معرفی عارفان
1.25K subscribers
34.2K photos
12.4K videos
3.22K files
2.77K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
javadjarahi-madar
madar
مادر

الهی دورت بگردم مادر

😍😍❤️❤️

تو برام مقدسی زیارتی مادر من
بکش دست مهربونتو یه بار برسرمن


پیشاپیش روزتون مبارک مادرها و بانوان عزیز گروهمون 👌😍❤️ 
در کشتنم همین دلِ نامهربان بس است
یک شیوه در تصرف او، همچنان بس است

ای غم بساط عیش مچین بر خود اینقدر
زین بیش خاطرم مخراش، امتحان بس است

در بزمِ عشق، حاجت جام و شراب نیست
ارباب نشئه را نگه ساقیان بس است

نزدیکِ گلشنی، غمِ مطرب چه می‌خوری؟
قرب جوارِ بلبل آتش‌زبان بس است

حسرت مرا به چیدنِ گل می‌دهد فریب
ورنی نسیمی از طرفِ بوستان بس است

گو دل مَشو ز نغمه ی داود و کام گیر
شیون‌طرازیِ نفس نوحه خوان بس است

طالب تلاش همره و همدم چه می‌کنی
توفیقِ هم‌عنان و خرد هم‌زبان بس است

#غرل
طالب آملی
گفتی که پر مساز مکرر پیامِ خویش...
خاموش قاصدا، که دلم زین خبر شکست

طالب آملی
چندین سپاه حوصله را روسیاه ساخت
دودِ دلم که بر عَلَمِ آه پرچم است ..

طالب آملی
بیا که رونق این کارخانه کم نشود
به زهد همچو تویی
یا
به فسق همچو منی



حافظ
زیبانگارِ نازنین ،
رُخ ، چون گُل و ،،، بَر ،، یاسمین ،
پاکیزه ، چون حورِ معین ،
پیرایه‌ی خُلدِ بَرین ،
بادا ، بر اَملاق ، آفرین ،
کآید چو تو ، زان حورِ عین ،
فخر است بر ماچین و چین ،
#از بهرِ تو ، اَملاق را ،




#سنایی
Audio
شبیه‌ترین چیز به خداوند، سکوت است…


گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو



#مایستر_اکهارت
#مولانا
#عبدالکریم_سروش
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هفت هشت ده تا آدم!
ابن سینا باشه، همون‌ها صحبت می‌کنند!
کانت و ویتکنشتاین باشه، همون‌ها صحبت می‌کنند!
تاریخ ابن هیثم و فیزیک و... همون‌ها...!
خیلی شرم داره!
خجالت نمی‌کشند!




#استادشفیعی‌کدکنی
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بشنو از نی چون حکایت می‌کند
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
باغ سلام می‌کند سرو قیام می‌کند
سبزه پیاده می‌رود غنچه سوار می‌رسد

خلوتیان آسمان تا چه شراب می‌خورند
روح خراب و مست شد عقل خمار می‌رسد

چون برسی به کوی ما خامشی است خوی ما
زان که ز گفت و گوی ما گرد و غبار می‌رسد

«مولوی»دیوان کبیر
@dele_paak کانال دل پاک
دل شیدا_استاد شجریان
از غم عشقت دل شیدا شکست
شیشه‌ی می در شب یلدا شکست


