دریغا که بار دگر شام شد،
سراپای گیتی سیهفام شد،
همه خلق را گاه آرام شد؛
مگر من که رنج و غمم شد فزون.
جهان را نباشد خوشی در مزاج،
بجز مرگ نبود غمم را علاج،
ولیکن در آن گوشه در پای کاج،
چکیدهاست بر خاک سه قطره خون.
#سه_قطره_خون
#صادق_هدایت
سراپای گیتی سیهفام شد،
همه خلق را گاه آرام شد؛
مگر من که رنج و غمم شد فزون.
جهان را نباشد خوشی در مزاج،
بجز مرگ نبود غمم را علاج،
ولیکن در آن گوشه در پای کاج،
چکیدهاست بر خاک سه قطره خون.
#سه_قطره_خون
#صادق_هدایت
هرگاه به جملاتی رسیدی که معنی آن را درست نفهمیدی هیچ وانمان، بلکه بیپروا آن را در نبشته خویشتن بگنجان و بدینگونه بیگانه را از ترس بلرزان و خودی را از حسد و غبطه برنجان.
#وغ_وغ_ساهاب
#صادق_هدایت
#وغ_وغ_ساهاب
#صادق_هدایت
Forwarded from ا. تقی پور
خيام اگر چه سر و كار با رياضيات و نجوم داشته ولی اين پيشه ی خشك مانع از تظاهر احساسات رقيق و لذت بردن از طبيعت و ذوق سرشار شعری او نشده و اغلب هنگام فراغت را به تفريح و ادبيات ميگذرانيده . اگر چه مابين منجمين مانند خواجه نصير طوسی و غيره شاعر ديده شده و اشعاری به آنها منسوب است ولی گفته های آنها با خيام زمين تا آسمان فرق دارد . آنان تنها در الهيات و تصوف يا عشق و اخلاق و يا مسائل اجتماعی رباعی گفته اند . يعنی همان گفته های ديگران را تكرار كرده اند وذوق شاعری در اشعار و قيافه پردازی آنها تقريباً وجود ندارد.
شب مهتاب، ويرانه، مرغ حق، قبرستان، هوای نمناك بهاری در خيام خيلی مؤثر بوده. ولی به نظر می آيد كه شكوه و طراوت بهار، رنگها و بوی گل، چمن زار، جويبار، نسيم ملايم و طبيعت افسونگر، با آهنگ چنگ ساقيان ماهرو و بوسه های پرحرارت آنها كه فصل بهار و نوروز را تكميل می كرده، در روح خيام تأثير فوقالعاده داشته.
خيام با لطافت و ظرافت مخصوصی كه در نزد شعرای ديگر كمياب است طبيعت را حس ميكرده و با يك دنيا استادی وصف آن را ميكند :
روزی است خوش و هوا نه گرم است و نه سرد . . .
بنگرز صبا دامن گل چاك شده ...
ابرآمد و زار بر سر سبزه گريست ...
چون ابربه نوروز رخ لاله بشست ...
مهتاب بنور دامن شب بشكافت ...
خيام در وصف طبيعت تا همان اندازه كه احتياج دارد با چند كلمه محيط و وضع را مجسم و محسوس میكند . آن هم در زمانی كه شعر فارسی در زير تأثير تسلط عرب يك نوع لغت بازی و اظهار فضل و تملق گويی خشك و بی معنی شده بوده، و شاعران كميابی كه ذوق طبيعی داشته اند برای يك برگ و يا يك قطره ژاله به قدری اغراق ميگفته اند كه انسان را از طبيعت بيزرا ميكرده اند . اين سادگی زبان خيام بر بزرگی مقام او می افزايد . نه تنها خيام به الفاظ ساده اكتفا كرده، بلكه در ترانه های خود استادی های ديگری نيز بكار برده كه نظير آن در نزد هيچ يك از شعرای ايران ديده نميشود .
او با كنايه و تمسخر لغات قلنبه آخوندی را گرفته و به خودشان پس داده مثلا دراين رباعی :
گويند : بهشت و حور عين خواهد بود
آنجا مي ناب و انگبين خواهد بود .
اول نقل قول كرده و اصطلاحات آخوندی را در وصف جنت به زبان خودشان شرح داده ، بعد جواب ميدهد:
گرما می ومعشوقه گزيديم چه باك؟
چون عاقبت كار همين خواهد بود!
دراين رباعی القاب ادبا وفضلا را به اصطلاح خودشان ميگويد :
آنانكه محيط فضل و آداب شدند
در جمع كمال شمع اصحاب شدند .
به زبان خودش القاب و ادعای آنها را خراب ميكند :
ره زين شب تاريك نبردند بروز
گفتند فسانه ای ودر خواب شدند!
در جای ديگر لفظ «پرده» صوفيان را میاورد و بعد به تمسخر ميگويد كه پشت پرده اسرارعدم است :
هست از پس «پرده» گفتگوي من و تو
چون «پرده» برافتد ، نه تو مانی و نه من!
گاهي با لغات بازی ميكند ، ولی صنعت او چقدر با صنايع لوس و ساختگی بديع فرق دارد .
مثلا لغاتی كه دومعنی را می رساند :
بهرام كه گور ميگرفتب همه عمر
ديدی كه چگونه گور بهرام گرفت؟
تقليد آواز فاخته كه در ضمن به معنی "كجا رفتند؟" هم باشد يك شاهكار زيركی، تسلط به زبان وذوق را ميرساند :
ديديم كه بر كنگره اش فاخته ای
بنشسته همی گفت كه : «كوكو، كوكو؟»
#ترانه_های_خیام
#صادق_هدایت
شب مهتاب، ويرانه، مرغ حق، قبرستان، هوای نمناك بهاری در خيام خيلی مؤثر بوده. ولی به نظر می آيد كه شكوه و طراوت بهار، رنگها و بوی گل، چمن زار، جويبار، نسيم ملايم و طبيعت افسونگر، با آهنگ چنگ ساقيان ماهرو و بوسه های پرحرارت آنها كه فصل بهار و نوروز را تكميل می كرده، در روح خيام تأثير فوقالعاده داشته.
خيام با لطافت و ظرافت مخصوصی كه در نزد شعرای ديگر كمياب است طبيعت را حس ميكرده و با يك دنيا استادی وصف آن را ميكند :
روزی است خوش و هوا نه گرم است و نه سرد . . .
بنگرز صبا دامن گل چاك شده ...
ابرآمد و زار بر سر سبزه گريست ...
چون ابربه نوروز رخ لاله بشست ...
مهتاب بنور دامن شب بشكافت ...
خيام در وصف طبيعت تا همان اندازه كه احتياج دارد با چند كلمه محيط و وضع را مجسم و محسوس میكند . آن هم در زمانی كه شعر فارسی در زير تأثير تسلط عرب يك نوع لغت بازی و اظهار فضل و تملق گويی خشك و بی معنی شده بوده، و شاعران كميابی كه ذوق طبيعی داشته اند برای يك برگ و يا يك قطره ژاله به قدری اغراق ميگفته اند كه انسان را از طبيعت بيزرا ميكرده اند . اين سادگی زبان خيام بر بزرگی مقام او می افزايد . نه تنها خيام به الفاظ ساده اكتفا كرده، بلكه در ترانه های خود استادی های ديگری نيز بكار برده كه نظير آن در نزد هيچ يك از شعرای ايران ديده نميشود .
او با كنايه و تمسخر لغات قلنبه آخوندی را گرفته و به خودشان پس داده مثلا دراين رباعی :
گويند : بهشت و حور عين خواهد بود
آنجا مي ناب و انگبين خواهد بود .
