معرفی عارفان
1.25K subscribers
34.2K photos
12.4K videos
3.22K files
2.77K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
هر چه بینم اندر او غیر ِخدا
آن ِمن نَبْوَد، بُوَد عکس ِگدا

گر
در آبی نخل یا عُرجون نمود
جز ز عکس نخله‌ی بیرون نبود


در آینه‌ی دلم هر چه به جز خدا مشاهده کنم به من تعلّق ندارد، بلکه انعکاس حاجت گداست. پس ای سالک تو نیز سینه‌ات را از کینه و آز و جمیع خواطر غیر ِحقّ پاک کن تا به اسرار بواطن واقف شوی.
به عنوان مثال: اگر نخل یا شاخه‌ی کهنه و خمیده‌ی نخل در آب دیده شود، چیزی جز انعکاس صورت نخل ِخارج از آب نیست.

مثنوی دفتر پنجم
استاد کریم زمانی

اشاره است به آیه‌ی ۳۹ سوره‌ی یٰس:

وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّىٰ عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ

و برای ماه منزل‌هایی قرار دادیم تا اینکه به صورت شاخه کهنه هلالی شکل و زرد رنگ خرما برگردد.

كلمه (عرجون ) به معناى ساقه شاخه خرماست، البته از نقطه اى كه از درخت بيرون مى‌آید، تا نقطه اى كه برگها از آن منشعب مى شود. اين قسمت از شاخه را (عرجون ) مى گويند، كه به خاطر سنگينى برگ‌ها معمولاً خميده مى‌شود، و معلوم است كه اگر چند ساله شود خميدگى‌اش بيشتر مى‌گردد، و اين قسمت چوبى زرد رنگ، و چون هلال قوسی است و لذا در اين آيه هلال را به اين چوب كه چند ساله شده باشد تشبيه كرده. و (قديم ) به معنى عتيق است.
اين آيه شريفه به اختلاف منظره‌هاى ماه براى اهل زمين اشاره مى كند، چون در طول سى روز به شكل و قيافه هاى مختلفى ديده مى شود، و علتش اين است كه: نور ماه از خودش نيست، بلكه از خورشيد است، و به همين جهت مانند هر كره‌اى ديگر هميشه تقريباً نصف آن روشن است، و قريب به نصف ديگرش كه روبروى خورشيد نيست تاريک است، و اين دگرگونى همچنان هست تا دوباره به وضع اولش برگردد اگر ماه را در صورت هلالى‌اش فرض كنيم، روز بروز قسمت بيشترى از سطح آن كه در برابر آفتاب است به طرف زمين قرار مى‌گيرد، تا برسد به جايى كه تقريباً تمامى يک طرف ماه كه مقابل خورشيد قرار گرفته، به طرف زمين هم قرار گيرد (ماه شب چهارده ) از آن شب به بعد دوباره رو به نقصان نهاده تا برسد به حالت اولش كه هلال بود.
و به خاطر همين اختلاف كه در صورت ماه پيدا مى شود، آثارى در دريا و خشكى و در زندگى انسانها پديد مى آيد، كه در علوم مربوط به خودش بيان شده است.
پس آيه شريفه از آيت قمر، تنها احوالى را كه نسبت به مردم زمين به خود مى گيرد بيان كرده، نه احوال خود قمر را و نه احوال آن را نسبت به خورشيد.

تفسیر المیزان
علامه طباطبائی

#قرآن_در_مثنوی
.

ور نمودی عیب و ، کژ کم باختی
یک طبیبی داروی او ساختی

گفت حقّ که : کژ مَجُنبان گوش و دُم
يَنْفَعَنَّ الصّادقينَ صِدْقُهُمْ

ا
گر عیب و نقصِ خود را نشان می دادی و کمتر نادرستی می کردی ، بالاخره طبیبی پیدا می شد و درمان درد و مرض تو را فراهم می کرد .
حقّ تعالی می فرماید : گوش و دُمت را کج تکان مده ، یعنی اعضا و جوارح خود را در راه ناراستی و دغل بازی بکار نگیر ، زیرا راستگویان به آنان سود می رساند .

