معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
استعاره ها و کنایه ها و ترکیب هایی که بیش و کم در حوزه ی خیال های شاعرانه قرار دارد با توسعه ی ردیف در شعر طالب گسترش بیشتری می یابد .
اهمیت ردیف را از نظر خلق استعاره ها و ترکیب های خیالی در شهر او میتوان جستجو کرد ،چنان که کلمه ی "خواب" در شعر وی با افعالی مانند "شکستن" ترکیب شده استعاره ی زیبایی را به وجود آورده است :

زلف چو نی عتاب بشکست...
در چشمِ ستاره خواب بشکست

چشم ستاره استعاره مکنیه است و صنعت تشخیص را ارائه میکند.یعنی ستاره به شخصی تشبیه شده که خواب از چشم او گریخته است. بطور کلی امکان خلق استعاره و تشبیه و مجاز، از رهگذر انتخاب ردیف محسوس تر می نماید.

اگر انحراف از زبان معیار و خروج از هنجار های عادی زبان از ویژگی های سبک هر شاعر دانسته شود این معجزه ي شاعرانه در آثار شاعرانی چون طالب، صائب، بیدل، غالب دهلوی و تنی چند دیگر که مرکز اصلی سبک هندی به شمار می‌آیند به وضوح به چشم میخورد و همین عبور از مقتضای کلام است که گفتار آنان را موثر تر کرده است.
دامنه ي تجاوز از هنجار های متعارف بسیار گسترده است زیرا هم در شعاع دید و معنی در نظر می آید و هم در گستره ي زبان، دیدگاهی جدید ارائه میکند.

در پایان از ذکر این نکته گریزی نیست جز آنکه گفته آید طالب زیبایی را به حد کمال احساس کرده و در آفرینش مضمون های بکر و بدیع و تشبیهات و استعاراتی که بر نازک خیالی و رقت اندیشه ي او دلالت دارند قدرت شگفت آوری نشان داده است.

💠 #معرفی
📖 #طالب_آملی_و_صور_خیال_در_دیوان_او
"زخم عشق است بکوشید که ناسور شود "

شاعری که شعرش از واژگان خون،زخم،درد،جراحت و نام انواع آلات قتاله، کلید دارد و خود را با آنها توصیف کرده،بی شک دچار مازوخیسم است!
"...مبتلایان مازوخیسم فیزیولوژیکی از آزار‌های بدنی مانند شکنجه، پاره شدن پوست و گوشت و یا سوختن بدن‌شان لذت می برند و چنانچه اقدامی برای درمان آنها صورت نگیرد، سرانجام خود را هلاک خواهند ساخت...".
طالب آملی نمونه آزمایشی مناسبی برای بررسی رفتارهای یک مازوخیست در قرن دهم است که هم خود را هم مارا هلاک ساخته!

-آگه نیم که چیست غمم را سبب ولی
دانم که یاد غم سبب شادی من است

-خاک بر بستر نمک بر زخم پهلو ریختم
بهر آسایش مهیا ساختم اسباب را

-بهر ریش دلم اندیشه مرهم نکنید
زخم عشق است بکوشید که ناسور شود

-جراحت جگرم بی تو با ترشح خون
چنان که دیده عاشق به گریه محتاج است

-گر زلف تو بویم نه پی قوت روح است
مشتاق جنونم، غرض آشوب دماغیست

-خلق را در حسرت زخمی به خاک و خون کشید
ناز می بارد ز دست و تیغش این جلاد کیست

-شایسته خدنگ غمش خون دل نبود
تیری نزد چنانکه دریغ از کمان بخاست

-مغزم نشان پنجه پذیرفت چون خمیر
بر سر ز بسکه بی تو زدم صبح و شام دست

💠 #معرفی
طالب آملی
"زخم عشق است بکوشید که ناسور شود "

شاعری که شعرش از واژگان خون،زخم،درد،جراحت و نام انواع آلات قتاله، کلید دارد و خود را با آنها توصیف کرده،بی شک دچار مازوخیسم است!
"...مبتلایان مازوخیسم فیزیولوژیکی از آزار‌های بدنی مانند شکنجه، پاره شدن پوست و گوشت و یا سوختن بدن‌شان لذت می برند و چنانچه اقدامی برای درمان آنها صورت نگیرد، سرانجام خود را هلاک خواهند ساخت...".
طالب آملی نمونه آزمایشی مناسبی برای بررسی رفتارهای یک مازوخیست در قرن دهم است که هم خود را هم مارا هلاک ساخته!