اول نقل قول كرده و اصطلاحات آخوندی را در وصف جنت به زبان خودشان شرح داده ، بعد جواب ميدهد:
گرما می ومعشوقه گزيديم چه باك؟
چون عاقبت كار همين خواهد بود!
دراين رباعی القاب ادبا وفضلا را به اصطلاح خودشان ميگويد :
آنانكه محيط فضل و آداب شدند
در جمع كمال شمع اصحاب شدند .
به زبان خودش القاب و ادعای آنها را خراب ميكند :
ره زين شب تاريك نبردند بروز
گفتند فسانه ای ودر خواب شدند!
در جای ديگر لفظ «پرده» صوفيان را میاورد و بعد به تمسخر ميگويد كه پشت پرده اسرارعدم است :
هست از پس «پرده» گفتگوي من و تو
چون «پرده» برافتد ، نه تو مانی و نه من!
گاهي با لغات بازی ميكند ، ولی صنعت او چقدر با صنايع لوس و ساختگی بديع فرق دارد .
مثلا لغاتی كه دومعنی را می رساند :
بهرام كه گور ميگرفتب همه عمر
ديدی كه چگونه گور بهرام گرفت؟
تقليد آواز فاخته كه در ضمن به معنی "كجا رفتند؟" هم باشد يك شاهكار زيركی، تسلط به زبان وذوق را ميرساند :
ديديم كه بر كنگره اش فاخته ای
بنشسته همی گفت كه : «كوكو، كوكو؟»
#ترانه_های_خیام
#صادق_هدایت
وفای سگ ...
شخصی سگ خود را کنار رودخانه برد ، تخته سنگی به گردن حیوان آویخته او را در آب انداخت،حیوان بعد از تقلای کمی سنگ را از گردن خود رها کرده شناکنان به طرف رودخانه نزدیک میشود. همان شخص دست خود را بجانب او برده و زمانی ک به دسترس رسیده، ضربت شدیدی با کارد روی سر حیوان میزد ،در همین ضمن پای خودش نیز لغزیده و در رودخانه می افتد . هر چه مردم را به کمک میخواهد فایده ندارد. در آب فرو رفته دوباره بالا میآید و نزدیک است غرق بشود ،ناگاه کسی او را گرفته به طرف ساحل میکشاند : این سگ خون آلود اوست .
این است وفای یک حیوان مظلوم که در مقابل چنگال مرگ وفاداری و حق شناسی را فراموش نکرده و قاتل خود را نجات میدهد آیا از انسان در چنین مواقعی از این جانفشانی ها و فداکاری ها دیده شده؟
جواب آسان است نه...
#صادق_هدایت
شخصی سگ خود را کنار رودخانه برد ، تخته سنگی به گردن حیوان آویخته او را در آب انداخت،حیوان بعد از تقلای کمی سنگ را از گردن خود رها کرده شناکنان به طرف رودخانه نزدیک میشود. همان شخص دست خود را بجانب او برده و زمانی ک به دسترس رسیده، ضربت شدیدی با کارد روی سر حیوان میزد ،در همین ضمن پای خودش نیز لغزیده و در رودخانه می افتد . هر چه مردم را به کمک میخواهد فایده ندارد. در آب فرو رفته دوباره بالا میآید و نزدیک است غرق بشود ،ناگاه کسی او را گرفته به طرف ساحل میکشاند : این سگ خون آلود اوست .
این است وفای یک حیوان مظلوم که در مقابل چنگال مرگ وفاداری و حق شناسی را فراموش نکرده و قاتل خود را نجات میدهد آیا از انسان در چنین مواقعی از این جانفشانی ها و فداکاری ها دیده شده؟
جواب آسان است نه...
#صادق_هدایت
در برخی قوا حیوانات بر انسان برتری دارند.
مثل سگ در وفاداری
کبوتر در عشق
مورچه در مال اندیشی
زنبور عسل در اداره ی امور خود
شتر در قناعت
بسیاری دیگر در نیرو
و عده ای از موشکافی حواس یا
مهارت در معماری و نساجی از برای ما سرمشق خواهند بود.
#صادق_هدایت_انسان_و_حیوان
مثل سگ در وفاداری
کبوتر در عشق
مورچه در مال اندیشی
زنبور عسل در اداره ی امور خود
شتر در قناعت
بسیاری دیگر در نیرو
و عده ای از موشکافی حواس یا
مهارت در معماری و نساجی از برای ما سرمشق خواهند بود.
#صادق_هدایت_انسان_و_حیوان
پشت شیشه مغازههایی که پردهی نقاشی گذاشته بودند میایستادم، مدتی خیره نگاه میکردم ، افسوس میخوردم که چرا نقاش نشدم، تنها کاری بود که دوست داشتم و خوشم میآمد.
با خودم فکر میکردم میدیدم تنها میتوانستم در نقاشی یک دلداری کوچکی برای خودم پیدا بکنم.
#صادق_هدایت
📚 #زنده_به_گور ص۱۷
با خودم فکر میکردم میدیدم تنها میتوانستم در نقاشی یک دلداری کوچکی برای خودم پیدا بکنم.
#صادق_هدایت
📚 #زنده_به_گور ص۱۷
بیست و هشتم بهمنماه،
#زادروز صادق هدایت
برف هفت سالگی را بخاطر صدای پدر دوست داشتم : پاشو ببین چه برفی اومده...
برف ده سالگی را بخاطر آدم برفی هایش...
برف چهارده سالگی را بخاطر اخبار و تعطیلی هایش...
برف هجده سالگی را درست یادم نیست ، در میان افکار یخ زده بود...!
برف بیست سالگی قدم زدنهای عاشقانه و رد پاهایم...
برف بیست و پنج سالگی به بعد فقط سرد بود و سرد بود و سرد...!
#صادق_هدایت
#زادروز صادق هدایت
برف هفت سالگی را بخاطر صدای پدر دوست داشتم : پاشو ببین چه برفی اومده...
برف ده سالگی را بخاطر آدم برفی هایش...
برف چهارده سالگی را بخاطر اخبار و تعطیلی هایش...
برف هجده سالگی را درست یادم نیست ، در میان افکار یخ زده بود...!
برف بیست سالگی قدم زدنهای عاشقانه و رد پاهایم...
برف بیست و پنج سالگی به بعد فقط سرد بود و سرد بود و سرد...!
#صادق_هدایت
به راهی که اکثر مردم می روند شک کن،
اغلب مردم فقط تقلید می کنند
از متمایز بودن نترس!
انگشت نما بودن
بهتر از احمق بودن است.
#صادق_هدایت
اغلب مردم فقط تقلید می کنند
از متمایز بودن نترس!
انگشت نما بودن
بهتر از احمق بودن است.
#صادق_هدایت
اگر زمانی ایران سرزمین علم و هنر بوده، امروزه از دولت سر یکدسته گردنهگیر، محتکر و مقاطعهکار تبدیل به سرزمین بیزنس و پولدرآری و بچاپبچاپ شده است.
هیچ رابطه معنوی و فرهنگی با سایر جاهای دنیا ندارد و مردم منتر یکدسته شیاد کلاهبردار شدهاند.
#اشک_تمساح
#صادق_هدایت
هیچ رابطه معنوی و فرهنگی با سایر جاهای دنیا ندارد و مردم منتر یکدسته شیاد کلاهبردار شدهاند.
#اشک_تمساح
#صادق_هدایت
این مردم سال هاست
که مرتب همان فریب ها را می خورند
ولی مضحک اینجاست که
خودشان را باهوش ترین مردم دنیا
هم می دانند!....
