معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آمدن_تهمینه_دختر_شاه_سمنگان_نزد_رستم فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۴ ( #قسمت_پنجم ) ۵۳ ور ایدونکه ، آید ز اختر ،، پسر ، ببندش بهبازو ،، نشانِ پدر ، ۵۴ به بالایِ سامِ نریمان بُوَد ، به مردی و خویِ کریمان بُوَد…
داستان رستم و سهراب
#زادن_سهراب_از_تهمینه
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۵
( #قسمت_اول )
۱
چو نُه ماه بگذشت ، بر دُختِ شاه ،
یکی کودک آمد ، چو تابندهماه ،
۲
تو گفتی ،، گَوِ پیلتن ، رستم است ،
و یا ، سامِ شیر است ،، یا ، نیرَم است ،
۳
چو چندی شد و ،، چهره ، شاداب کرد ،
وِرا نام ، تهمینه ،، سهراب کرد ،
۴
چو یک ماه شد ، همچو یک سال بود ،
بَرَش ،، چون بَرِ رستمِ زال ، بود ،
۵
چو سه ساله شد ، سازِ میدان گرفت ،
به پنجم ، دلِ شیرمردان ، گرفت ،
۶
چو ده ساله شد ، زان زمین ، کس نبود ،
که یارست ،،، با او ، نَبَرد آزمود ،
۷
بهتن ، همچو پیل و ،، به چهره ، چو خون ،
سطبرش ، دو بازو ،،، بسانِ ستون ،
۸
به نخجیرِ شیران ، بُرون تاختی ،
به بازی ، همی رزمشان ساختی ،
۹
به تَگ ، دردَویدی پیِ بادپای ،
گرفتی دُمِ اسب ، ماندی بجای ،
۱۰
بَرِ مادر آمد ، بپرسید ازوی ،
بِدو گفت گستاخ : ،،، بامن بگوی ،
۱۱
که من ، چون ز همشیرگان برترم؟ ،
همی بآسمان اندر آید سرم؟ ،
که من ، چون ز #همشیرگان برترم؟ ،
همی ، بآسمان اندر آید سرم؟ ،
#همشیرگان = در لغتنامهٔ دهخدا و سایر لغتنامهها چنین آمده است :
کسانی که از پستان یک مادر شیر خورده باشند و بیشتر به خواهر گفته میشود .
ولی به استنباط بنده #همشیرگان در بیت فوق به معنی همسالان میباشد ، کسانی که با سهراب همسن هستند - کسانی که همزمان با شیرخوارگی سهراب ، شیرخواره بودند .
به عبارت دیگر میتوان همشیر را بطور کلی برای همسالان و کسانی که همزمان دورهی شیرخوارگی را سپری میکنند نیز بکار برد .
با این معنی ، همانطور که یک نفر که در افریقا و یک نفر در امریکا و یک نفر در ایران و از هر جای دنیا که همزمان متولد میشوند را همسال میخوانیم ،، همشیر نیز بخوانیم
بخش ۶ : « به مادر چنین گفت سهراب گو »
بخش ۴ : « چو یک بهره زان تیرهشب در گذشت »
ادامه دارد 👇👇👇
#زادن_سهراب_از_تهمینه
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۵
( #قسمت_اول )
۱
چو نُه ماه بگذشت ، بر دُختِ شاه ،
یکی کودک آمد ، چو تابندهماه ،
۲
تو گفتی ،، گَوِ پیلتن ، رستم است ،
و یا ، سامِ شیر است ،، یا ، نیرَم است ،
۳
چو چندی شد و ،، چهره ، شاداب کرد ،
وِرا نام ، تهمینه ،، سهراب کرد ،
۴
چو یک ماه شد ، همچو یک سال بود ،
بَرَش ،، چون بَرِ رستمِ زال ، بود ،
۵
چو سه ساله شد ، سازِ میدان گرفت ،
به پنجم ، دلِ شیرمردان ، گرفت ،
۶
چو ده ساله شد ، زان زمین ، کس نبود ،
که یارست ،،، با او ، نَبَرد آزمود ،
۷
بهتن ، همچو پیل و ،، به چهره ، چو خون ،
سطبرش ، دو بازو ،،، بسانِ ستون ،
۸
به نخجیرِ شیران ، بُرون تاختی ،
به بازی ، همی رزمشان ساختی ،
۹
به تَگ ، دردَویدی پیِ بادپای ،
گرفتی دُمِ اسب ، ماندی بجای ،
۱۰
بَرِ مادر آمد ، بپرسید ازوی ،
بِدو گفت گستاخ : ،،، بامن بگوی ،
۱۱
که من ، چون ز همشیرگان برترم؟ ،
همی بآسمان اندر آید سرم؟ ،
که من ، چون ز #همشیرگان برترم؟ ،
همی ، بآسمان اندر آید سرم؟ ،
#همشیرگان = در لغتنامهٔ دهخدا و سایر لغتنامهها چنین آمده است :
کسانی که از پستان یک مادر شیر خورده باشند و بیشتر به خواهر گفته میشود .