مثنوی دفتر سوم
استاد کریم زمانی

مقتبس است از آیهٔ ۱۱۹ سورهٔ مائده :

قٰالَ اللهُ هٰذٰا يَوْمُ يَنْفَعُ الصّٰادِقينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنّٰاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتهَا الْاَنْهٰارُ خٰالِدينَ فيهٰا اَبَداً رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ

خ
دای تعالی فرمود امروز روزی است که راستگویی راستگویان سودشان می دهد ، برای ایشان است باغ های بهشتی که از زیر آنها نهرها روان است و آنان در آن باغ ها برای همیشه بسر می برند ، خداوند از آنان خشنود شده و آنان هم از خداوند خشنود شده اند و این رستگاری بزرگ است .
مراد از صدق صادقین ، صداقت ایشان است در دنیا نه در آخرت . به دلیل اینکه دنبال آن وعده بهشت داده می شود و روشن است که این جنات پاداشی است از طرف خدای تعالی در برابر صداقتشان در دنیا و نفعی هم که فرمود عایدشان می شود همین جنات است . چون در آخرت تکلیفی نیست و پاداش فرع تکلیف است .
علاوه بر این صداقت در قول خود مستلزم صداقت در فعل یعنی صراحت و پاکی از نفاق هم هست و صداقت در قول خواه وناخواه کار انسان را به صلاح و سداد می کشاند ، در روایت هست که مردی صحرانشین از رسول خدا (ص) موعظه ای خواست ، حضرت او را تنها به این وصیت کرد که دروغ نگوید . آن مرد خودش اظهار کرد که عمل به این یک نصیحت برای جلوگیری از همه گناهان کافی است .

خداوند از راستگویان راضی است برای صداقت هایی که در دنیا از خود نشان دادند و آنان از خدا راضی هستند برای آن ثواب هایی که به ایشان مرحمت فرمود .
اینکه می فرماید خدای تعالی نه تنها از صداقت صادقین خشنود است ، بلکه از خود آنان نیز راضی و معلوم است که خشنودی خدا وقتی به خود آنان تعلق می گیرد که غرضش از خلقت شان حاصل شده باشد و غرض از خلقت انسان همان عبودیّت است ، یعنی خود را بنده کسی بداند که مربی هر چیزی است ، جز او هدفی و جز به سوی او بازگشت و رجوعی نداشته باشد .

#تفسیر المیزان
#علامه طباطبائی

#قرآن_در_مثنوی


سِرِّ گَبْرِ کور ، نا مذکور بِهْ
دودِ دوزخ از اِرَم ، مَهْجور بِهْ

ا
سرار کافر اگر گفته نشود بهتر است ، چنانکه دودِ دوزخ اگر از اِرَم به دور مانَد بهتر است .
مفسران و مورخان در اینکه آیا اِرَم نامِ شخص یا قبیله و یا شهری است اختلاف نظر دارند ، مولانا آن را در اینجا کنایه از باغ بهشت بکار برده است .

مثنوی دفتر دوم
استاد کریم زمانی

بیت اشاره دارد به آیهٔ ۶ تا ٨ سورهٔ فجر :

اَلَمْ تَرَکَيْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعٰادٍ ، اِرَمَ ذٰاتِ الْعِمٰادِ ، اَلَّتي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلَهٰٰا فِى الْبِلٰادِ

آیا ندیدی که رفتار پروردگارت با قوم عاد چگونه بود ؟ همان قوم اِرَم ، شهری که بناهای ستون دار داشت ، و نظیرش در هیچ سرزمینی ساخته نشده بود .