#صادق_هدایت
صادق هدایت (زادهٔ ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ – درگذشتهٔ ۱۹ فروردین ۱۳۳۰) نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی بود. او را همراهِ محمدعلی جمالزاده و بزرگ علوی و صادق چوبک یکی از پدران داستاننویسی نوین ایرانی میدانند.
که مرتب همان فریب ها را می خورند
ولی مضحک اینجاست که
خودشان را باهوش ترین مردم دنیا
هم می دانند!....
#صادق_هدایت
صادق هدایت (زادهٔ ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ – درگذشتهٔ ۱۹ فروردین ۱۳۳۰) نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی بود. او را همراهِ محمدعلی جمالزاده و بزرگ علوی و صادق چوبک یکی از پدران داستاننویسی نوین ایرانی میدانند.
معرفی عارفان
به بهانه ۲۸ اردیبهشت، روز بزرگداشت #حکیم_خیام_نیشابوری حکیم عمر خیام نیشابوری، فیلسوف، ریاضیدان و منجم نابغه ایرانی بنا به روایت مشهور، در سال ۴۳۹ هجری قمری در شهر نیشابور زاده شده و در زادگاه خود به سال ۵۲۶ هجری قمری درگذشته است. به خیام رباعیات زیادی منسوب…
#ترانههای_خیام
بخش اوّل
شاید کمتر کتابی در دنیا مانند مجموعه ترانههای خیام تحسین شده، مردود و منفور بوده، تحریفشده، بهتان خورده، محکوم گردیده، حلاجی شده، شهرت عمومی و دنیا گیر کرده و بالاخره ناشناس مانده.
اگر همه کتابهائی که راجع به خیام و رباعیاتش نوشته شده جمع آوری شود تشکیل کتابخانه بزرگی را خواهد داد. ولی کتاب رباعیاتی که باسم خیام معروف است و در دسترس همه میباشد مجموعهای است که عموماً از هشتاد الی هزار و دویست رباعی کم و بیش در بردارد؛ اما همه آنها تقریباً جنگ مغلوطی از افکار مختلف را تشکیل میدهند. حالا اگر یکی از این نسخههای رباعیات را از روی تفریح ورق بزنیم و بخوانیم در آن به افکار متضاد به مضمونهای گوناگون و به موضوعهای قدیم و جدید بر میخوریم؛ بطوریکه اگر یک نفر صد سال عمر کرده باشد و روزی دو مرتبه کیش و مسلك و عقیده خود را عوض کردهباشد قادر بگفتن چنین افکاری نخواهد بود. مضمون این رباعیات روی فلسفه و عقاید مختلف است از قبیل الهی، طبیعی، دهری، صوفی، خوشبینی، بدبینی، تناسخی، افیونی، بنگی، شهوتپرستی، مادی، مرتاضی، لامذهبی، رندی و قلاشی، خدائی و وافوری... آیا ممکن است یک نفر اینهمه مراحل و حالات مختلف را پیموده باشد و بالاخره فیلسوف و ریاضیدان و منجم هم باشد؟ پس تکلیف ما در مقابل این آش در هم جوش چیست؟ اگر بشرح حال خیام در کتب قدما هم
رجوع بکنیم بهمین اختلاف نظر بر میخوریم.
این اختلافی است که همیشه در اطراف افکار بزرگ روی میدهد. ولی اشتباه مهم از آنجا ناشی شده که چنانکه باید خیام شناخته نشده و افسانههایی که راجع باو شایع کردهاند این اشکال را در انتخاب رباعیات او تولید کرده است.
در اینجا ما نمیخواهیم بشرح زندگی خیام بپردازیم و یا حدسیات و گفتههای دیگران را راجع باو تکرار بکنیم، چون صفحات این کتاب خیلی محدود است. اساس کتاب ما روى يك مشت رباعی فلسفی قرار گرفته است، که باسم خیام همان منجم و ریاضیدان بزرگ مشهور است و یا بخطا باو نسبت میدهند اما چیزیکه انکار ناپذیر است، این رباعیات فلسفی در حدود قرن ۵ و ۶ هجری بزبان فارسی گفته شده.
تاکنون قدیمیترین مجموعه اصیل از رباعیاتی که به خیام منسوب است نسخه «بودلن» اکسفرد میباشد که در سنه ۸۶۵ در شیراز کتابت شده، یعنی سه قرن بعد از خیام و دارای ۱۵۸ رباعی است ولی همان ایراد سابق کم و بیش به این نسخه وارد است. زیرا رباعیات بیگانه نیز درین مجموعه دیده میشود.
فیتز جرالد که نه تنها مترجم رباعیات خیام بوده، بلکه از روح فیلسوف بزرگ نیز ملهم بوده است؟ در مجموعه خود بعضی رباعیاتی آورده که نسبت آنها به خیام جایز نیست. قضاوت فیتز جرالد مهمتر از اغلب شرح حالاتی است که راجع به خیام در کتب قدیم دیده میشود؛ چون با ذوق و شامه خودش بهتر رباعیات اصلی خیام را تشخیص داده تا نیکلا مترجم فرانسوی رباعیات خیام که او را بنظر يك شاعر صوفی دیده و معتقد است که خیام عشق و الوهیت را بلباس شراب و ساقی نشان میدهد، چنانکه از همان ترجمه مغلوط او شخص با ذوق دیگری مانند رنان خیام حقیقی را شناخته است.
#خیام
#صادق_هدایت
بخش اوّل
شاید کمتر کتابی در دنیا مانند مجموعه ترانههای خیام تحسین شده، مردود و منفور بوده، تحریفشده، بهتان خورده، محکوم گردیده، حلاجی شده، شهرت عمومی و دنیا گیر کرده و بالاخره ناشناس مانده.
اگر همه کتابهائی که راجع به خیام و رباعیاتش نوشته شده جمع آوری شود تشکیل کتابخانه بزرگی را خواهد داد. ولی کتاب رباعیاتی که باسم خیام معروف است و در دسترس همه میباشد مجموعهای است که عموماً از هشتاد الی هزار و دویست رباعی کم و بیش در بردارد؛ اما همه آنها تقریباً جنگ مغلوطی از افکار مختلف را تشکیل میدهند. حالا اگر یکی از این نسخههای رباعیات را از روی تفریح ورق بزنیم و بخوانیم در آن به افکار متضاد به مضمونهای گوناگون و به موضوعهای قدیم و جدید بر میخوریم؛ بطوریکه اگر یک نفر صد سال عمر کرده باشد و روزی دو مرتبه کیش و مسلك و عقیده خود را عوض کردهباشد قادر بگفتن چنین افکاری نخواهد بود. مضمون این رباعیات روی فلسفه و عقاید مختلف است از قبیل الهی، طبیعی، دهری، صوفی، خوشبینی، بدبینی، تناسخی، افیونی، بنگی، شهوتپرستی، مادی، مرتاضی، لامذهبی، رندی و قلاشی، خدائی و وافوری... آیا ممکن است یک نفر اینهمه مراحل و حالات مختلف را پیموده باشد و بالاخره فیلسوف و ریاضیدان و منجم هم باشد؟ پس تکلیف ما در مقابل این آش در هم جوش چیست؟ اگر بشرح حال خیام در کتب قدما هم
رجوع بکنیم بهمین اختلاف نظر بر میخوریم.
این اختلافی است که همیشه در اطراف افکار بزرگ روی میدهد. ولی اشتباه مهم از آنجا ناشی شده که چنانکه باید خیام شناخته نشده و افسانههایی که راجع باو شایع کردهاند این اشکال را در انتخاب رباعیات او تولید کرده است.