-آگه نیم که چیست غمم را سبب ولی
دانم که یاد غم سبب شادی من است

-خاک بر بستر نمک بر زخم پهلو ریختم
بهر آسایش مهیا ساختم اسباب را

-بهر ریش دلم اندیشه مرهم نکنید
زخم عشق است بکوشید که ناسور شود

-جراحت جگرم بی تو با ترشح خون
چنان که دیده عاشق به گریه محتاج است

-گر زلف تو بویم نه پی قوت روح است
مشتاق جنونم، غرض آشوب دماغیست

-خلق را در حسرت زخمی به خاک و خون کشید
ناز می بارد ز دست و تیغش این جلاد کیست

-شایسته خدنگ غمش خون دل نبود
تیری نزد چنانکه دریغ از کمان بخاست

-مغزم نشان پنجه پذیرفت چون خمیر
بر سر ز بسکه بی تو زدم صبح و شام دست

💠 #معرفی
طالب آملی
●ورود طالب به کاشان

طالب برای اینکه بتواند هرچه زودتر مدارج ترقی را بپیماید راه کاشان را در پیش گرفت که اقوام مادری اش در آنجا مردمانی سرشناس بودند. از شمار خویشان مادری طالب، مشهورتر از همه، شوهر خاله او حکیم نظام الدین علی کاشی، پزشک دربار تهماسب یکم صفوی (۹۳۰- ۹۸۴ هجری قمری) و محمد خدابنده (۹۸۵ – ۹۹۶ هجری قمری) بود. حکیم رکنای مسیح، پسرخالة طالب و فرزند همین نظام الدین علی است که از شاعران مشهور دورة صفوی به شمار می‌رود، رکنا رابطه‌ای بسیار نزدیک با طالب داشت و در برخی سفرهای او در هند همراهش بود. برادر رکنا، نصیرای کاشی نیز، ستی النساء خواهر طالب را به زنی داشت.

💠 #معرفی
طالب آملی
●اعتمادالدوله پله پرش طالب

اعتمادالدوله پس از دریافت نامه از شاپور تهرانی بلافاصله طالب آملی را تحت سرپرستی و حمایت خویش قرار داد. در دیوان طالب آملی قصاید، ترکیب بندها، مثنوی و غزل و رباعی بسیاری در مدح اعتمادالدوله موجود است که نشانی از ایام خوش طالب در هند می‌باشد. اعتمادالدوله نیز در تربیت طالب از هیچ کوششی فروگذار نکرد و توانست در فرصتی مناسب که جهانگیر پادشاه هند در یک سفر تفریحی به شکار رفته بود طالب آملی را به حضور پادشاه برساند. طالب آملی نیز در قصیده‌ای که در مدح جهانگیر پادشاه هند و وصف شکار جرگه سروده بود با قدرت جادویی ابیات خویش توانست در جرگة شاعران دربار جهانگیر حضور پیدا کند.

#معرفی
طالب آملی
معرفی عارفان
بوف کور صادق هدایت.pdf
طالب آملی و صور خیال در دیوان
اثر دکتر عباس کی منش