قوم عاد ، امّت هود پیامبر بودند . اِرَم نامِ شهری برای قوم عاد بوده ، شهری آباد و بی نظیر و دارای قصرهای بلند و ستون های کشیده ، که مردم عاد صخره های عظیمِ دامنهٔ کوه ها را قطع کرده و به صورت خانه درآورده بودند .
در زمانِ نزول این آیات اثری از آنان باقی نمانده و هیچ دسترسی بر جزئیاتِ تاریخ آنها نیست و مدرک قابل اعتمادی ندارد ، تنها خاطرهٔ قابل اعتماد همین آیات قرآن کریم است ، که به طور اجمال می فهماند که قوم عاد بعد از قوم نوح بودند و در احقاف زندگی می کردند .
قوم عاد مردمی درشت هیکل و نیرومند و در عهد خود از سایر اقوام متمدن تر بودند . شهرهایی آباد و خرم و زمین هایی حاصلخیز و باغ هایی از خرما و انواع زراعت داشتند و در بین اقوام دیگر مقامی ارجمند داشتند .
انسان به خاطر کوتاه فکریش خیال می کند اگر خدا به او نعمتی داده به خاطر آن است که نزد خدا کرامت و احترامی دارد و آنکه مبتلا به فقر و فقدان است ، به خاطر این است که در درگاه خدا خوار و بی مقدار است . و به خاطر همین پندار غلطش هر فساد و طغیانی را مرتکب می شود و پندار غلطش را روپوش و رفوی خطاهای خود می کند و دچار کفران می گردد .
حال آنکه اگر قدرت و ثروت دارد و اگر مبتلا به فقر و تنگی معاش است همه به منظور امتحان الهی است تا روشن کند چه چیز از دنیایش را برای آخرتش از پیش می فرستد .

#تفسیر المیزان
#علامه طباطبائی

#قرآن_در_مثنوی


من بُرون کردم ز گَردن ، وامِ نُصح
جز سعادت کی بود انجامِ نُصح ؟

من به تبلیغِ رسالت آمدم
تا رهانم مر شما را از نَدَم

هین مبادا که طَمَع رَهْتان زند
طَمْعِ برگ از بیخهاتان بر کَنَد

من در ابلاغ نصیحت ، دَینِ خود را اَدا کردم . یعنی در اندرز دادن به شما سنگ تمام گذاشتم . عمل کردن به نصیحت ناصحان آیا چیزی جز خوشبختی به دنبال دارد ؟ آیا پایان شنیدن اندرز ، جز نیکبختی چه چیز دیگر است ؟ من به انجام رسالتم آمده ام تا شما را از پشیمانی برهانم . بهوش باشید تا مبادا حرص و طمع شما را از راه به در کند و طمع بستن در رونق و نوای جسمانی ، بنیاد هستی شما را براندازد .

مثنوی دفتر سوم
استاد کریم زمانی

اقتباس از آیهٔ ۶۲ سورهٔ اعراف :

اُبَلِّغُکُمْ رِسٰالٰاتِ رَبِّي وَ اَنْصَحُ لَکُمْ وَاَعْلَمُ مِنَ اللهِ مٰا لٰا تَعْلَمُونَ

که پیغام های پروردگار خویش را به شما می رسانم ، شما را نصیحت می کنم و از خدا چیزهایی می دانم که شما نمی دانید .

در این چند جمله حضرت نوح (ع) اوصاف خود را می شمارد ؛ نخست می فرماید : من از آنجایی که رسولی از ناحیهٔ پروردگار هستم ، به مقتضای رسالتم پیام هایی را به شما می رسانم ؛ و رسالت و پیغام را به صیغه جمع ذکر کرد تا بفهماند که او تنها مبعوث به توحید و معاد نشده بلکه احکامِ بسیار دیگری نیز آورده ؛ چون نوح (ع) از پیغمبران اولی العزم و صاحب کتاب و شریعت بوده است .
سپس می فرماید : من خیرخواه شمایم ، و با شما نصیحت هایی دارم که شما را به خداوند و اطاعت او نزدیک و از استنکاف از پرستش او دور می سازد . آنگاه می فرماید : و من چیزهایی می دانم که شما نمی دانید ؛ و مقصودش از آن چیزها معارفی است که خداوند از سنن جاری در عالَم و از آغاز و انجام عالَم به وی آموخته است ، مانند : وقایع قیامت ، جزئیاتِ مسألهٔ ثواب و عقاب ، اطاعت و معصیت بندگان ، رضا و غضب و نعمت و عذابش .
حضرت نوح (ع) مردم را به توحید و ترک شرک دعوت می نمود و قومش او را انکار نموده و بر شرک خود اصرار می ورزیدند و بالاخره خداوند طوفان را بر ایشان مسلط نمود و همه را هلاک ساخت و نوح (ع) و گروندگان وی را نجات بخشید .