در اینجا ما نمیخواهیم بشرح زندگی خیام بپردازیم و یا حدسیات و گفتههای دیگران را راجع باو تکرار بکنیم، چون صفحات این کتاب خیلی محدود است. اساس کتاب ما روى يك مشت رباعی فلسفی قرار گرفته است، که باسم خیام همان منجم و ریاضیدان بزرگ مشهور است و یا بخطا باو نسبت میدهند اما چیزیکه انکار ناپذیر است، این رباعیات فلسفی در حدود قرن ۵ و ۶ هجری بزبان فارسی گفته شده.
تاکنون قدیمیترین مجموعه اصیل از رباعیاتی که به خیام منسوب است نسخه «بودلن» اکسفرد میباشد که در سنه ۸۶۵ در شیراز کتابت شده، یعنی سه قرن بعد از خیام و دارای ۱۵۸ رباعی است ولی همان ایراد سابق کم و بیش به این نسخه وارد است. زیرا رباعیات بیگانه نیز درین مجموعه دیده میشود.
فیتز جرالد که نه تنها مترجم رباعیات خیام بوده، بلکه از روح فیلسوف بزرگ نیز ملهم بوده است؟ در مجموعه خود بعضی رباعیاتی آورده که نسبت آنها به خیام جایز نیست. قضاوت فیتز جرالد مهمتر از اغلب شرح حالاتی است که راجع به خیام در کتب قدیم دیده میشود؛ چون با ذوق و شامه خودش بهتر رباعیات اصلی خیام را تشخیص داده تا نیکلا مترجم فرانسوی رباعیات خیام که او را بنظر يك شاعر صوفی دیده و معتقد است که خیام عشق و الوهیت را بلباس شراب و ساقی نشان میدهد، چنانکه از همان ترجمه مغلوط او شخص با ذوق دیگری مانند رنان خیام حقیقی را شناخته است.
#خیام
#صادق_هدایت
معرفی عارفان
#ترانههای_خیام بخش اوّل شاید کمتر کتابی در دنیا مانند مجموعه ترانههای خیام تحسین شده، مردود و منفور بوده، تحریفشده، بهتان خورده، محکوم گردیده، حلاجی شده، شهرت عمومی و دنیا گیر کرده و بالاخره ناشناس مانده. اگر همه کتابهائی که راجع به خیام و…
#ترانههای_خیام
بخش دوم
قدیمیترین کتابی که از خیام اسمی بمیان آورده و نویسنده آن هم عصر خیام بوده و خودش را شاگرد و یکی از دوستان ارادتمند خیام معرفی میکند و با احترام هر چه تمامتر اسم او را میبرد نظامی عروضی مؤلف چهار مقاله است. ولی او خیام را در ردیف منجمین ذکر میکند و اسمی از رباعیات او نمیآورد. کتاب دیگری که مؤلف آن ادعا دارد در ایام طفولیت (۵۰۷) در مجلس درس خیام مشرف شده تاریخ بیهقی و تنمه صوان الحكمة، نگارش ابوالحسن بیهقی میباشد که تقریباً در سنه ۵۶۲ تألیف شده. او نیز از خیام چیز مهمی بدست نمیدهد فقط عنوان او را میگوید که «دستور، فیلسوف و حجة الحق» نامیده میشده. پدران او همه نیشابوری بودهاند، در علوم و حکمت تالی ابوعلی بوده ولی شخصاً آدمی بدخُلق و کم حوصله بوده. چند کتاب از آثار او ذکر میکند و فقط معلوم میشود که خیام علاوه بر ریاضیات و نجوم در طب و لغت و فقه و تاریخ نیز دست داشته و معروف بوده است ولی در آنجا هم اسمی از اشعار خیام نمیآید. گویا ترانههای خیام در زمان حیاتش بواسطه تعصب مردم مخفی بوده و تدوین نشده و تنها بین یکدسته از دوستان همرنگ و صمیمی او شهرت داشته و یا در حاشیه جُنگها و کتب اشخاص با ذوق بطور قلم انداز چند رباعی از او ضبط شده و پس از مرگش منتشر گردیده که داغ لامذهبی و گمراهی رویش گذاشتهاند و بعدها با اضافات مقلدین و دشمنان او جمعآوری شده. انعکاس رباعیات او را در کتاب مرصادالعباد خواهیم دید.
اولین کتابی که در آن از خیام شاعر گفتگو میشود کتاب «خريدة القصر» تأليف عماد الدین کاتب اصفهانی بزبان عربی است که در ۵۷۲ یعنی قریب ۵۰ سال بعد از مرگ خیام نوشته شده و مؤلف آن خیام را در زمره شعرای خراسان نام برده و ترجمه حال او را آورده است. کتاب دیگری که خیام شاعر را تحت مطالعه آورده است.
«مرصاد العباد» تألیف نجم الدین رازی میباشد که در سنه ۶۲۰-۶۲۱ تألیف شده. این کتاب وثیقه بزرگی است زیرا نویسنده آن صوفی متعصبی بوده و از این لحاظ بعقاید خیام بنظر بطلان نگریسته و نسبت فلسفی و دهری و طبیعی باو میدهد و میگوید:
(ص ۱۸) .... که ثمرهی نظر ایمانست و ثمرهی قدم عرفان. فلسفی و دهری و طبایعی از این دو مقام محرومند و سرگشته و گم گشتهاند. یکی از فضلا که بنزد نابینایان بفضل و حکمت و کیاست معروف و مشهور است و آن عمر خیام است از غایت حیرت و ضلالت این بیت را میگوید، رباعی:
در دایرهای کامدن و رفتن ماست
آن را نه بدایت نه نهایت پیداست؛
کس مینزند دمی درین عالم راست
کین آمدن از کجا و رفتن بکجاست
رباعی
دارنده چو ترکیب طبایع آراست
باز از چه سبب فکندش اندر کم و کاست؟
گر زشت آمد این صور، عیب کراست؟
ور نيك آمد خرابی از بهر چه خواست؟»
(ص ۲۲۷)اما آنچه حکمت در میرانیدن بعد از حیات و در زنده کردن بعد از ممات چه بود تا جواب بآن سرگشتهی غافل و گم گشتهی عاطل میگوید:
دارنده چو ترکیب طبایع آراست...
