معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.9K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
همه باغ دلم آثار خزان دارد، کو
آنکه سامان بدهد این همه ویرانی را؟

#حسین_منزوی
کتاب عمر ورق خورد بار دیگر و با تو
به عاشقانه‌ترین فصل این کتاب رسیدم

#حسین_منزوی
در سینه‌ی تغزّلی من اینک هزار چشمه غزل
هر چشمه با هزار زمزمه‌ی راکد زندانی‌ست

#حسین_منزوی
تازه از بدرقه‌ی درد به خویش آمده بودم


که به مهمانی‌ام از سوی‌ِ تو دردی دگر آمد..

#حسین_منزوی
دستی که بر صحیفه، رقم زد، نشان من
آمیخت داستان تو، با داستان من

باد بهار کز سر زلف تو می‌وزید
با گل نوشت، نام تو را بر خزان من

ای آفتاب من! که به لطف تو، بی‌نیاز
از ماه و از ستاره شده آسمان من

من ماهی‌ام تو آب، تو خاکی و من گیاه
یعنی همه به جان تو بسته است، جان من

#حسین_منزوی
عشقِ بزرگم ، آه ، چه آسان حرام شد...




لیلا ، دوباره قسمت ابن‌السّلام شد ،

عشقِ بزرگم ،،، آه ، چه آسان حرام شد ،



می‌شد بدانم ، این که خطِ سرنوشتِ من ،

از دفترِ کدام شبِ تیره ،،، وام شد؟ ،



اول ،،، دلم ، فراقِ تو را ، سرسری گرفت ،

وان زخمِ کوچکِ دلم ، آخر جذام شد ،



گلچین رسید و ، نوبتِ با من وزیدنت ،

دیگر تمام شد ، گُلِ سرخم! تمام شد ،



شعرِ من ، از قبیله‌ی خون است ، خونِ من ،

فوّاره از دلم زد و ،،، آمد ، کلام شد ،



ما ، خونِ تازه در رگِ عشقیم ،،، عشق را ،

شعرِ من و شکوهِ تو ، رمزالدّوام شد ،

.
بعد از تو ، باز عاشقی و ، باز آه ... نه! ،

این داستان ، به نامِ تو ،،، اینجا تمام شد ،


#حسین_منزوی
ما دل سپرده‌ایم به گریه برای هم
باران به جای من، من و باران به جای هم

ابری گریست در من و در وی گریستم
تا دم زنیم، دم زدنی در هوای هم

ما تاب خورده‌ایم که ما قد کشیده‌ا‌یم
گهواره‌های چابک‌مان دست‌های هم

باری به پای‌بندی هم پیر می‌شویم
تا پیر می‌شوند درختان به پای هم

غم نیست نیستن که همه در تداومیم
چون ابتدای یک‌دگر از انتهای هم

تنها صداست آنچه در این راه ماندنی است
خوش باد زنده ماندن‌مان در صدای هم

#حسین_منزوی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

نوبت آمد، می نوازد نوبتی ناقوس مان
تا بگیرد رودهامان، راه اقیانوس مان

آذرخشی بود و غرید و درخشید و گذشت
بانگ نوشانوش مان و برق بوسابوس مان

ما نشان خود رقم بر دفتر دل ها زدیم
آشنایی نام مان و عاشقی ناموس مان

چشم های کینه ور هم، معنی دیگر نیافت
ز ابتدا تا انتها، جز مهر، در قاموس مان

عشق مان چتری گشود و بست و رفت و مانده است
لای دفترهای عاشق ها، پر طاووس مان

#حسین_منزوی
‌l🌸🍃
دلت چه شد که از آن شور و اشتیاق افتاد؟
چه شد که بینِ تو و من، چنین نفاق افتاد؟

چه زندگانیِ سختۍاست، زیستن بی عشق
ببین پس ازتو که تکلیفِ من چه شاق افتاد

تـو فصـلِ مشترکِ عشق و شعـرِ من بودی
کـه بـا جداییِ تـو، بین شان طـلاق افتـاد


#حسین_منزوی

میان غنچه و گل، از تو گفت و گو شده است
که باد، خوش نفس و باغ مشک بو شده است

تو بر فکنده‌ای از خویش پرده‌، ای خورشید!
که شهر خواب‌زده، غرقِ های و هوی شده است

درونِ دیده‌ی من، آفتابگردانی است
که در هوای تو چرخان، به چهار سو شده است

به تابناکی و پاکی، تو را نشان داده است
ز هر ستاره‌ی رخشان که پرس و جو شده است

تنت ز لطف و طراوت به سوسنی ماند،
که در شمیم گل سرخ، شست و شو شده است

برابر تو چه یارای عرض اندامش
که پیش روی تو دست بهار، رو شده است

چگونه آینه، لاف برابری زندت؟
که از تو صاحب این آب و رنگ و رو شده است

تو آن بهشت برینی که جان خاکی من،
برای داشتنت، عین آرزو شده است


#حسین_منزوی