●چکیده
سید محمد طالب آملی در حدود سال 987 ه ق در آمل مازندران چشم به جهان گشود و در حدود سال 1046 ه ق در کشمیر وفات یافته است.
طالب یکی از دردمند ترین شاعران سبک هندی است که از ایران به سرزمین حیال انگیز شاعرپرور هند پناه برده است.
او در ریاضیات ، نجوم ،حکمت و عرفان دستی قوی داشته یکی از تواناترین شاعران سبک هندی است.چه سخنوری چون صائب تبریزی عظمت مقام اورا تصدیق کرده است.طالب با همه ی مضمون انگیزی و ذوق پرداری از مضامین بلند آیین حافظ الهام گرفته است
در اشعار طالب سرسپردگی او به یکی از مشایخ لاهور به نام " غربتی لاهوری " به چشم میخورد.
یکی از ویژگیهای شعر طالب آوردن تشبیهات تازه و استعاره های لطیف است با عناصر فرهنگ اسلامی و تصاویر گوناگون زیبایی را که از این راه داده است و دیگر نفوذ فرهنگ ایرانی و تصویر سازی های دل انگیز او و رنگ ویژه ای را که به هنرمندی به شعرش بخشیده است. اوصاف طبیعت در شعرش دقیق و زنده است .او با رنگ آمیزی خاص در تصاویر صبغه ی ویژه ای به کلام خود داده است .

💠 #معرفی
💠#طالب_آملی و #صور_خیال در دیوان او (1)

طالب آملی
●طالب آملی و افسانهٔ طالب

سرگذشت «طالب و زهره» که منتسب به طالب آملی است، روایت‌های گوناگونی دارد:
طالب شاعر جوان عاشق‌پیشه،
هر از گاهی با نامه‌ای، شعری، پیامی، دیداری،
معشوق خود را عشق خود واقف می‌کند.

#روایت_اول :

دکتر فرامرزی در #کتاب #طالب و #زهره یا طالب #طالبا داستان این عاشق و معشوق را این‌گونه نقل کرده‌است: در حدود سال ۱۰۰۵ هجری پسری از اعیان طایفهٔ آمل را به مکتب می‌سپارند. او با اشتیاق فراوان علوم رایج زمانه را فرامی‌گیرد. پس از چندی در همان مکتبخانه عاشق دختری به نام زهره می‌شود که هم‌شاگردیش بود. پس از مدتی بین آن دو مراوده و دوستی برقرار می‌گردد. از آن‌جایی که با هم همسایه بودند، طالب هر روز از دیوار خانه‌اش بالا می‌رفت و زهره هم به بهانهٔ یافتن چیزی کنار پنجره می‌آمد و این دو با هم ارتباط برقرار می‌کردند. از طرفی در مکتب‌خانه هم وقتی درنبود «ملا قربان» جانشین او «مشهدی علی مردان» ادارهٔ مکتب را به عهده می‌گرفت، طالب و زهره از فرصت استفاده نموده در کنار هم می‌نشستند و به این احساس عاشقانه ادامه می‌دادند. در این دلبستگی‌ها و مراودات بود که طالب گردن‌بند موروثی مادرش را به یادگار به زهره می‌دهد.

طولی نکشید که ماجرای عشق آن‌ها برملا شد و زهرهٔ عاقل به طالب هشدار می‌دهد که تا دیر نشده به خواستگاریاش بیاید؛ چرا که برای او خواستگار دیگری به نام «قادر» پیدا شده‌است، در این بین نامادری طالب بهانه می‌آورد و می‌خواهد خواهرزاده‌اش را به طالب بدهد. این نامادری به بهانه‌ای او را به گالشی می‌فرستد، بالآخره بعد از کشمکش زیاد طالب به خواستگاری زهره می‌رود اما قادر راه را بر او می‌بندد. برادر زهره هم با تبرزین طالب را مجروح می‌کند. زهره که بعداً متوجه می‌شود، سخت ناراحت شده و به شکل درویشی درمی‌آید و از حال طالب خبر می‌گیرد، بالآخره درمی‌یابد طالب از مرگ نجات یافت.

از طرف دیگر، نامادری زهره هم که مرتب از خواستگار زهره یعنی قادر پول و هدایا می‌گیرد، برای دور کردن طالب از زهره در ماهی آزادی که طالب برای زهره صید کرد و هدیه آورده بود، داروی بیهوشی ریخته، به دست زهره می‌دهد. زهره که از این ماجرا بی‌خبر است این غذا را به طالب می‌دهد و او هم با خوردن آن بی‌هوش شده و برای مدتی عقلش را از دست می‌دهد. طالب که فکر می‌کرد زهره دانسته دست به چنین کاری زده، او را به بی‌وفایی و خیانت متهم کرده، با ناراحتی از آمل گریخته، به کاشان می‌رود اما زهرهٔ بی‌قرار هرچه مویه می‌کند و می‌گردد او را نمی‌یابد و وقتی می‌فهمد طالب به شهری دوردست رفته‌است با گردنبندی که از او به یادگار گرفته‌است خود را خفه می‌کند تا بمیرد که در این کار موفق نمی‌شود. زهره پس از نجات از مرگ ازدواج می‌کند.