قضاوت این شخص ارزش مخصوصی در شناسانیدن فکر و فلسفه خیام دارد. مؤلف صوفیمشرب از نیش زبان و فحش نسبت به خیام خودداری نکرده است. البته بواسطه نزديك بودن زمان از هر جهت مؤلف مزبور آشناتر به زندگی و افکار و آثار خیام بوده و عقیده خود را درباره او ابراز میکند. آیا این خود دلیل کافی نیست که خیام نه تنها صوفی و مذهبی نبوده بلکه برعکس یکی از دشمنان ترسناک این فرقه بشمار میآمده؟
#خیام
#صادق_هدایت
بخش دوم
قدیمیترین کتابی که از خیام اسمی بمیان آورده و نویسنده آن هم عصر خیام بوده و خودش را شاگرد و یکی از دوستان ارادتمند خیام معرفی میکند و با احترام هر چه تمامتر اسم او را میبرد نظامی عروضی مؤلف چهار مقاله است. ولی او خیام را در ردیف منجمین ذکر میکند و اسمی از رباعیات او نمیآورد. کتاب دیگری که مؤلف آن ادعا دارد در ایام طفولیت (۵۰۷) در مجلس درس خیام مشرف شده تاریخ بیهقی و تنمه صوان الحكمة، نگارش ابوالحسن بیهقی میباشد که تقریباً در سنه ۵۶۲ تألیف شده. او نیز از خیام چیز مهمی بدست نمیدهد فقط عنوان او را میگوید که «دستور، فیلسوف و حجة الحق» نامیده میشده. پدران او همه نیشابوری بودهاند، در علوم و حکمت تالی ابوعلی بوده ولی شخصاً آدمی بدخُلق و کم حوصله بوده. چند کتاب از آثار او ذکر میکند و فقط معلوم میشود که خیام علاوه بر ریاضیات و نجوم در طب و لغت و فقه و تاریخ نیز دست داشته و معروف بوده است ولی در آنجا هم اسمی از اشعار خیام نمیآید. گویا ترانههای خیام در زمان حیاتش بواسطه تعصب مردم مخفی بوده و تدوین نشده و تنها بین یکدسته از دوستان همرنگ و صمیمی او شهرت داشته و یا در حاشیه جُنگها و کتب اشخاص با ذوق بطور قلم انداز چند رباعی از او ضبط شده و پس از مرگش منتشر گردیده که داغ لامذهبی و گمراهی رویش گذاشتهاند و بعدها با اضافات مقلدین و دشمنان او جمعآوری شده. انعکاس رباعیات او را در کتاب مرصادالعباد خواهیم دید.
اولین کتابی که در آن از خیام شاعر گفتگو میشود کتاب «خريدة القصر» تأليف عماد الدین کاتب اصفهانی بزبان عربی است که در ۵۷۲ یعنی قریب ۵۰ سال بعد از مرگ خیام نوشته شده و مؤلف آن خیام را در زمره شعرای خراسان نام برده و ترجمه حال او را آورده است. کتاب دیگری که خیام شاعر را تحت مطالعه آورده است.
«مرصاد العباد» تألیف نجم الدین رازی میباشد که در سنه ۶۲۰-۶۲۱ تألیف شده. این کتاب وثیقه بزرگی است زیرا نویسنده آن صوفی متعصبی بوده و از این لحاظ بعقاید خیام بنظر بطلان نگریسته و نسبت فلسفی و دهری و طبیعی باو میدهد و میگوید:
(ص ۱۸) .... که ثمرهی نظر ایمانست و ثمرهی قدم عرفان. فلسفی و دهری و طبایعی از این دو مقام محرومند و سرگشته و گم گشتهاند. یکی از فضلا که بنزد نابینایان بفضل و حکمت و کیاست معروف و مشهور است و آن عمر خیام است از غایت حیرت و ضلالت این بیت را میگوید، رباعی:
در دایرهای کامدن و رفتن ماست
آن را نه بدایت نه نهایت پیداست؛
کس مینزند دمی درین عالم راست
کین آمدن از کجا و رفتن بکجاست
رباعی
دارنده چو ترکیب طبایع آراست
باز از چه سبب فکندش اندر کم و کاست؟
گر زشت آمد این صور، عیب کراست؟
ور نيك آمد خرابی از بهر چه خواست؟»
(ص ۲۲۷)اما آنچه حکمت در میرانیدن بعد از حیات و در زنده کردن بعد از ممات چه بود تا جواب بآن سرگشتهی غافل و گم گشتهی عاطل میگوید:
دارنده چو ترکیب طبایع آراست...
قضاوت این شخص ارزش مخصوصی در شناسانیدن فکر و فلسفه خیام دارد. مؤلف صوفیمشرب از نیش زبان و فحش نسبت به خیام خودداری نکرده است. البته بواسطه نزديك بودن زمان از هر جهت مؤلف مزبور آشناتر به زندگی و افکار و آثار خیام بوده و عقیده خود را درباره او ابراز میکند. آیا این خود دلیل کافی نیست که خیام نه تنها صوفی و مذهبی نبوده بلکه برعکس یکی از دشمنان ترسناک این فرقه بشمار میآمده؟
#خیام
#صادق_هدایت
معرفی عارفان
#ترانههای_خیام بخش دوم قدیمیترین کتابی که از خیام اسمی بمیان آورده و نویسنده آن هم عصر خیام بوده و خودش را شاگرد و یکی از دوستان ارادتمند خیام معرفی میکند و با احترام هر چه تمامتر اسم او را میبرد نظامی عروضی مؤلف چهار مقاله است. ولی او خیام را در…
#ترانههای_خیام
بخش سوم
اسناد دیگر در بعضی از کتب قدما مانند، نزهة الارواح، تاريخ الحكماء، آثار البلاد، فردوس التواریخ و غیره درباره خیام وجود دارد که اغلب اشتباهآلود و ساختگی است، و از روی تعصب و یا افسانههای مجعول نوشته شده و رابطه خیلی دور با خیام حقیقی دارد. ما در اینجا مجال انتقاد آنها را نداریم.
تنها سند مهمی که از رباعیات اصلی خیام در دست میباشد، عبارتست از رباعیات سیزدهگانه مونس الاحرار که در سنه ۷۴۱ هجری نوشته شده، و در خاتمه کتاب رباعیات روزن استنساخ و در برلین چاپ شده. (رجوع شود به نمرات: ۱۰ ،۸، ۲۷، ۲۹، ۴۱، ۴۵، ۵۹، ۶۲، ۰۹ ، ۶۷، ۱۱۵ ،۱۲۷). رباعیات مزبور علاوه بر قدمت تاریخی با روح و فلسفه و طرز نگارش خیام درست جور میآیند و انتقاد مؤلف «مرصاد العباد» به آنها نیز وارد است. پس در اصالت این سیزده رباعی و دو رباعی مرصاد العباد که یکی از آنها در هر دو تکرار شده نمره (۱۰) شکی باقی نمیماند و ضمناً معلوم میشود که گوینده آنها يك فلسفه مستقل و طرز فکر و اسلوب معین داشته، و نشان میدهد که ما با فیلسوفی مادی و طبیعی سر و کار داریم. ازین رو با کمال اطمینان میتوانیم این رباعیات چهاردهگانه را از خود شاعر بدانیم و آنها را کلید و محک شناسائی رباعیات دیگر خیام قرار بدهیم.
از اینقرار چهارده رباعی مذکور سند اساسی این کتاب خواهد بود، و در اینصورت هر رباعی که يك كلمه و یا کنایه مشكوك و صوفیمشرب داشت نسبت آن بخیام جایز نیست. ولی مشکل دیگری که باید حل بشود اینست که میگویند به اقتضای سن، چندین بار افکار و عقایدش عوض شده، در ابتدا لاابالی و شرابخوار و کافر و مرتد بوده، و آخر عمر سعادت رفیق او شده راهی بسوی خدا پیدا کرده و شبی روی مهتابی مشغول باده گساری بوده؛ ناگاه باد تندی وزیدن میگیرد و کوزه شراب روی زمین میافتد و میشکند. آنوقت خیام بر آشفته بخدا میگوید:
ابریق می مرا شکستی ربی،
بر من در عیش را به بستی ربی،
من می خورم و تو میکنی بدمستی،
خاکم بدهن مگر تو مستی ربی؟
خدا او را غضب میکند، فوراً صورت خیام سیاه میشود و خیام دوباره میگوید:
ناکرده گناه در جهان کیست؟ بگو
آنکس که گنه نکرده چون زیست؟ بگو
من بد کنم و تو بد مکافات دهی
پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو.
خدا هم او را میبخشد و رویش درخشیدن میگیرد، و قلبش روشن میشود. بعد میگوید: «خدایا مرا بسوی خودت بخوان!» آنوقت مرغ روح از بدنش پرواز میکند.