#تفسیر المیزان
#علامه طباطبائی

#قرآن_در_مثنوی
که بدین عقل آوری ارزاق را
زآن دگر مَفْرَش کنی اَطباق را

چون ببازی عقل
در عشق ِصَمَد
عَشْرُ اَمْثالَت دهد یا هفتصد

با
عقل معاش، روزی ِخود را به دست می‌آوری، و با عقل معاد، طبقات آسمان‌ها را زیر پای خود قرار می‌دهی.
اگر عقل معاش خود را در راه عشق خداوند ِبی نیاز، فدا کنی، ده چندان یا هفتصد چندان به تو عوض دهد.

مثنوی دفتر پنجم
استاد کریم زمانی

اشاره است به آیه‌ی ۱۶۰ سوره‌ی انعام:

مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا ۖ وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ

هر
كس نيكى‌اى بياورد، ده برابر آن دارد و هر كس بدى بياورد جز برابر آن سزايش ندهند و ستمشان نكنند.

اين آيه كه كلامى است مستقل و تمام، يكى از منتهاى خداوند را كه بر بندگان خود نهاده ذكر مى كند، و آن اين است كه :
خداوند عمل نيک را ده برابر پاداش مى دهد، و عمل زشت و گناهان را جز به مثل تلافى نمى‌كند. و خلاصه، يک عمل نيک را ده عمل به حساب آورده و يك گناه را يک گناه حساب مى‌كند و در آن ظلم نمى‌كند يعنى از پاداش آن نمي‌كاهد و كيفر آن را بيشتر نمى‌دهد، و از آيه (مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله كمثل حبة انبتت سبع سنابل فى كل سنبلة ماة حبة و الله يضاعف لمن يشاء) استفاده مى‌شود كه اگر ممكن باشد پاداش عمل نيک را بيش از ده برابر مى دهد و نيز اگر ممكن باشد اصلا گناه را به حساب نمى‌آورد.
ليكن آيه شريفه نظر به اينكه سابق اتصال داشته و آنها در يک سياق قرار گرفته است معناى ديگرى مى‌دهد، گويا پس از بيانى كه در آيات سابق مربوط به اتفاق و اتحاد و تفرق كلمه ذكر شده : پس حسنه و سيئه. هر كدام از اين دو امر جزا و پاداش مناسب عمل بايد باشد پس كسى كه حسنه‌اى انجام دهد مثل آن را دريافت خواهد داشت و مضاعف هم مى شود، و كسى كه سيئه بجا آورد - كه همان اختلاف منهى عنه است - جزاى او مانند عملش بد خواهد بود و هرگز نبايد طمع نيكى داشته باشد.
به اين ترتيب معناى اين آيه به معناى آيه (و جزاء سيئه سيئة مثلها) برمى‌گردد، و مراد آيه بيان مماثلت جزاى سيئه با خود سيئه مى‌شود نه بيان اينكه جزا يكى است و مضاعف نيست.