#دل_شیدا
#استاد_شجریان


.
عشق ،، شوری در نهادِ ما ، نهاد ،

جانِ ما ، در بوته‌ی سودا ، نهاد ،


گفتگویی ، در زبانِ ما ، فکند ،

جستجویی ، در درونِ ما ، نهاد ،



داستانِ دلبران ، آغاز کرد ،

آرزویی ، در دلِ شیدا ، نهاد ،



رمزی ، از اسرارِ باده ، کشف کرد ،

رازِ مستان ، جمله بر صحرا نهاد ،



قصه‌ی خوبان ، به نوعی باز گفت ،

کآتشی در پیر و در بُرنا ، نهاد ،



از خُمستان ، جرعه‌ای بر خاک ریخت ،

جنبشی در آدم و حوّا نهاد ،



عقلِ مجنون ، در کفِ لیلی سپرد ،

جانِ وامق ، در لبِ عذرا نهاد ،



دم‌به‌دم ، در هر لباسی ، رُخ نمود ،

لحظه‌لحظه ،، جایِ دیگر ، پا نهاد ،



چون نبود او را ، معیّن ، خانه‌ای ،

هر کجا ، جا دید ،، رَخت آنجا نهاد ،




#عراقی
در پایِ قدح ،، بنشین ،

زیباصنمی ،، بگزین ،






اسبابِ #ریا ،،، برچین ،

کمتر ، ز دعا ، دَم زن ،





#فروغی_بسطامی
سنگی که از فلاخنِ تقدیر می‌رهید
کاری به تُرد بودن آیینه‌ها نداشت

#حسین_منزوی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دیده دریا کُنَم و صبر به صحرا فِکَنَم
وَاندر این کار دلِ خویش به دریا فِکَنَم

از دلِ تنگِ گنهکار برآرم آهی
کآتش اندر گُنَهِ آدم و حوا فکنم

مایهٔ خوشدلی آنجاست که دلدار آنجاست
می‌کنم جهد که خود را مگر آنجا فکنم

بِگُشا بندِ قَبا ای مَهِ خورشید کُلاه
تا چو زلفت سَرِ سودا زده در پا فکنم

خورده‌ام تیرِ فلک، باده بده تا سرمست
عُقده در بندِ کَمرتَرکشِ جوزا فکنم

جرعهٔ جام بر این تختِ روان افشانم
غُلغُلِ چنگ در این گنبدِ مینا فکنم

حافظا تکیه بر ایّام چو سهو است و خطا
من چرا عِشرتِ امروز به فردا فکنم
 



#حافظ
#مصطفی_ملکیان
.
شرابِ تلخ می‌خواهم که مردافکن بُوَد زورش
که تا یک دَم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

سِماطِ دَهرِ دون‌پرور ندارد شهدِ آسایش
مَذاقِ حرص و آز ای دل، بشو از تلخ و از شورَش

بیاور مِی که نَتْوان شد ز مکرِ آسمان ایمن
به لَعبِ زهرهٔ چنگیّ و مرّیخِ سلحشورش

کمندِ صیدِ بهرامی بیفکن، جامِ جم بردار
که من پیمودم این صحرا، نه بهرام است و نه گورش

بیا تا در مِی صافیت رازِ دَهر بِنْمایم
به شرطِ آن که نَنْمایی به کج‌طبعانِ دل‌کورش

نظر کردن به درویشان مُنافیِّ بزرگی نیست
سلیمان با چُنان حشمت، نظرها بود با مورش

کمانِ ابرویِ جانان نمی‌پیچد سر از حافظ
ولیکن خنده می‌آید، بدین بازویِ بی‌زورش

حضرت حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم

مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم

من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم

بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکرده‌ست از انتظار تو دوشم

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

«سعدی»غزلیات
خلاصه داستان:

یکی از صحابه بیمار شده بود، پیامبر(ص) به عیادت او رفت تا از وی دلجویی کند.

همینکه بیمار نگاهش به رسول الله افتاد درد و رنجوریش بهبود یافت و خدا را سپاس گفت و بیماری و کسالت خود را موهبتی ربّانی دانست، چه بواسطه این بیماری، پیامبر (ص) را در منزل خود زیارت میکرد. پیامبر(ص) ضمن احوالپرسی، از او سؤال کرد تو در حالت غلبه نفس اماره، چه دعایی به زبان خود کرده ای؟ آن بیمار ابتدا به خاطرش نیامد که چه دعایی کرده، ولی با مدد از همت و عنایت رسول الله (ص) به یاد آورد و گفت: من گناهی مرتکب شدم و از حق تعالی درخواست کردم که عذاب و کیفر آن گناه را به جای قیامت در همین دنیا به من بچشاند تا در آن دنیا آسوده شوم. از اینرو دچار پریشانی روحی و جسمی شدم، تا اینکه عنایت تو مرا از مهلکه این پریشانی برهانید. رسول الله به او سفارش کرد که دیگر از این قبیل دعاها نکند، بلکه هماره از حق تعالی چنین درخواست کند: خداوندا مشکل مرا آسان ساز در دنیا و آخرت نیکی عطا فرما۔

حکایت دو مقصود عمده را بیان داشته: ضرورت حفظ عهد و پیمان و عدم ظرفیت آدمی در تحمل عذاب آخرت در نشئه دنیوی.