این حکایت معجزآسای مضحک بدتر از فحشهای نجمالدین رازی بمقام خيام توهین میکند. و افسانهی بچگانهای است که از روی ناشیگری بهم بافتهاند. آیا میتوانیم بگوئیم گوینده آن چهارده رباعی محکم فلسفی که با هزار زخم زبان و نیش خندههای تمسخرآمیزش دنیا و مافیهایش را دست انداخته، در آخر عمر اشک میریزد و از همان خدائی که محکوم کرده بزبان لغات آخوندی استغاثه میطلبد؟ شاید یکنفر از پیروان و دوستان شاعر برای نگهداری این گنج گرانبها این حکایت را ساخته تا اگر کسی برباعیات تند او بر بخورد بنظر عفو و بخشایش بگوینده آن نگاه کند و برایش آمرزش بخواهد.
#خیام
#صادق_هدایت
بخش سوم
اسناد دیگر در بعضی از کتب قدما مانند، نزهة الارواح، تاريخ الحكماء، آثار البلاد، فردوس التواریخ و غیره درباره خیام وجود دارد که اغلب اشتباهآلود و ساختگی است، و از روی تعصب و یا افسانههای مجعول نوشته شده و رابطه خیلی دور با خیام حقیقی دارد. ما در اینجا مجال انتقاد آنها را نداریم.
تنها سند مهمی که از رباعیات اصلی خیام در دست میباشد، عبارتست از رباعیات سیزدهگانه مونس الاحرار که در سنه ۷۴۱ هجری نوشته شده، و در خاتمه کتاب رباعیات روزن استنساخ و در برلین چاپ شده. (رجوع شود به نمرات: ۱۰ ،۸، ۲۷، ۲۹، ۴۱، ۴۵، ۵۹، ۶۲، ۰۹ ، ۶۷، ۱۱۵ ،۱۲۷). رباعیات مزبور علاوه بر قدمت تاریخی با روح و فلسفه و طرز نگارش خیام درست جور میآیند و انتقاد مؤلف «مرصاد العباد» به آنها نیز وارد است. پس در اصالت این سیزده رباعی و دو رباعی مرصاد العباد که یکی از آنها در هر دو تکرار شده نمره (۱۰) شکی باقی نمیماند و ضمناً معلوم میشود که گوینده آنها يك فلسفه مستقل و طرز فکر و اسلوب معین داشته، و نشان میدهد که ما با فیلسوفی مادی و طبیعی سر و کار داریم. ازین رو با کمال اطمینان میتوانیم این رباعیات چهاردهگانه را از خود شاعر بدانیم و آنها را کلید و محک شناسائی رباعیات دیگر خیام قرار بدهیم.
از اینقرار چهارده رباعی مذکور سند اساسی این کتاب خواهد بود، و در اینصورت هر رباعی که يك كلمه و یا کنایه مشكوك و صوفیمشرب داشت نسبت آن بخیام جایز نیست. ولی مشکل دیگری که باید حل بشود اینست که میگویند به اقتضای سن، چندین بار افکار و عقایدش عوض شده، در ابتدا لاابالی و شرابخوار و کافر و مرتد بوده، و آخر عمر سعادت رفیق او شده راهی بسوی خدا پیدا کرده و شبی روی مهتابی مشغول باده گساری بوده؛ ناگاه باد تندی وزیدن میگیرد و کوزه شراب روی زمین میافتد و میشکند. آنوقت خیام بر آشفته بخدا میگوید:
ابریق می مرا شکستی ربی،
بر من در عیش را به بستی ربی،
من می خورم و تو میکنی بدمستی،
خاکم بدهن مگر تو مستی ربی؟
خدا او را غضب میکند، فوراً صورت خیام سیاه میشود و خیام دوباره میگوید:
ناکرده گناه در جهان کیست؟ بگو
آنکس که گنه نکرده چون زیست؟ بگو
من بد کنم و تو بد مکافات دهی
پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو.
خدا هم او را میبخشد و رویش درخشیدن میگیرد، و قلبش روشن میشود. بعد میگوید: «خدایا مرا بسوی خودت بخوان!» آنوقت مرغ روح از بدنش پرواز میکند.
این حکایت معجزآسای مضحک بدتر از فحشهای نجمالدین رازی بمقام خيام توهین میکند. و افسانهی بچگانهای است که از روی ناشیگری بهم بافتهاند. آیا میتوانیم بگوئیم گوینده آن چهارده رباعی محکم فلسفی که با هزار زخم زبان و نیش خندههای تمسخرآمیزش دنیا و مافیهایش را دست انداخته، در آخر عمر اشک میریزد و از همان خدائی که محکوم کرده بزبان لغات آخوندی استغاثه میطلبد؟ شاید یکنفر از پیروان و دوستان شاعر برای نگهداری این گنج گرانبها این حکایت را ساخته تا اگر کسی برباعیات تند او بر بخورد بنظر عفو و بخشایش بگوینده آن نگاه کند و برایش آمرزش بخواهد.
#خیام
#صادق_هدایت
معرفی عارفان
#ترانههای_خیام بخش سوم اسناد دیگر در بعضی از کتب قدما مانند، نزهة الارواح، تاريخ الحكماء، آثار البلاد، فردوس التواریخ و غیره درباره خیام وجود دارد که اغلب اشتباهآلود و ساختگی است، و از روی تعصب و یا افسانههای مجعول نوشته شده و رابطه خیلی دور با خیام…
#ترانههای_خیام
بخش چهارم
افسانه دیگری شهرت دارد که بعد از مرگ خیام مادرش دایم برای او از درگاه خدا طلب آمرزش میکرده و عجز و لابه مینموده، روح خیام در خواب باو ظاهر میشود و این رباعی را میگوید:
ای سوخته سوخته سوختنی
ای آتش دوزخ از تو افروختنی
تا کی گوئی که بر عمر رحمت کن؟
حق را تو کجا برحمت آموختنی؟
باید اقرار کرد که طبع خیام در آندنیا خیلی پس رفته که این رباعی آخوندی مزخرف را بگوید. از این قبیل افسانهها درباره خیام زیاد است که قابل ذکر نیست و اگر همه آنها جمعآوری بشود کتاب مضحکی خواهد شد. فقط چیزیکه مهم است، باین نکته بر میخوریم که تأثیر فکر عالی خیام در يك محيط پست و متعصب خرافاتپرست چه بوده، و ما را در شناسائی او بهتر راهنمایی میکند. زیرا قضاوت عوام و متصوفین و شعرای درجه سوم و چهارم که باو حمله کردهاند، از زمان خیلی قدیم شروع شده، و همین علت مخلوط شدن رباعیات او را با افکار متضاد بدست میدهد. کسانیکه منافع خود را از افکار خیام در خطر میدیدهاند تا چه اندازه در خراب کردن فکر او کوشیدهاند.
ولی ما از روی رباعیات خود خیام نشان خواهیم داد که فکر و مسلك او تقريباً همیشه یکجور بوده و از جوانی تا پیری، شاعر پیرو يك فلسفه معین و مشخص بوده و در افکار او کمترین تزلزل رخ نداده. و کمترین فکر ندامت پشیمانی با تو به از خاطرش نگذشته است.
در جوانی شاعر با تعجب از خودش میپرسد که چهره پرداز ازل برای چه او را درست کرده. طرز سؤال آنقدر طبیعی که فکر عمیقی را برساند مخصوص خیام است:
هر چند که رنگ و روی زیباست مرا،
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاك
نقاش ازل بهر چه آراست مرا!
