معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #رفتن_رستم_به_شکار_و_رسیدن_نزد_شاه_سمنگان فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۲ ( #قسمت_سوم ) ۲۷ بِدان مرغزار اندرون ، بنگرید ، ز هر سو ، همی بارگی را ، ندید ، ۲۸ غمی گشت ، چون بارگی را نیافت ، سراسیمه ، سوی سمنگان…
داستان رستم و سهراب
#آمدن_رستم_به_شهر_سمنگان
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۳
( #قسمت_اول )
۱
چو نزدیکِ شهرِ سمنگان رسید ،
خبر ، زو بشاه و بزرگان رسید ،
۲
که آمد پیاده ، گَوِ تاجبخش ،
به نخجیرگه ، زو رمیدست رخش ،
۳
پذیره شدندش بزرگان و شاه ،
کسی کو بسر بر نهادی کلاه ،
۴
همی گفت هر کس ، که این رستمست؟ ،
و یا ، آفتابِ سپیدهدَمست؟ ،
۵
پیاده ، بشد پیشِ او ، زود ، شاه ،
بر او انجمن شد ، فراوان سپاه ،
۶
بدو گفت شاه سمنگان : چه بود؟ ،
که یارست با تو نبرد آزمود؟ ،
۷
درین شهر ، ما نیکخواهِ توایم ،
ستاده بفرمان و راهِ توایم ،
۸
تن و خواسته ، زیرِ فرمانِ تُست ،
سرِ ارجمندان و جان ، آنِ تست ،
۹
چو رستم به گفتارِ او بنگرید ،
ز دل بدگمانیش کوتاه دید ،
۱۰
بدو گفت : رخش اندرین مرغزار ،
ز من دور شد بیلگام و فسار ،
۱۱
کنون تا سمنگان ، نشانِ پِی است ،
از آنسو ، کجا جویبار و نی است ،
۱۲
ترا باشد ار بازجویی ،، سپاس ،
بیابی تو پاداشِ نیکیشناس ،
۱۳
ور ایدون که رَخشم نیاید پدید ،
سران را ، بسی سر بخواهم بُرید ،
۱۴
بدو گفت شاه : ای سرافراز مرد ،
نیارَد کسی با تو این کار کرد ،
۱۵
تو مهمانِ ما باش و ، تندی مکن ،
به کامِ تو گردد ، سراسر سُخُن ،
بخش ۴ : چو یک بهره زان تیرهشب در گذشت
بخش ۲ : ز گفتار دهقان یکی داستان
ادامه دارد 👇👇👇
#آمدن_رستم_به_شهر_سمنگان
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۳
( #قسمت_اول )
۱
چو نزدیکِ شهرِ سمنگان رسید ،
خبر ، زو بشاه و بزرگان رسید ،
۲
که آمد پیاده ، گَوِ تاجبخش ،
به نخجیرگه ، زو رمیدست رخش ،
۳
پذیره شدندش بزرگان و شاه ،
کسی کو بسر بر نهادی کلاه ،
۴
همی گفت هر کس ، که این رستمست؟ ،
و یا ، آفتابِ سپیدهدَمست؟ ،
۵
پیاده ، بشد پیشِ او ، زود ، شاه ،
بر او انجمن شد ، فراوان سپاه ،
۶
بدو گفت شاه سمنگان : چه بود؟ ،
که یارست با تو نبرد آزمود؟ ،
۷
درین شهر ، ما نیکخواهِ توایم ،
ستاده بفرمان و راهِ توایم ،
۸
تن و خواسته ، زیرِ فرمانِ تُست ،
سرِ ارجمندان و جان ، آنِ تست ،
۹
چو رستم به گفتارِ او بنگرید ،
ز دل بدگمانیش کوتاه دید ،
۱۰
بدو گفت : رخش اندرین مرغزار ،
ز من دور شد بیلگام و فسار ،
۱۱
کنون تا سمنگان ، نشانِ پِی است ،
از آنسو ، کجا جویبار و نی است ،
۱۲
ترا باشد ار بازجویی ،، سپاس ،
بیابی تو پاداشِ نیکیشناس ،
۱۳
ور ایدون که رَخشم نیاید پدید ،
سران را ، بسی سر بخواهم بُرید ،
۱۴
بدو گفت شاه : ای سرافراز مرد ،
نیارَد کسی با تو این کار کرد ،
۱۵
تو مهمانِ ما باش و ، تندی مکن ،
به کامِ تو گردد ، سراسر سُخُن ،
بخش ۴ : چو یک بهره زان تیرهشب در گذشت
بخش ۲ : ز گفتار دهقان یکی داستان