ولی به استنباط بنده #همشیرگان در بیت فوق به معنی همسالان میباشد ، کسانی که با سهراب همسن هستند - کسانی که همزمان با شیرخوارگی سهراب ، شیرخواره بودند .
به عبارت دیگر میتوان همشیر را بطور کلی برای همسالان و کسانی که همزمان دورهی شیرخوارگی را سپری میکنند نیز بکار برد .
با این معنی ، همانطور که یک نفر که در افریقا و یک نفر در امریکا و یک نفر در ایران و از هر جای دنیا که همزمان متولد میشوند را همسال میخوانیم ،، همشیر نیز بخوانیم
بخش ۶ : « به مادر چنین گفت سهراب گو »
بخش ۴ : « چو یک بهره زان تیرهشب در گذشت »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #زادن_سهراب_از_تهمینه فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۵ ( #قسمت_اول ) ۱ چو نُه ماه بگذشت ، بر دُختِ شاه ، یکی کودک آمد ، چو تابندهماه ، ۲ تو گفتی ،، گَوِ پیلتن ، رستم است ، و یا ، سامِ شیر است ،، یا ، نیرَم است…
داستان رستم و سهراب
#زادن_سهراب_از_تهمینه
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۵
( #قسمت_دوم )
۱۲
ز تُخمِ کیاَم؟ ،، وز کدامین گُهر؟ ،
چه گویم؟ ،، چو پرسد کسی ، از پدر ،
۱۳
گر این پرسش ، از من بمانَد نهان ،
نمانَم ترا زنده اندر جهان ،
۱۴
چو بشنید تهمینه ، گفتِ جوان ،
بترسید از آن نامور پهلوان ،
۱۵
بدو گفت مادر : که ، بشنو سُخُن ،
بدین ، شادمان باش و ،، تندی مکُن ،
۱۶
تو ، پورِ گَوِ پیلتن ،، رستمی ،
ز دستانِ سامی و ،، از نیرمی ،
۱۷
ازیرا سرت ز آسمان برترست ،
که تُخمِ تو ،، زان نامور گوهرست ،
۱۸
جهانآفرین ، تا جهان آفرید ،
سواری چو رستم ، نیامد پدید ،
۱۹
دلِ شیر ، دارد ،، تنِ ژندهپیل ،
نهنگان برآرَد ز دریایِ نیل ،
۲۰
چو سامِ نریمان ، به گیتی نبود ،
سرش را ، نیارست گردون بسود ،
۲۱
یکی نامه از رستمِ جنگجوی ،
بیاورد و ، بنمود پنهان بدوی ،
۲۲
سه یاقوتِ رخشان و ، سه بدره زر ،
کز ایران ، فرستاده بودش پدر ،
بخش ۶ : « به مادر چنین گفت سهراب گو »
بخش ۴ : « چو یک بهره زان تیرهشب در گذشت »
ادامه دارد 👇👇👇
#زادن_سهراب_از_تهمینه
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۵
( #قسمت_دوم )
۱۲
ز تُخمِ کیاَم؟ ،، وز کدامین گُهر؟ ،
چه گویم؟ ،، چو پرسد کسی ، از پدر ،
۱۳
گر این پرسش ، از من بمانَد نهان ،
نمانَم ترا زنده اندر جهان ،
۱۴
چو بشنید تهمینه ، گفتِ جوان ،
بترسید از آن نامور پهلوان ،
۱۵
بدو گفت مادر : که ، بشنو سُخُن ،
بدین ، شادمان باش و ،، تندی مکُن ،
۱۶
تو ، پورِ گَوِ پیلتن ،، رستمی ،
ز دستانِ سامی و ،، از نیرمی ،
۱۷
ازیرا سرت ز آسمان برترست ،
که تُخمِ تو ،، زان نامور گوهرست ،
۱۸
جهانآفرین ، تا جهان آفرید ،
سواری چو رستم ، نیامد پدید ،
۱۹
دلِ شیر ، دارد ،، تنِ ژندهپیل ،
نهنگان برآرَد ز دریایِ نیل ،
۲۰
چو سامِ نریمان ، به گیتی نبود ،
