معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
منم و دلِ خرابی،به تو می‌سپارم او را
به چه کار خواهد آمد،که نگاه دارم او را؟

دم آخر است دشمن! به منش گذار یک‌دم
که به صد هزار حسرت،به تو می‌گذارم او را.

#میلی_مشهدی
یاد تو جان غمزده را شاد می‌کند
هرگز نمیرد آن که تو را یاد می‌کند.

#میلی_مشهدی
چو یار از من رمید،آرام جان من که خواهد شد؟
چو او نامهربان شد،مهربان من که خواهد شد؟

مرا بی‌طاقتی ناخوانده چون آرد به بزم او
پی رفع خجالت همزبان من که خواهد شد؟

#میلی_مشهدی
ز بیخودی شده‌ام گرمِ شِکوه،می‌خواهم
که هر چه می‌شنوی ناشنیده انگاری.

#میلی_مشهدی
غمگین‌تر از آنم که مرا شاد کند کس
بیکس‌تر از آنم که مرا یاد کند کس.

#میلی_مشهدی
ز من در شکوه آن شوخِ بلا بوده‌ست، دانستم
رقیبان را سرِ جنگ از کجا بوده‌ست، دانستم

به مجلس صحبتِ او با رقیبان گرم بود امشب
به ایشان پیش ازین هم آشنا بوده‌ست، دانستم

در آغازِ محبّت چند روزی کز وی آسودم
فریبش مانعِ جور و جفا بوده‌ست، دانستم

رقیبان در تماشا بوده‌اند از دور و من غافل
تغافل‌های امروز از کجا بوده‌ست، دانستم

نشد تغییر در اطوارِ آن غیرآشنا پیدا
قبولِ التماسم از حیا بوده‌ست، دانستم

رقیبان حیله‌گر، او ساده‌دل، من تهمت‌آلوده
ز من بیگانه تا غایت چرا بوده‌ست، دانستم

به مجلس باز آمد یار بعد از رفتنِ «میلی»
ازآن رفتن چه او را مدّعا بوده‌ست، دانستم

#میلی_مشهدی
قصدم به غمزهٔ ستم‌انگیز می‌کنی
هردم به خون من مژه را تیز می‌کنی

دل داردم به جان ز تپیدن، عجب خوش است
گر فکرِ او به غمزهٔ خون‌ریز می‌کنی

نومیدی‌ام ببین که به کین می‌دهم قرار
با من چو جنگِ مصلحت‌آمیز می‌کنی

افسرده چون شوم ز تو، کز یک نگاهِ گرم
بازارِ آرزوی مرا تیز می‌کنی

«میلی» دمد گیاهِ بلا از زمین عشق
چون رو درین زمین بلاخیز می‌کنی

#میلی_مشهدی. دیوان. «غزل‌ها». به‌تصحیح #محمد_قهرمان. تهران: امیرکبیر، ١٣٨٣، چ ١، ص ۱۴۵.
هجرِ تو ساخت
خانۀ صبرِ مرا خراب....

بهرِ عمارتِ دلِ ویرانِ
من بیا...!


#میلی_مشهدی
چو همرهی به من آن سرو خوش‌خرام کند
ز بیم طعنه به هرکس رسد سلام کند


#میلی_مشهدی
من و آرزویِ بزمی که ز حالِ من بپرسی
چو کسی دگر نمانَد، ز# ملالِ من بپرسی

به حضورِ غیر، کردی نشنیده پرسشم را
که از او به این بهانه، ز سؤالِ من بپرسی

ز تخیّلِ تو چندان شود اضطرابم افزون
که به خاطرم نیاید، چو خیالِ من بپرسی

ز حیا نظر به سویم نکنی، خوش آن‌که از می
تو به حالِ خود نباشی و ز حالِ من بپرسی

به فراق، آن‌چنانم بگذشت عمر، «میلی»
که خجل شوم چو حرفی ز وصالِ من بپرسی

#میلی_مشهدی
‌نه آشنا و نه بیگانه‌ای، نمی‌دانم
که اختلاطِ چنین را، کسی چه نام کند!

#میلی_مشهدی
هجرِ تو ساخت خانۀ صبرِ مرا خراب

بهرِ عمارتِ دلِ ویرانِ من بیا


#میلی_مشهدی