از صحابه خواجه یی بیمار شد
واندر آن بیماریَش چُون تار شد


از اصحاب حضرت رسول الله (ص)، بزرگی بیمار شد، و به سبب بیماری، بسیار نحيف و لاغر شد.

مصطفی آمد عیادت سویِ او
چون همه لطف و کرم بُد خویِ او


حضرت مصطفی (ص) به عیادت آن بیمار رفت، زیرا خوى و عادت او سراسر مهربانی و بزرگواری بود.

شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی
در عیادت رفتنِ تو فایده ست
فایده آن  باز با تو عایده ست


در رفتن به عیادت بیمار فایده وجود دارد و آن فایده به خودت باز می گردد.

فایده اوّل که آن شخصِ عليل
بوک قطبی باشد و شاهِ جلیل


فایده اوّل اینست که شاید آن شخصِ بیمار، قطبی و یا شاه بزرگی باشد.

ور نباشد قطب، یارِ رَه بُوَد
شَه نباشد، فارِسِ اِسپَه  بُوَد


و اگر فرضاً آن بیمار، قطب هم که نباشد، دست کم و رفیقِ طریق که هست. و اگر شاه نباشد، سوار سپاه که هست.

پس صِله یارانِ رَه لازم شمار
هر که باشد، گر پیاده، گر سوار


پس باید پیوند و رفت و آمد با همراهان را لازم شماری، این همراه هر کس که هست باشد، چه پیاده و چه سواره. یعنی خوی آدمی باید چنان باشد که فقط با بزرگان رابطه برقرار نکند، بل فرودستان جامعه را نیز دلجویی کند.

شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی
ور عدو باشد همین احسان نکوست
که باحسان بس عدو گشتست دوست


تازه اگر بیمار ، دشمن هم که باشد، احسان در حقّ او خوب و بجاست، زیرا بسیاری از دشمنان بوسیله احسان و نیکی به دوست تبدیل می شوند.

هیچ سلاحی نیرومندتر از سلاح دوستی و محبّت نیست. «از محبت خارها گل می شود.»

ورنگردد دوست، کینش کم شود
زانکه احسان، کینه را مَرهَم شود


و فرضاً اگر دشمن، دوستِ آدمی نشود، دست کم از کینه و دشمنی اش کاسته می گردد. زیرا نیکی و احسان، داروی دشمنی ها است.

بس فواید هست غیرِ این ولیک
از  درازی  خایفم،  ای  یارِ  نیک


در عیادت بیمار، فواید بیشمار دیگری نیز هست، ولی ای یار نیکو من از طولانی شدن کلام می ترسم.

حاصل این آمد که یارِ جمع باش
 همچو بُتگر از حَجَر یاری تراش


حاصل کلام اینست که یارِ جمع باش، یعنی با جمعیتِ دوستان نشست و برخاست کن،و مانند بت تراش از سنگ برای خودت دوستی بتراش. اگر سالک در امر سلوک همراه سالکان دیگر باشد در کار سلوک موفق تر خواهد بود تا آنکه به تنهایی حرکت کند.

شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی
خدای جانم!!!
آنقدر زیبایی ڪه به تنهایی از عهده دوست داشتنت بر نمی آیم
در من
هزاران من است
ڪه لحظه لحظه قیام می ڪنند
برای ستایش تـــــو...
جانان
صدایت را بفرست تا چون پیچڪی در آن بیاویزم
و
از این تالاب بگریزم ..

به نام خدای همه
.