سرش را ، نیارست گردون بسود ،
۲۱
یکی نامه از رستمِ جنگجوی ،
بیاورد و ، بنمود پنهان بدوی ،
۲۲
سه یاقوتِ رخشان و ، سه بدره زر ،
کز ایران ، فرستاده بودش پدر ،
بخش ۶ : « به مادر چنین گفت سهراب گو »
بخش ۴ : « چو یک بهره زان تیرهشب در گذشت »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #زادن_سهراب_از_تهمینه فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۵ ( #قسمت_دوم ) ۱۲ ز تُخمِ کیاَم؟ ،، وز کدامین گُهر؟ ، چه گویم؟ ،، چو پرسد کسی ، از پدر ، ۱۳ گر این پرسش ، از من بمانَد نهان ، نمانَم ترا زنده اندر جهان ، ۱۴…
داستان رستم و سهراب
#زادن_سهراب_از_تهمینه
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۵
( #قسمت_سوم )
۲۳
بِدانگاه ، کو زاده بودش ز ، مام ،
فرستاده بودش پدر ، با پیام ،
۲۴
بگفتش : تو این را بخوبی نگر ،
که بابت فرستاده ، ای پُرهنر ،
۲۵
سزد ، گر بداری کنون یادگار ،
همانا ، که باشد ترا این بکار ،
۲۶
پدر ، گر بداند که تو ، زین نشان ،
شدستی سرافرازِ گردنکشان ،
۲۷
چو داند ،، بخوانَد ترا نزدِ خویش ،
دلِ مادرت ، گردد از درد ، ریش ،
۲۸
دگر گفت : کافراسیاب این سُخُن ،
نبایدکه داند ز سر تا به بُن ،
۲۹
که او ، دشمنِ نامور رستم است ،
به تورانزمین ،، زو ، همه ماتم است ،
۳۰
مبادا که گردد به تو کینهخواه ،
ز خشمِ پدر ،،، پور ، سازد تباه ،
۳۱
چنین گفت سهراب : کاندر جهان ،
ندارد کسی این سخن را نهان ،
کسی این سخن را ندارد نهان ،
۳۲
بزرگانِ جنگآوَر ، از باستان ،
ز رستم زنند این زمان داستان ،
۳۳
نَبَردهنژادی ، که چونین بُوَد ،
نهان کردن از من ،، چه آیین بُوَد؟ ،
بخش ۶ : « به مادر چنین گفت سهراب گو »
بخش ۴ : « چو یک بهره زان تیرهشب در گذشت »
ادامه دارد 👇👇👇
#زادن_سهراب_از_تهمینه
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۵
( #قسمت_سوم )
۲۳
بِدانگاه ، کو زاده بودش ز ، مام ،
فرستاده بودش پدر ، با پیام ،
۲۴
بگفتش : تو این را بخوبی نگر ،
که بابت فرستاده ، ای پُرهنر ،
۲۵
سزد ، گر بداری کنون یادگار ،
همانا ، که باشد ترا این بکار ،
۲۶
پدر ، گر بداند که تو ، زین نشان ،
شدستی سرافرازِ گردنکشان ،
۲۷
چو داند ،، بخوانَد ترا نزدِ خویش ،
دلِ مادرت ، گردد از درد ، ریش ،
۲۸
دگر گفت : کافراسیاب این سُخُن ،
نبایدکه داند ز سر تا به بُن ،
۲۹
که او ، دشمنِ نامور رستم است ،
به تورانزمین ،، زو ، همه ماتم است ،
۳۰
مبادا که گردد به تو کینهخواه ،
ز خشمِ پدر ،،، پور ، سازد تباه ،
۳۱
چنین گفت سهراب : کاندر جهان ،
ندارد کسی این سخن را نهان ،
کسی این سخن را ندارد نهان ،
۳۲
بزرگانِ جنگآوَر ، از باستان ،
ز رستم زنند این زمان داستان ،
۳۳
نَبَردهنژادی ، که چونین بُوَد ،
نهان کردن از من ،، چه آیین بُوَد؟ ،