طالب که به هند رفته و در آن‌جا به افتخار رسیده در سال ۱۰۳۶ درمی‌گذرد. وقتی خبر مرگ او به زهره می‌رسد، از داغ و فراق و مرگ طالب آشفته شده، کنار رودخانه‌ای می‌رود و از ماهی سراغ طالب را می‌گیرد؛ چرا که قبلاً چند بار طالب و زهره به آن‌جا رفته بودند. زهره که در عالم خیال و رؤیا و به یاد دوران گذشته با ماهیان صحبت می‌کند، دیگر به خانه برنمی‌گردد و برای همیشه ناپدید می‌شود

💠 #معرفی
💠 سرگذشت « #طالب_و_زهره »
طالب آملی
معرفی عارفان
ترانه های خیام.pdf
سید محمد طالب آملی در حدود سال 987 ه. ق در یکی از دهکده های سبز و خرم آمل مازندران دیده به جهان گشود و در حدود سال 1036 یا اندکی پیش از آن در کشمیر وفات یافته است.
جوانان مازندرانی ترانه ي دلنشینی که از عشق آشوب آفرین ِجوانی شیفته و آوارگی او از جور نا مادری حکایت میکند زمزمه میکنند که پیران قوم و راویان محلی آن را پیام درد آلود دوران نوجوانی طالب آملی میشمارند. یکی از دردمندترین شاعران شبک هندی که از ایران به سرزمین خیال انگیز و شاعر پرور سرزمین با عظمت هندوستان پناه برده است.
علت مهاجرت این سخنور نازک اندیش بدین سرزمین رویایی در این رباعی خلاصه میتوان کرد :

طالب گل این چمن به بستان بگذار
بگذار که میشوی پشیمان بگذار
هندو نبرد به تحفه کس جانب هند
بخت سیه خویش به ایران بگذار

روزگار جوانی طالب در زادگاه او به فراگیری دانش های رایج زمان گذشته، چه پیش از بیست سالگی در علوم گوناگون مانند منطق، هندسه، حکمت و عرفان دستی قوی یافته و سرآمد اقران گشته است. چنان که خود گوید:

"پا بر دومین پایه ي اوج عشراتم "

حضور او با لقب ملک الشعرایی در دربار نورالدین محمد جهانگیر( حکومت 1014-1036 ه. ق یا 1037 ) که خود فرمانروایی شاعر دوست و نکته دان بوده دلیلی است آشکار بر وسعت دانش او.
از اشعارش استنباط میشود که دهلی، لاهور،ملتان، پیشاور، گجرات، اجمیر و دیگر نقاط شبه قاره را سیاحت کرده است، چه مدت ِ توقف اورا در ملتان از این بیت میتوان دریافت :

ز مکثِ ملتان نزدیک شد که مرا
بَدَل شود لقبِ آملی به *مُلتانی

در این مسافرتها و دربدری ها با سختی و بدبختی دست به گریبان بوده است
.
.
*مُلتان : یکی از شهرهای استان پنجاب
در کشور پاکستان امروزی
💠 #معرفی
📖 #طالب_آملی_و_صور_خیال_در_دیوان_او (2)
""ادامه دارد...."""
طالب آملی
معرفی عارفان
صائب تبریزی 2.pdf
●طالب آملی و افسانه ی طالب

