معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #گرفتن_سهراب_دژ_سپید_را فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۱ ( #قسمت_اول ) ۱ چو خورشید بر زد سر ، از بُرز کوه ، میانها ببستند ، تورانگروه ، ۲ سپهدار سهراب ، نیزه بهدست ، یکی بارهٔ تیزتَگ ، برنشست ، ۳ بِدان بُد که گُردانِ دژ…
داستان رستم و سهراب
#گرفتن_سهراب_دژ_سپید_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۱
( #قسمت_دوم )
۱۲
مرا ، چشمزخمی عجب ، رو نمود ،
که دَهر ، آنچنان صیدی ، از من ربود ،
۱۳
غریبآهوئی ، آمدم در کمند ،
که از بند جَست و ،، مرا کرد بند ،
#آمدم = آمد مرا ، مرا آمد
۱۴
پریپیکری ، ناگهان رو نمود ،
دلم را ربود و ،، غمم را فزود ،
۱۵
بهناگاه ، پنهان شد آن دلرُبا ،
شدم من ، به داغِ غمش مبتلا ،
۱۶
زهی چشم بندی ،، که آن پُر فُسون ،
به تیغم نَخَست و ، مرا ریخت خون ،
* نَخَست = زخمی نکرد
۱۷
مرا ، تلخ شد زندگی ، بی رُخَش ،
تنم ، شد اسیرِ شِکَرپاسخش ،
۱۸
ندانم ، چه کرد آن فسونگر به من ،
که ناگَه ، مرا بست راهِ سخن ،
۱۹
به آن رزم و آن روی و آن گفتگوی ،
نبینم دگر ، دلبری همچو اوی ،
۲۰
از آن گفتنش ، هر گَه آرَم به یاد ،
ز داغش ، شود سوز و دردم ، زیاد ،
۲۱
مرا ، محنتی بیکران رو نمود ،
که از یار دوری ،،، مرا گشت سود ،
۲۲
بهزاری ، مرا خود بباید گریست ،
که دلدارِ خود را ، ندانم که کیست ،
بخش ۱۲ : « یکی نامه فرمود پس شهریار »
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب ، گژدهم پیر »
ادامه دارد 👇👇👇
#گرفتن_سهراب_دژ_سپید_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۱
( #قسمت_دوم )
۱۲
مرا ، چشمزخمی عجب ، رو نمود ،
که دَهر ، آنچنان صیدی ، از من ربود ،
۱۳
غریبآهوئی ، آمدم در کمند ،
که از بند جَست و ،، مرا کرد بند ،
#آمدم = آمد مرا ، مرا آمد
۱۴
پریپیکری ، ناگهان رو نمود ،
دلم را ربود و ،، غمم را فزود ،
۱۵
بهناگاه ، پنهان شد آن دلرُبا ،
شدم من ، به داغِ غمش مبتلا ،
۱۶
زهی چشم بندی ،، که آن پُر فُسون ،
به تیغم نَخَست و ، مرا ریخت خون ،
* نَخَست = زخمی نکرد
۱۷
مرا ، تلخ شد زندگی ، بی رُخَش ،
تنم ، شد اسیرِ شِکَرپاسخش ،
۱۸
ندانم ، چه کرد آن فسونگر به من ،
که ناگَه ، مرا بست راهِ سخن ،
۱۹
به آن رزم و آن روی و آن گفتگوی ،
نبینم دگر ، دلبری همچو اوی ،
۲۰
از آن گفتنش ، هر گَه آرَم به یاد ،
ز داغش ، شود سوز و دردم ، زیاد ،
۲۱
مرا ، محنتی بیکران رو نمود ،
که از یار دوری ،،، مرا گشت سود ،
۲۲
بهزاری ، مرا خود بباید گریست ،
که دلدارِ خود را ، ندانم که کیست ،
بخش ۱۲ : « یکی نامه فرمود پس شهریار »
بخش ۱۰ : « چو برگشت سهراب ، گژدهم پیر »
ادامه دارد 👇👇👇