه ، کو زاده بودش ز ، مام ، فرستاده بودش پدر ، با پیام ، ۲۴ بگفتش : تو این را بخوبی نگر ، که بابت فرستاده ، ای پُرهنر ، ۲۵ سزد ، گر…
داستان رستم و سهراب
#زادن_سهراب_از_تهمینه

فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۵
( #قسمت_چهارم )
                

۳۴

نهانی چرا داشتی از من ، این؟ ،

نژادی به آیین و ، با آفرین؟ ،

۳۵

کنون ، من ز ترکانِ جنگ‌آوران ،

فراز آوَرَم لشکری بی کران ،

۳۶

بِرانم به ایران‌زمین ، کینه‌خواه ،

همی ، گَردِ کینه ، برآرَم به‌ماه ،

۳۷

برانگیزم از گاه ،، کاووس را ،

بِبُرّم از ایران ، پیِ طوس را ،
از ایران بِبُرّم پیِ طوس را ،

۳۸

نه ، گودرز مانَم ،، نه ، نیکوسران ،

نه ، گُردانِ جنگی و ، نام‌آوَران ،

۳۹
به رستم دِهَم گُرز و تخت و کلاه ،
به رستم دِهَم تخت و گرز و کلاه ،

نشانَمش ، بر گاهِ کاووس‌شاه ،

۴۰

از ایران ، به توران شَوَم جنگ‌جوی ،

ابا شاه ، روی اندر آرَم به‌روی ،

۴۱

بگیرم سرِ تختِ افراسیاب ،

سرِ نیزه ، بگذارم از آفتاب ،

۴۲

ترا ، بانویِ شهرِ ایران کنم ،

به جنگ‌اَندرون ، کارِ شیران کنم ،

۴۳

چو ، رستم پدر باشد و ،، من ، پسر ،

نمانَد به گیتی ،، یکی تاجوَر ،

۴۴

چو ، روشن بُوَد رویِ خورشید و ماه ،

ستاره چرا برفرازَد کلاه؟ ،




#پایان_بخش ۵



بخش ۶ : « به مادر چنین گفت سهراب گو »

بخش ۴ : « چو یک بهره زان تیره‌شب در گذشت »

ادامه دارد 👇👇👇