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آمدن_رستم_به_شهر_سمنگان فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۳ ( #قسمت_اول ) ۱ چو نزدیکِ شهرِ سمنگان رسید ، خبر ، زو بشاه و بزرگان رسید ، ۲ که آمد پیاده ، گَوِ تاجبخش ، به نخجیرگه ، زو رمیدست رخش ، ۳ پذیره شدندش…
داستان رستم و سهراب
#آمدن_رستم_به_شهر_سمنگان
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۳
( #قسمت_دوم )
۱۶
یک امشب ، به می ، شاد داریم دل ،
وز اندیشه ، آزاد داریم دل ،
۱۷
همی رخشِ رستم ،، نمانَد نهان ،
چنان بارهٔ نامور در جهان ،
۱۸
بجوئیم و رَخشَت بیاریم زود ،
اَیا پُرهنر مردِ کارآزمود ،
۱۹
تهمتن ، ز گفتارِ او ، شاد شد ،
روانش ، ز اندیشه آزاد شد ،
۲۰
سزا دید ، رفتن سویِ خانِ اوی ،
شد ، از مژده ، دلشاد ،، مهمانِ اوی ،
۲۱
مگر بازیابد ازو ، رَخشِ خویش ،
سعادت بُوَد بهره زو ، بخشِ خویش ،
۲۲
سپهبد ، وِرا داد در کاخ جای ،
همی بود در پیشِ او بر ، بهپای ،
۲۳
ز شهر و ز لشکر ، سرانرا بخواند ،
سزاوار با او ، بهرامش نشاند ،
۲۴
بفرمود خوالیگران را ، که خوان ،
بیارند و بنهند پیشِ گَوان ،
۲۵
یکی بزمِ خرّم بیاراستند ،
ز ترکانِ چینی ، قدح خواستند ،
۲۶
گسارندهٔ باده و رود و ساز ،
سیهچشمِ گلرخ ، بُتانِ طراز ،
۲۷
نشستند با رودسازان بههم ،
بِدان ،، تا تهمتن نباشد دژم ،
۲۸
چو شد مست ، هنگامِ خواب آمدش ،
همی از نشستن ، شتاب آمدش ،
۲۹
سزاوارِ او ، جایِ آرام و خواب ،
بیاراست ، بنهاد مشک و گلاب ،
۳۰
برآسود رستم ، اَبَر خوابگاه ،
غنوده شد از باده و رنجِ راه ،
#پایان_بخش ۳
بخش ۴ : چو یک بهره از تیره شب در گذشت
بخش ۲ : ز گفتار دهقان یکی داستان
ادامه دارد 👇👇👇
#آمدن_رستم_به_شهر_سمنگان
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۳
( #قسمت_دوم )
۱۶
یک امشب ، به می ، شاد داریم دل ،
وز اندیشه ، آزاد داریم دل ،
۱۷
همی رخشِ رستم ،، نمانَد نهان ،
چنان بارهٔ نامور در جهان ،
۱۸
بجوئیم و رَخشَت بیاریم زود ،
اَیا پُرهنر مردِ کارآزمود ،
۱۹
تهمتن ، ز گفتارِ او ، شاد شد ،
روانش ، ز اندیشه آزاد شد ،
۲۰
سزا دید ، رفتن سویِ خانِ اوی ،
شد ، از مژده ، دلشاد ،، مهمانِ اوی ،
۲۱
مگر بازیابد ازو ، رَخشِ خویش ،
سعادت بُوَد بهره زو ، بخشِ خویش ،
۲۲
سپهبد ، وِرا داد در کاخ جای ،
همی بود در پیشِ او بر ، بهپای ،
۲۳
ز شهر و ز لشکر ، سرانرا بخواند ،
سزاوار با او ، بهرامش نشاند ،
۲۴
بفرمود خوالیگران را ، که خوان ،
بیارند و بنهند پیشِ گَوان ،
۲۵
یکی بزمِ خرّم بیاراستند ،
ز ترکانِ چینی ، قدح خواستند ،
۲۶
گسارندهٔ باده و رود و ساز ،
سیهچشمِ گلرخ ، بُتانِ طراز ،
۲۷
نشستند با رودسازان بههم ،
بِدان ،، تا تهمتن نباشد دژم ،
۲۸
چو شد مست ، هنگامِ خواب آمدش ،
همی از نشستن ، شتاب آمدش ،
۲۹
سزاوارِ او ، جایِ آرام و خواب ،
بیاراست ، بنهاد مشک و گلاب ،
۳۰
برآسود رستم ، اَبَر خوابگاه ،
غنوده شد از باده و رنجِ راه ،
#پایان_بخش ۳
بخش ۴ : چو یک بهره از تیره شب در گذشت
بخش ۲ : ز گفتار دهقان یکی داستان
ادامه دارد 👇👇👇