تفسیر المیزان
علامه طباطبائی

#قرآن_در_مثنوی


هر منافق مُصْحَفي زيرِ بغل
سويِ پیغمبر بیاورد از دَغَل

بهرِ سوگندانِ که اَيْمان جُنّتی است
زآنکه سوگندان ، کژان را سُنّتی است


هر یک از منافقان ، قرآنی زیر بغل زد و حیله گرانه نزد پیامبر (ص) آورد .
تا در حضور پیامبر (ص) قَسَم ها یاد کند ، زیرا سوگند همچون سپر است . از این رو قَسَم های بسیار یاد کردن شیوهٔ تباهکاران است .

مثنوی دفتر دوم
استاد کریم زمانی

اشاره است به آیهٔ ۱۶ سورهٔ مُجادله :

اِتَّخَذُوا اَيْمٰانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللهِ فَلَهُمْ عَذٰابٌ مُهينٌ

سوگندهای خود را سپر قرار داده از راه خدا جلوگیری کردند به همین جهت عذابی خوارکننده دارند .

”أَیْمان” جمع یمین به معنی سوگند است و کلمهٔ ”جُنّة” به معنای پرده و پوششی است که با آن خود را از شرّ حفظ می کنند .
منافقین سوگندهای خود را پرده و پوشش خود کردند تا به وسیلهٔ آن ، تهمت و سوءظنّ را از خود دفع کنند . هر جا عملی از آنان سر زد که مؤمنین را در عقایدشان به شکّ و تردید انداخت تا آنان را مثل خود از راهِ خدا که همان اسلام است ، منصرف سازند ، با سوگندهای دروغ ، خود را تبرئه می کردند و به همین جهت عذابی خوارکننده دارند .

سوگند دروغ خوردنشان در روز قیامت با اینکه آن روز ، روز کشف حقایق است ، از این باب است که ملکات آنان در آن روز کشف می شود ، و مسألهٔ دروغگویی در دلهای آنان ملکه شده است . در دنیا به دروغ عادت کرده بودند و همیشه بنا را بر این داشتند که باطل را سرپوش برای حقّ کنند و آن را با سوگند دروغ به صورتِ حقّ جلوه دهند .پس منافقین هم مانند هر صاحب ملکه ای دیگر ، آنطور که زندگی می کنند ، می میرند و آنطور که می میرند ، زنده می شوند .

انگیزه ای که وادارشان می کرد چنین وضعی به خود بگیرند ، متاع زندگی دنیا است که همان اموال و اولاد می باشد ولیکن با در نظر داشتن عذاب جاودانه ای که دارند و خدای تعالی آن را برایشان معیّن فرموده ، اینکه چقدر احتیاج به خلاصی از آن دارند و متاع دنیا به هیچ وجه نمی تواند در خلاصی آنان
مؤثّر باشد .

تفسیر المیزان
علامه طباطبائی

#قرآن_در_مثنوی
.


هر که در روزِ أَلَسْت آن شیر خَورد
همچو موسی شیر را تمییز کرد


هر کس در عالَمِ اَلَسْت از آن شیر نوشیده باشد ، می تواند مانند حضرت موسی (ع) شیر مادر را تشخیص دهد و ذوقِ آن را احساس کند و زان پس شیر دایگان
نپذیرد .
همین طور هر انسانی که بر عهد و پیمان فطری عالَمِ اَلَسْت پایدار مانده باشد و ذوقِ معارف آن عالَم را به یاد داشته باشد ، می تواند میان حقّ و باطل فرق نهد و هر آنچه غیر حقّ است پس زند و تنها حقّ را طلب کند .

مثنوی دفتر دوم
استاد کریم زمانی

اشاره است به آیهٔ ۱۷۲ سورهٔ اعراف :

وَ إِذْ اَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّيَّتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُمْ عَلٰى اَنْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قٰالُوا بَلٰى

و چون پروردگار تو از فرزندانِ آدم از پشت هایشان نژادشان را بر خودشان گواه گرفت که مگر من پروردگار شما نیستم ؟ گفتند : چرا ، گواهی می دهیم .