#روایت_دوم

طالب گالشی است زهرهٔ زرنگار، دختر پادشاه، که در یک میدان کشتی عاشقش می‌شود. زهره اناری را در دستمال می‌پیچد و به طالب می‌دد و می‌گوید آن را باز نکن که اگر چنین کنی دیوانه می‌شوی. اما طالب دستمال را باز می‌کند و دیوانه می‌شود و از همان‌جا شاعر می‌شود. عشق و عاشقی طالب و زهره عالمگیر می‌شود تا این‌که طالب با رقیبی کج‌خلق به نام «قادر» رو به رو می‌شود و در نهایت «جونکا» ی قادر را از پای درمی‌آورد. گاوهای طالب آن‌قدر زیاد بودند که قابل شمارش نبود. وقتی طالب داروی بیهوشی خورد، پَر آبی را آتش زد و آبی حاضر شد و یک‌شبه طالب و برادرش را به هندوستان برد و به قدرت الهی طالب به‌سرعت زبان هندی را آموخت.

طالب پس از سختی‌های فراوان به قدرت الهی دوباره در هندوستان صاحب گاو زیادی می‌شود. او حدود چهل سال در هند می‌ماند و ریشش بسیار بلند می‌شد. قلی پس از سال‌ها به دنبال طالب می‌رود و به او می‌گوید بیا که ما گرفتار دست حاکم شده‌ایم و او می‌خواهد زهره را بگیرد. بالآخره طالب به سمت پامال حرکت می‌کند ولی وقتی می‌رسد که شب عروسی زهره‌است. طالب به عروسی می‌رود و شروع می‌کند به «لله وازدن». زهره وقتی صدای «لله وا» را می‌شنود غش می‌کند. طالب بعداً خواب‌نما می‌شود که اگر در چشمهٔ رودبار آب‌تنی کند دوباره جوان می‌شود. او هم وارد چشمه می‌شود و دوباره جوان هجده‌ساله شده و با زهره ازدواج می‌کند و چندین سال پادشاه آمل می‌شود.

#معرفی
سرگذشت « #طالب_و_زهره »
طالب آملی
"زخم عشق است بکوشید که ناسور شود "

شاعری که شعرش از واژگان خون،زخم،درد،جراحت و نام انواع آلات قتاله، کلید دارد و خود را با آنها توصیف کرده،بی شک دچار مازوخیسم است!
"...مبتلایان مازوخیسم فیزیولوژیکی از آزار‌های بدنی مانند شکنجه، پاره شدن پوست و گوشت و یا سوختن بدن‌شان لذت می برند و چنانچه اقدامی برای درمان آنها صورت نگیرد، سرانجام خود را هلاک خواهند ساخت...".
طالب آملی نمونه آزمایشی مناسبی برای بررسی رفتارهای یک مازوخیست در قرن دهم است که هم خود را هم مارا هلاک ساخته!

-آگه نیم که چیست غمم را سبب ولی
دانم که یاد غم سبب شادی من است

-خاک بر بستر نمک بر زخم پهلو ریختم
بهر آسایش مهیا ساختم اسباب را

-بهر ریش دلم اندیشه مرهم نکنید
زخم عشق است بکوشید که ناسور شود

-جراحت جگرم بی تو با ترشح خون
چنان که دیده عاشق به گریه محتاج است

-گر زلف تو بویم نه پی قوت روح است
مشتاق جنونم، غرض آشوب دماغیست

-خلق را در حسرت زخمی به خاک و خون کشید
ناز می بارد ز دست و تیغش این جلاد کیست

-شایسته خدنگ غمش خون دل نبود
تیری نزد چنانکه دریغ از کمان بخاست

-مغزم نشان پنجه پذیرفت چون خمیر
بر سر ز بسکه بی تو زدم صبح و شام دست

#معرفی
طالب آملی
●ورود ستی النساء بیگم به هند

ستی النساء پس از انکه برادرش طالب که از مادر از او جدا بود، به دنبال شور شاعری و جذبه جهانگردی راهی اصفهان و از آن پس رهسپار هندوستان شد، به سبب پیوند مهرآئینی که به برادر داشت دیگر ماندن در زادگاه خود را نتوانست و در سال ۱۰۲۸ ه. ق به هنگامی که طالب در مقام ملک الشعرایی دربار در رکاب جهانگیرشاه، پادشاه فرهنگ دوست هند به سیاحت کشمیر مشغول بود، وارد اگره شد.

#معرفی
طالب آملی