از ابتدای جوانی زندگی را تلخ و ناگوار میدیده و داروی دردهای خود را در شراب تلخ میجسته:
امروز که نوبت جوانی من است
مینوشم از آن که کامرانی من است؛
عیبم مکنید، گرچه تلخ است خوش است
تلخ است چرا که زندگانی من است
در این رباعی افسوس رفتن جوانی را میخورد:
افسوس که نامه جوانی طی شد
وان تازه بهار زندگانی دی شد؟
حالی که و را نام جوانی گفتند
معلوم نشد او که کی آمد کی شد!
شاعر با دست لرزان و موی سفید قصد باده میکند. اگر او معتقد بزندگی بهتری در دنیای دیگر بود، البته اظهار ندامت میکرد تا بقیه عیش و نوشهای خود را بجهان دیگر محول بکند. این رباعی کاملا تأسف يك فیلسوف مادی را نشان میدهد که در آخرین دقایق زندگی سایهی مرگ را
در کنار خود میبیند و میخواهد بخودش تسلیت بدهد نه با افسانه های مذهبی، و تسلیت خود را در جام شراب جستجو میکند.
من دامن زهد و توبه طی خواهم کرد
با موی سپید، قصد می خواهم کرد
پيمانه عمر من به هفتاد رسید
این دم نکنم نشاط کی خواهم کرد؟
اگر درست دقت بکنیم خواهیم دید که طرز فکر ساختمان و زبان و فلسفه گوینده این چهار رباعی که در مراحل مختلف زندگی گفته شده یکی است، پس میتوانیم بطور صریح بگوئیم که خیام از سن شباب تا موقع مرگ مادی بدبین و ریبی بوده. و یا فقط در رباعیاتش اینطور مینموده و يك لحن تراژيك دارد که بغیر از گویندهی همان رباعیات چهارده گانه سابق کس دیگری نمیتواند گفته باشد و قیافه ادبی و فلسفی او بطور کلی تغییر نکرده است. فقط در آخر عمر با يك جبر يأس آلودى حوادث تغییر ناپذیر دهر را تلقی نموده و بدبینی که ظاهراً خوش بینی بنظر میآید اتخاذ میکند. بطور خلاصه این ترانه های چهار مصراعی کم حجم و پر معنی اگر ده تای از آنها هم برای ما باقی میماند، باز هم میتوانستیم بفهمیم که گوینده این رباعیات در مقابل مسائل مهم فلسفی چه رویهای را در پیش گرفته و میتوانستیم طرز فکر او را بدست بیاوریم لهذا از روی میزان فوق ما میتوانیم رباعیاتی که منسوب بخیام است از میان هرج و مرج رباعیات دیگران بیرون بیاوریم. ولی آیا اینکار آسان است؟
#خیام
#صادق_هدایت
بخش چهارم
افسانه دیگری شهرت دارد که بعد از مرگ خیام مادرش دایم برای او از درگاه خدا طلب آمرزش میکرده و عجز و لابه مینموده، روح خیام در خواب باو ظاهر میشود و این رباعی را میگوید:
ای سوخته سوخته سوختنی
ای آتش دوزخ از تو افروختنی
تا کی گوئی که بر عمر رحمت کن؟
حق را تو کجا برحمت آموختنی؟
باید اقرار کرد که طبع خیام در آندنیا خیلی پس رفته که این رباعی آخوندی مزخرف را بگوید. از این قبیل افسانهها درباره خیام زیاد است که قابل ذکر نیست و اگر همه آنها جمعآوری بشود کتاب مضحکی خواهد شد. فقط چیزیکه مهم است، باین نکته بر میخوریم که تأثیر فکر عالی خیام در يك محيط پست و متعصب خرافاتپرست چه بوده، و ما را در شناسائی او بهتر راهنمایی میکند. زیرا قضاوت عوام و متصوفین و شعرای درجه سوم و چهارم که باو حمله کردهاند، از زمان خیلی قدیم شروع شده، و همین علت مخلوط شدن رباعیات او را با افکار متضاد بدست میدهد. کسانیکه منافع خود را از افکار خیام در خطر میدیدهاند تا چه اندازه در خراب کردن فکر او کوشیدهاند.
ولی ما از روی رباعیات خود خیام نشان خواهیم داد که فکر و مسلك او تقريباً همیشه یکجور بوده و از جوانی تا پیری، شاعر پیرو يك فلسفه معین و مشخص بوده و در افکار او کمترین تزلزل رخ نداده. و کمترین فکر ندامت پشیمانی با تو به از خاطرش نگذشته است.
در جوانی شاعر با تعجب از خودش میپرسد که چهره پرداز ازل برای چه او را درست کرده. طرز سؤال آنقدر طبیعی که فکر عمیقی را برساند مخصوص خیام است:
هر چند که رنگ و روی زیباست مرا،
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاك
نقاش ازل بهر چه آراست مرا!
از ابتدای جوانی زندگی را تلخ و ناگوار میدیده و داروی دردهای خود را در شراب تلخ میجسته:
امروز که نوبت جوانی من است
مینوشم از آن که کامرانی من است؛
عیبم مکنید، گرچه تلخ است خوش است
تلخ است چرا که زندگانی من است
در این رباعی افسوس رفتن جوانی را میخورد:
افسوس که نامه جوانی طی شد
وان تازه بهار زندگانی دی شد؟
حالی که و را نام جوانی گفتند
معلوم نشد او که کی آمد کی شد!
شاعر با دست لرزان و موی سفید قصد باده میکند. اگر او معتقد بزندگی بهتری در دنیای دیگر بود، البته اظهار ندامت میکرد تا بقیه عیش و نوشهای خود را بجهان دیگر محول بکند. این رباعی کاملا تأسف يك فیلسوف مادی را نشان میدهد که در آخرین دقایق زندگی سایهی مرگ را
در کنار خود میبیند و میخواهد بخودش تسلیت بدهد نه با افسانه های مذهبی، و تسلیت خود را در جام شراب جستجو میکند.