این آیه مسألهٔ پیمان گرفتن از بنی بشر در عالَمِ ذر بر ربوبیّت پروردگار را بیان می کند . حقیقتی که آیهٔ فوق به طور اجمال به آن اشاره دارد یک نشأت انسانی است که سابق بر نشأت زمینی اوست . این نشأت است که خداوند در آن بین افرادِ نوعِ انسان تمایز قرار داده و هر یک از ایشان را بر نَفْسِ خود شاهد گرفته است .
عالَمِ ذر نشآتی است که به حسب زمان هیچ انفکاک و جدائی از نشأت دنیوی ندارد ، بلکه با آن و محیط به آن است . تقدمی که بر آن دارد مانند تقدم ”کن” بر ”فیکون” است .
به مقتضای این آیه بشر در قیامت اشهاد و خطاب خدا و اعتراف خود را درک می کند ، هر چند در دنیا از معرفت آن غافل بوده است . در روزِ قیامت شواغلی که انسان را از اشهاد و خطاب خدا و اعتراف درونی خود غافل می ساخت از بین می رود و پرده هایی که میان بشر و پروردگارش حائل بود ، برچیده می شود و بشر به خود می آید و دوباره حقایق را مشاهده و درک می کند .
با اخذ میثاق حجّت خدا در روز قیامت تمام است . فعلِ خدا بر این است که هر فردی را گواه خودش گرفته ، زیرا گواه ، حقیقت آن چیز را از نزدیک درک نموده و در موقع شهادت ، به آنچه دیده گواهی می دهد . گواه هر کسی بر خود نشان دادن حقیقت به خودِ اوست .
انسان از ناحیهٔ ذاتِ خود این احساس را دارد که برای او پروردگاریست که مالک و مدبّر امور اوست . جملهٔ ”بَلٰى شَهِدْنا" اعتراف انسانهاست به این مطلب که ما شاهد بودیم و چنین شهادتی از ما واقع شده است .

تفسیر المیزان
علامه طباطبائی

#قرآن_در_مثنوی
.


گوسفندانِ حواست را بِران
در چَرا از اَخْرَجَ الْمَرْعٰى چران

تا
در آنجا سُنبل و نسرین چَرَند
تا به رَوْضاتِ حقایق رَه بَرَند


تو ای انسان ، گوسفندانِ حواس خود را از صحرای محسوسات بیرون بران و آنها را در چراگاهی که حضرت حقّ رویانیده بچران . تا حواسِ تو در چراگاه سرسبز الهی ، سنبل و نسرین معانی بخورند و به باغ زهای حقیقت راه یابند .

مثنوی دفتر دوم
استاد کریم زمانی

اشاره است به آیهٔ ۱تا۴ سورهٔ أَعْلٰى :

سّبِّحِ اسْمَ رّبِّکَ الْاَعْلٰى ، اَلَّذي خَلَقَ فَسَوّٰى ، وَ الَّذي قَدَّرَ فَهَدٰى ، وَ الَّذي اَخْرَجَ الْمَرْعٰى

نام پروردگار بلندمرتبهٔ خود را منزه بدار . پروردگاری که اجزای عالَم را از عدم بوجود آورد و هر یک را در جایی قرار داد که باید قرار می داد . و پروردگاری که هر چیزی را دارای حدود و اندازه ای کرد به طوری که برای رسیدنش به هدف نهایی از خلقتش مجهز باشد . و پروردگاری که چراگاه ها از زمین رویانید .

