عشق ، چو کارِ دل است ،
دیدهٔ دل ، باز کن ،
جانِ عزیزان نِگر ،
مستِ تماشایِ عشق ،
دوش ، در آمد به جان ،
دمدمهٔ عشقِ او ،
گفت : اگر فانیی ،
هست تو را ، جایِ عشق ،
جان ، چو قدم در نهاد ،
تا که همی چشم زد ،
از بُن و بیخش بِِکَند ،
قوّت و غوغایِ عشق ،
#عطار
دیدهٔ دل ، باز کن ،
جانِ عزیزان نِگر ،
مستِ تماشایِ عشق ،
دوش ، در آمد به جان ،
دمدمهٔ عشقِ او ،
گفت : اگر فانیی ،
هست تو را ، جایِ عشق ،
جان ، چو قدم در نهاد ،
تا که همی چشم زد ،
از بُن و بیخش بِِکَند ،
قوّت و غوغایِ عشق ،
#عطار
معرفی عارفان
عشق ، چو کارِ دل است ، دیدهٔ دل ، باز کن ، جانِ عزیزان نِگر ، مستِ تماشایِ عشق ، دوش ، در آمد به جان ، دمدمهٔ عشقِ او ، گفت : اگر فانیی ، هست تو را ، جایِ عشق ، جان ، چو قدم در نهاد ، تا که همی چشم زد ، از بُن و بیخش بِِکَند ، …
عقل ، کجا پِی بَرَد ؟،
شیوهٔ سودایِ عشق؟ ،
باز نیابی به عقل ،
سِرّ معمایِ عشق ،
عقلِ تو ، چون قطرهایست ،
مانده ز دریا جدا ،
چند کند قطرهای؟ ،
فهم ز دریایِ عشق؟ ،
خاطرِ خیاطِ عقل ،
گرچه ، بسی بخیه زد ،
هیچ قبایی ندوخت ،
لایقِ بالایِ عشق ،
#عطار
شیوهٔ سودایِ عشق؟ ،
باز نیابی به عقل ،
سِرّ معمایِ عشق ،
عقلِ تو ، چون قطرهایست ،
مانده ز دریا جدا ،
چند کند قطرهای؟ ،
فهم ز دریایِ عشق؟ ،
خاطرِ خیاطِ عقل ،
گرچه ، بسی بخیه زد ،
هیچ قبایی ندوخت ،
لایقِ بالایِ عشق ،
#عطار
نواهای ماندگار
ایرج بسطامی-سینه تنگ من
🌺🍃🍃🍃
حاصــل خـــیره در آیینہ شدنها آیا
دوبرابر شدن غصهے تنهایے نیست..؟
#فاضل_نظری
چون صبح دميد و دامن شب شد چاک
برخيز و صبوح کن، چرائی غمناک؟
می نوش دمی
که صبح بسيار دمد
او روی به ما کرده و ما، روی به خاک
#عطار_نیشابوری
حاصــل خـــیره در آیینہ شدنها آیا
دوبرابر شدن غصهے تنهایے نیست..؟
#فاضل_نظری
چون صبح دميد و دامن شب شد چاک
برخيز و صبوح کن، چرائی غمناک؟
می نوش دمی
که صبح بسيار دمد
او روی به ما کرده و ما، روی به خاک
#عطار_نیشابوری
🕊🕊
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو دایما بر در دل حاضر است
رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش
دیدهٔ جان روی او تا بنبیند عیان
در طلب روی او روی به دیوار باش
ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس
پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش
نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال
لیک تو باری به نقد ساختهٔ کار باش
در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن
تو به یکی زندهای از همه بیزار باش
گر دل و جان تو را در بقا آرزوست
دم مزن و در فنا همدم عطار باش
#عطار
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو دایما بر در دل حاضر است
رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش
دیدهٔ جان روی او تا بنبیند عیان
در طلب روی او روی به دیوار باش
ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس
پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش
نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال
لیک تو باری به نقد ساختهٔ کار باش
در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن
تو به یکی زندهای از همه بیزار باش
گر دل و جان تو را در بقا آرزوست
دم مزن و در فنا همدم عطار باش
#عطار
ز عشقت سوختم ای جان کجایی
بماندم بی سر و سامان کجایی
نه جانی و نه غیر از جان چه چیزی
نه در جان، نه برون از جان کجایی
ز پیدایی خود پنهان بماندی
چنین پیدا، چنین پنهان کجایی
هزاران درد دارم لیک بی تو
ندارم درد من درمان کجایی
چو تو حیران خود را دستگیری
ز پا افتاده ام حیران کجایی
ز بس کز عشق تو در خون بگشتم
نه کفرم ماند و نه ایمان کجایی
بیا تا در غم خویشم ببینی
چو گویی در خم چوگان کجایی
ز شوق آفتاب طلعت تو
شدم چون ذره سرگردان کجایی
شد از طوفان چشمم غرقه کشتی
ندانم تا در این طوفان کجایی
چنان دلتنگ شد عطار بی تو
که شد بر وی جهان زندان کجایی
#عطار
بماندم بی سر و سامان کجایی
نه جانی و نه غیر از جان چه چیزی
نه در جان، نه برون از جان کجایی
ز پیدایی خود پنهان بماندی
چنین پیدا، چنین پنهان کجایی
هزاران درد دارم لیک بی تو
ندارم درد من درمان کجایی
چو تو حیران خود را دستگیری
ز پا افتاده ام حیران کجایی
ز بس کز عشق تو در خون بگشتم
نه کفرم ماند و نه ایمان کجایی
بیا تا در غم خویشم ببینی
چو گویی در خم چوگان کجایی
ز شوق آفتاب طلعت تو
شدم چون ذره سرگردان کجایی
شد از طوفان چشمم غرقه کشتی
ندانم تا در این طوفان کجایی
چنان دلتنگ شد عطار بی تو
که شد بر وی جهان زندان کجایی
#عطار