بخش ۶ : « به مادر چنین گفت سهراب گو »
بخش ۴ : « چو یک بهره زان تیرهشب در گذشت »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #زادن_سهراب_از_تهمینه فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۵ ( #قسمت_سوم ) ۲۳ بِدانگاه ، کو زاده بودش ز ، مام ، فرستاده بودش پدر ، با پیام ، ۲۴ بگفتش : تو این را بخوبی نگر ، که بابت فرستاده ، ای پُرهنر ، ۲۵ سزد ، گر…
داستان رستم و سهراب
#زادن_سهراب_از_تهمینه
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۵
( #قسمت_چهارم )
۳۴
نهانی چرا داشتی از من ، این؟ ،
نژادی به آیین و ، با آفرین؟ ،
۳۵
کنون ، من ز ترکانِ جنگآوران ،
فراز آوَرَم لشکری بی کران ،
۳۶
بِرانم به ایرانزمین ، کینهخواه ،
همی ، گَردِ کینه ، برآرَم بهماه ،
۳۷
برانگیزم از گاه ،، کاووس را ،
بِبُرّم از ایران ، پیِ طوس را ،
از ایران بِبُرّم پیِ طوس را ،
۳۸
نه ، گودرز مانَم ،، نه ، نیکوسران ،
نه ، گُردانِ جنگی و ، نامآوَران ،
۳۹
به رستم دِهَم گُرز و تخت و کلاه ،
به رستم دِهَم تخت و گرز و کلاه ،
نشانَمش ، بر گاهِ کاووسشاه ،
۴۰
از ایران ، به توران شَوَم جنگجوی ،
ابا شاه ، روی اندر آرَم بهروی ،
۴۱
بگیرم سرِ تختِ افراسیاب ،
سرِ نیزه ، بگذارم از آفتاب ،
۴۲
ترا ، بانویِ شهرِ ایران کنم ،
به جنگاَندرون ، کارِ شیران کنم ،
۴۳
چو ، رستم پدر باشد و ،، من ، پسر ،
نمانَد به گیتی ،، یکی تاجوَر ،
۴۴
چو ، روشن بُوَد رویِ خورشید و ماه ،
ستاره چرا برفرازَد کلاه؟ ،
#پایان_بخش ۵
بخش ۶ : « به مادر چنین گفت سهراب گو »
بخش ۴ : « چو یک بهره زان تیرهشب در گذشت »
ادامه دارد 👇👇👇
#زادن_سهراب_از_تهمینه
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۵
( #قسمت_چهارم )
۳۴
نهانی چرا داشتی از من ، این؟ ،
نژادی به آیین و ، با آفرین؟ ،
۳۵
کنون ، من ز ترکانِ جنگآوران ،
فراز آوَرَم لشکری بی کران ،
۳۶
بِرانم به ایرانزمین ، کینهخواه ،
همی ، گَردِ کینه ، برآرَم بهماه ،
۳۷
برانگیزم از گاه ،، کاووس را ،
بِبُرّم از ایران ، پیِ طوس را ،
از ایران بِبُرّم پیِ طوس را ،
۳۸
نه ، گودرز مانَم ،، نه ، نیکوسران ،
نه ، گُردانِ جنگی و ، نامآوَران ،
۳۹
به رستم دِهَم گُرز و تخت و کلاه ،
به رستم دِهَم تخت و گرز و کلاه ،
نشانَمش ، بر گاهِ کاووسشاه ،
۴۰
از ایران ، به توران شَوَم جنگجوی ،
ابا شاه ، روی اندر آرَم بهروی ،
۴۱
بگیرم سرِ تختِ افراسیاب ،
سرِ نیزه ، بگذارم از آفتاب ،
۴۲
ترا ، بانویِ شهرِ ایران کنم ،
به جنگاَندرون ، کارِ شیران کنم ،
۴۳
چو ، رستم پدر باشد و ،، من ، پسر ،
نمانَد به گیتی ،، یکی تاجوَر ،
۴۴
چو ، روشن بُوَد رویِ خورشید و ماه ،
ستاره چرا برفرازَد کلاه؟ ،
#پایان_بخش ۵
بخش ۶ : « به مادر چنین گفت سهراب گو »
بخش ۴ : « چو یک بهره زان تیرهشب در گذشت »
ادامه دارد 👇👇👇