در این سوره به توحید خدای تعالی امر شده ، توحیدی که لایق به ساحت مقدّس او باشد ، و نیز به تنزیه ذاتِ متعالیش از اینکه نام مقدّسش با نامی دیگر ذکر شود و یا چیزی که باید به او مستند شود به غیر او نسبت دهند .
می فرماید هر وقت نامِ پروردگارت را بر زبان می آوری ، نامِ چیزِ دیگری از قبیل آلهه و شرکا و شفعا که خدا از آن منزه است را با کلمهٔ خداوند بر زبان نیاور .
تنزیه نامِ خداوند این است که وقتی سخن از خدا می رود باید کلام از ذکر اموری که مناسب با ذکرِ او نیست ، خالی باشد که این تنزیه خدا باید موافق با مرحلهٔ عمل نیز باشد که لازمهٔ بین تنزیه توحیدِ کامل و نفی شرکِ جلی است .
آنچه را که خدای تعالی خلق کرده با اندازهٔ مخصوص و حدود معیّن آفریده ، هم در ذاتش و هم در صفاتش و هم در کارش و نیز آن را با جهازی مجهز کرده که با آن اندازه متناسب باشد و بوسیلهٔ همان جهاز ، او را به سوی آنچه تقدیر فرموده ، هدایت می کند . پس هر موجودی با هدایتی ربّانی و تکوینی به سوی آنچه برایش مقدّر شده ، در حرکت است .
کلمهٔ ”مرعی” به معنای چرایی است که علف خواران آن را می چرند و کسی که آن را از زمین خارج می کند و می رویاند همان خدای سبحان است . و منظور از بیرون کردن مرعی برای آذوقهٔ حیوان ارائهٔ نمونه ای از تدبیر ربوبی و دلائل ربوبیّت خدا است ، همچنان که خلقت و تسویه و تقدیر و هدایت نمونهٔ دیگری از آن است .

تفسیر المیزان
علامه طباطبائی

#قرآن_در_مثنوی
.


تا از آن راهت نسیمی می رسد
آبِ رحمت را چه بندی از حسد ؟

گر چه دُوری ، دُور می جُنبان تو دُم
حََيْثُ مٰا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وَجْهَکُمْ

تا شاید از آن راه ، نسیمی بر تو بوزد . چرا آبِ رحمت را از روی حسادت به روی خود می بندی ؟
اگر از آنان دوری از همان جایِ دور اظهار دوستی و مودّت کن . هر جا که هستید روی به سوی آنان کنید .

مثنوی دفتر دوم
استاد کریم زمانی

اشاره به آیهٔ ۱۴۴ سورهٔ بقره است :

قَدْ نَرىٰ تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِى السَّمٰاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضٰهٰافَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ وَ حَيْثُ مٰا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ وَ اِنَّ الَّذينَ أُوتُوا الْکِتٰابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَّا اللهُ بِغٰافِلٍ عَمّٰا يَعْمَلُونَ

ما تو را دیدیم که رو در آسمان می چرخاندی پس به زودی تو را به سوی قبله ای برمی گردانیم که دوست می داری ، اینک روی خود به طرف قسمتی از مسجد الحرام کن و هر جا بودید رو بدان سو کنید و کسانی که اهلِ کتابند می دانند که این برگشتن به طرفِ کعبه حقّ است و حکمی است از ناحیهٔ پروردگارشان و خدا از آنچه می کنند غافل نیست .

یهودیان ، مسلمانان را سرزنش می کردند که شما قبله ندارید و از قبلهٔ ما استفاده می کنید و با بیت المقدس به مسلمانان فخر می فروختند . رسول خدا (ص) از این بابت ناراحت می شد و روی خود را در اطراف آسمان می گرداند و منتظر رسیدن حکمی از سوی خدا بود تا این اندوهش را زایل سازد .
آیهٔ شریفه نازل شد و قبله ای جدید برای مسلمانان معیّن شد و به سرزنش یهود و تفاخر آنان خاتمه داد . خداوند هم تکلیف ِ مسلمانان را یکسره کرد و هم حجتی برای آنان شد تا دلشان خشنود گشت .
در آیهٔ شریفه اول حکم رامختص به پیامبر (ص) کرده و سپس حکم را عمومیت داده است و این خود مؤید این احتمال است که رسول خدا (ص) با مسلمانان مشغولِ نماز بوده ، در چنین حالی اول به پیشنماز می فرماید : روی خود را برگردان و بعد به عموم می گوید شما هم روی خود را برگردانید و برای همیشه بر همهٔ مسلمانان واجب است که این کار را انجام دهند .
و می فرماید : اهلِ کتاب می دانند که برگشتن قبله ، حقّ است و از ناحیهٔ خداست ، زیرا کتب آسمانیشان صریحاً بر نبوت پیامبر (ص) پیشگویی کرده بود و گفته بود که قبلهٔ این پیغمبرِ صادق قسمتی از مسجد الحرام است و خدا از اینکه حقّ را کتمان می کنند و علمی که به کتاب خود دارند را اظهار ننموده و آن را احتکار می کنند ، غافل نیست .

