معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #رفتن_رستم_به_شکار_و_رسیدن_نزد_شاه_سمنگان فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۲ ( #قسمت_سوم )                  ۲۷ بِدان مرغزار اندرون ، بنگرید ، ز هر سو ، همی بارگی را ، ندید ، ۲۸ غمی گشت ، چون بارگی را نیافت ، سراسیمه ، سوی سمنگان…
داستان رستم و سهراب
#آمدن_رستم_به_شهر_سمنگان

فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۳
( #قسمت_اول )
                

۱

چو نزدیکِ شهرِ سمنگان رسید ،

خبر ، زو بشاه و بزرگان رسید ،

۲

که آمد پیاده ، ‌گَوِ تاج‌بخش ،

به نخجیرگه ، زو رمیدست رخش ،

۳

پذیره شدندش بزرگان و شاه ،

کسی کو بسر بر نهادی کلاه ،

۴

همی گفت هر کس ، که این رستمست؟ ،

و یا ، آفتابِ سپیده‌دَمست؟ ،

۵

پیاده ، بشد پیشِ او ، زود ، شاه ،

بر او انجمن شد ، فراوان سپاه ،

۶

بدو گفت شاه سمنگان : چه بود؟ ،

که یارست با تو نبرد آزمود؟ ،

۷

درین شهر ، ما نیکخواهِ توایم ،

ستاده بفرمان و راهِ توایم ،

۸

تن و خواسته ، زیرِ فرمانِ تُست ،

سرِ ارجمندان و جان ، آنِ تست ،

۹

چو رستم به گفتارِ او بنگرید ،

ز دل بدگمانیش کوتاه دید ،

۱۰

بدو گفت : رخش اندرین مرغزار ،

ز من دور شد بی‌لگام و فسار ،

۱۱

کنون تا سمنگان ، نشانِ پِی است ،

از آن‌سو ، کجا جویبار و نی است ،

۱۲

ترا باشد ار بازجویی ،، سپاس ،

بیابی تو پاداشِ نیکی‌شناس ،

۱۳

ور ایدون که رَخشم نیاید پدید ،

سران را ، بسی سر بخواهم بُرید ،

۱۴

بدو گفت شاه : ای سرافراز مرد ،

نیارَد کسی با تو این کار کرد ،

۱۵

تو مهمانِ ما باش و ، تندی مکن ،

به کامِ تو گردد ، سراسر سُخُن ،




بخش ۴ : چو یک بهره زان تیره‌شب در گذشت

بخش ۲ : ز گفتار دهقان یکی داستان

ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آمدن_رستم_به_شهر_سمنگان فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۳ ( #قسمت_اول )                  ۱ چو نزدیکِ شهرِ سمنگان رسید ، خبر ، زو بشاه و بزرگان رسید ، ۲ که آمد پیاده ، ‌گَوِ تاج‌بخش ، به نخجیرگه ، زو رمیدست رخش ، ۳ پذیره شدندش…
داستان رستم و سهراب
#آمدن_رستم_به_شهر_سمنگان

فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۳
( #قسمت_دوم )
                

۱۶

یک امشب ، به می ، شاد داریم دل ،

وز اندیشه ، آزاد داریم دل ،

۱۷

همی رخشِ رستم ،، نمانَد نهان ،

چنان بارهٔ نامور در جهان ،

۱۸

بجوئیم و رَخشَت بیاریم زود ،

اَیا پُرهنر مردِ کارآزمود ،

۱۹

تهمتن ، ز گفتارِ او ، شاد شد ،

روانش ، ز اندیشه آزاد شد ،

۲۰

سزا دید ، رفتن سویِ خانِ اوی ،

شد ، از مژده ، دلشاد ،، مهمانِ اوی ،

۲۱

مگر بازیابد ازو ، رَخشِ خویش ،

سعادت بُوَد بهره زو ، بخشِ خویش ،

۲۲

سپهبد ، وِرا داد در کاخ جای ،

همی بود در پیشِ او بر ، به‌پای ،

۲۳

ز شهر و ز لشکر ، سرانرا بخواند ،

سزاوار با او ، به‌رامش نشاند ،

۲۴

بفرمود خوالیگران را ، که خوان ،

بیارند و بنهند پیشِ گَوان ،

۲۵

یکی بزمِ خرّم بیاراستند ،

ز ترکانِ چینی ، قدح خواستند ،

۲۶

گسارندهٔ باده و رود و ساز ،

سیه‌چشمِ گلرخ ، بُتانِ طراز ،

۲۷

نشستند با رودسازان به‌هم ،

بِدان ،، تا تهمتن نباشد دژم ،

۲۸

چو شد مست ، هنگامِ خواب آمدش ،

همی از نشستن ، شتاب آمدش ،

۲۹

سزاوارِ او ، جایِ آرام و خواب ،

بیاراست ، بنهاد مشک و گلاب ،

۳۰

برآسود رستم ، اَبَر خوابگاه ،

غنوده شد از باده و رنجِ راه ،


#پایان_بخش ۳




بخش ۴ : چو یک بهره از تیره شب در گذشت

بخش ۲ : ز گفتار دهقان یکی داستان


ادامه دارد 👇👇👇