تفسیر المیزان
علامه طباطبائی

#قرآن_در_مثنوی
.


تا از آن راهت نسیمی می رسد
آبِ رحمت را چه بندی از حسد ؟

گر چه دُوری ، دُور می جُنبان تو دُم
حََيْثُ مٰا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وَجْهَکُمْ

تا شاید از آن راه ، نسیمی بر تو بوزد . چرا آبِ رحمت را از روی حسادت به روی خود می بندی ؟
اگر از آنان دوری از همان جایِ دور اظهار دوستی و مودّت کن . هر جا که هستید روی به سوی آنان کنید .

مثنوی دفتر دوم
استاد کریم زمانی

اشاره به آیهٔ ۱۴۴ سورهٔ بقره است :

قَدْ نَرىٰ تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِى السَّمٰاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضٰهٰافَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ وَ حَيْثُ مٰا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ وَ اِنَّ الَّذينَ أُوتُوا الْکِتٰابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَّا اللهُ بِغٰافِلٍ عَمّٰا يَعْمَلُونَ

ما تو را دیدیم که رو در آسمان می چرخاندی پس به زودی تو را به سوی قبله ای برمی گردانیم که دوست می داری ، اینک روی خود به طرف قسمتی از مسجد الحرام کن و هر جا بودید رو بدان سو کنید و کسانی که اهلِ کتابند می دانند که این برگشتن به طرفِ کعبه حقّ است و حکمی است از ناحیهٔ پروردگارشان و خدا از آنچه می کنند غافل نیست .

یهودیان ، مسلمانان را سرزنش می کردند که شما قبله ندارید و از قبلهٔ ما استفاده می کنید و با بیت المقدس به مسلمانان فخر می فروختند . رسول خدا (ص) از این بابت ناراحت می شد و روی خود را در اطراف آسمان می گرداند و منتظر رسیدن حکمی از سوی خدا بود تا این اندوهش را زایل سازد .
آیهٔ شریفه نازل شد و قبله ای جدید برای مسلمانان معیّن شد و به سرزنش یهود و تفاخر آنان خاتمه داد . خداوند هم تکلیف ِ مسلمانان را یکسره کرد و هم حجتی برای آنان شد تا دلشان خشنود گشت .
در آیهٔ شریفه اول حکم رامختص به پیامبر (ص) کرده و سپس حکم را عمومیت داده است و این خود مؤید این احتمال است که رسول خدا (ص) با مسلمانان مشغولِ نماز بوده ، در چنین حالی اول به پیشنماز می فرماید : روی خود را برگردان و بعد به عموم می گوید شما هم روی خود را برگردانید و برای همیشه بر همهٔ مسلمانان واجب است که این کار را انجام دهند .
و می فرماید : اهلِ کتاب می دانند که برگشتن قبله ، حقّ است و از ناحیهٔ خداست ، زیرا کتب آسمانیشان صریحاً بر نبوت پیامبر (ص) پیشگویی کرده بود و گفته بود که قبلهٔ این پیغمبرِ صادق قسمتی از مسجد الحرام است و خدا از اینکه حقّ را کتمان می کنند و علمی که به کتاب خود دارند را اظهار ننموده و آن را احتکار می کنند ، غافل نیست .

تفسیر المیزان
علامه طباطبائی

#قرآن_در_مثنوی
.