من دامن زهد و توبه طی خواهم کرد
با موی سپید، قصد می خواهم کرد
پيمانه عمر من به هفتاد رسید
این دم نکنم نشاط کی خواهم کرد؟
اگر درست دقت بکنیم خواهیم دید که طرز فکر ساختمان و زبان و فلسفه گوینده این چهار رباعی که در مراحل مختلف زندگی گفته شده یکی است، پس میتوانیم بطور صریح بگوئیم که خیام از سن شباب تا موقع مرگ مادی بدبین و ریبی بوده. و یا فقط در رباعیاتش اینطور مینموده و يك لحن تراژيك دارد که بغیر از گویندهی همان رباعیات چهارده گانه سابق کس دیگری نمیتواند گفته باشد و قیافه ادبی و فلسفی او بطور کلی تغییر نکرده است. فقط در آخر عمر با يك جبر يأس آلودى حوادث تغییر ناپذیر دهر را تلقی نموده و بدبینی که ظاهراً خوش بینی بنظر میآید اتخاذ میکند. بطور خلاصه این ترانه های چهار مصراعی کم حجم و پر معنی اگر ده تای از آنها هم برای ما باقی میماند، باز هم میتوانستیم بفهمیم که گوینده این رباعیات در مقابل مسائل مهم فلسفی چه رویهای را در پیش گرفته و میتوانستیم طرز فکر او را بدست بیاوریم لهذا از روی میزان فوق ما میتوانیم رباعیاتی که منسوب بخیام است از میان هرج و مرج رباعیات دیگران بیرون بیاوریم. ولی آیا اینکار آسان است؟
#خیام
#صادق_هدایت
معرفی عارفان
#ترانههای_خیام بخش چهارم افسانه دیگری شهرت دارد که بعد از مرگ خیام مادرش دایم برای او از درگاه خدا طلب آمرزش میکرده و عجز و لابه مینموده، روح خیام در خواب باو ظاهر میشود و این رباعی را میگوید: ای سوخته سوخته سوختنی ای آتش دوزخ از تو افروختنی…
#ترانههای_خیام
بخش پنجم
مستشرق روسی ژوکوفسکی مطابق صورتی که تهیه کرده در میان رباعیاتی که بخیام منسوب است ۸۲ رباعی «گردنده» پیدا کرده، یعنی رباعیاتی که بشعرای دیگر نیز نسبت داده شده بعدها این عدد به صد رسیده. ولی باین صورت هم نمیشود اعتماد کرد زیرا مستشرق مذکور صورت خود را بر طبق قول اغلب اشتباه تذکره نویسان مرتب کرده که نه تنها نسبت رباعیات دیگران را از خیام سلب کردهاند بلکه اغلب رباعیات خیام را هم بدیگران نسبت دادهاند. از طرف دیگر سلاست طبع، شیوائی کلام، فکر روشن سرشار و فلسفه موشکاف که از خیام سراغ داریم بما اجازه میدهد که یقین کنیم بیش از آنچه از رباعیات حقیقی او که در دست است خیام شعر سروده که از بین بردهاند و آنهایی که مانده بمرور ایام تغییرات کلی و اختلافات بیشمار پیدا کرده و روی گردانیده. عمدی که بدست اشخاص مذهبی و صوفی شده نیز در بعضی از رباعیات مشاهده میشود. مثلا:
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است.
تقریباً در همه نسخ نوشته شادی مطلب در صورتی که ساختمان شعر و موضوعش خلاف آنرا نشان میدهد. يك دليل ديگر به افکار ضد صوفی و ضد مذهبی خیام نیز همین است که رباعیات او مغشوش و آلوده به رباعیات دیگران شده. علاوه برین هر آخوندی که شراب خورده و يك رباعی درین زمینه گفته از ترس تکفیر آنرا بخیام نسبت داده. لهذا رباعیاتی که اغلب دم از شرابخواری و معشوقهبازی میزند بدون يك جنبه فلسفى و يا نكته زننده و یا ناشی از افکار نپخته و افیونی است و سخنانی که دارای معانی مجازی سست و درشت است میشود با کمال اطمینان دور بریزیم مثلا آیا جای تعجب نیست که در مجموعه معمولی رباعیات خیام باین رباعی بر بخوریم:
ای آنکه گزیدهای تو دین زرتشت
اسلام فکندهای تمام از پس و پشت؛
تا کی نوشی باده و بینی رخ خوب؟
جائی بنشین که خواهندت کشت.
این رباعی تهدید آمیز آیا در زمان زندگانی خیام گفته شده و باو سوء قصد کردهاند؟ جای تردید است چون ساختمان رباعی جدیدتر از زمان خيام بنظر میآید ولی در هر صورت قضاوت گوینده را درباره خیام و درجهی اختلاط ترانههای او را با رباعیات دیگران نشان میدهد. بهرحال، تا وقتيكه يك نسخه خطی که از حیث زمان و سنديت تقريباً مثل رباعیات سیزده گانه کتاب مونس الاحرار باشد بدست نیامده، يك حكم قطعی درباره ترانههای اصلی خیام دشوار است، بعلاوه شعرائی پیدا شدهاند که رباعیات خود را موافق مزاج و مشرب خیام ساختهاند و سعی کردهاند که از او تقلید بکنند ولی سلاست کلام آنها هر قدر هم کامل باشد اگر مضمون يك رباعی را مخالف سلیقه و عقیده خیام ببینیم با کمال جرئت میتوانیم نسبت آن را از خیام سلب بکنیم. زیرا ترانههای خیام با وضوح و سلاست کامل و بیان ساده گفته شده در استهزاء و گوشه کنایه خیلی شدید و بیپرواست. ازین مطالب میشود نتیجه گرفت که هر فکر ضعیف که در يك قالب متكلف و غير منتظم دیده شود از خیام نخواهد بود. مشرب مخصوص خيام مسلك فلسفی عقاید و طرز بیان آزاد و شیرین و روشن او اینها صفاتی است که میتواند معیار مسئله فوق بشود.
ما عجالتاً این ترانهها را باسم همان خیام منجم و ریاضیدان ذکر میکنیم چون مدعی دیگری پیدا نکرده تا ببینیم این اشعار مربوط بهمان خیام منجم و عالم است و یا خیام دیگری گفته. برای اینکار باید دید طرز فکر و فلسفه او چه بوده است.
#خیام
#صادق_هدایت
بخش پنجم
مستشرق روسی ژوکوفسکی مطابق صورتی که تهیه کرده در میان رباعیاتی که بخیام منسوب است ۸۲ رباعی «گردنده» پیدا کرده، یعنی رباعیاتی که بشعرای دیگر نیز نسبت داده شده بعدها این عدد به صد رسیده. ولی باین صورت هم نمیشود اعتماد کرد زیرا مستشرق مذکور صورت خود را بر طبق قول اغلب اشتباه تذکره نویسان مرتب کرده که نه تنها نسبت رباعیات دیگران را از خیام سلب کردهاند بلکه اغلب رباعیات خیام را هم بدیگران نسبت دادهاند. از طرف دیگر سلاست طبع، شیوائی کلام، فکر روشن سرشار و فلسفه موشکاف که از خیام سراغ داریم بما اجازه میدهد که یقین کنیم بیش از آنچه از رباعیات حقیقی او که در دست است خیام شعر سروده که از بین بردهاند و آنهایی که مانده بمرور ایام تغییرات کلی و اختلافات بیشمار پیدا کرده و روی گردانیده. عمدی که بدست اشخاص مذهبی و صوفی شده نیز در بعضی از رباعیات مشاهده میشود. مثلا:
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است.
تقریباً در همه نسخ نوشته شادی مطلب در صورتی که ساختمان شعر و موضوعش خلاف آنرا نشان میدهد. يك دليل ديگر به افکار ضد صوفی و ضد مذهبی خیام نیز همین است که رباعیات او مغشوش و آلوده به رباعیات دیگران شده. علاوه برین هر آخوندی که شراب خورده و يك رباعی درین زمینه گفته از ترس تکفیر آنرا بخیام نسبت داده. لهذا رباعیاتی که اغلب دم از شرابخواری و معشوقهبازی میزند بدون يك جنبه فلسفى و يا نكته زننده و یا ناشی از افکار نپخته و افیونی است و سخنانی که دارای معانی مجازی سست و درشت است میشود با کمال اطمینان دور بریزیم مثلا آیا جای تعجب نیست که در مجموعه معمولی رباعیات خیام باین رباعی بر بخوریم:
ای آنکه گزیدهای تو دین زرتشت
اسلام فکندهای تمام از پس و پشت؛
تا کی نوشی باده و بینی رخ خوب؟
جائی بنشین که خواهندت کشت.
این رباعی تهدید آمیز آیا در زمان زندگانی خیام گفته شده و باو سوء قصد کردهاند؟ جای تردید است چون ساختمان رباعی جدیدتر از زمان خيام بنظر میآید ولی در هر صورت قضاوت گوینده را درباره خیام و درجهی اختلاط ترانههای او را با رباعیات دیگران نشان میدهد. بهرحال، تا وقتيكه يك نسخه خطی که از حیث زمان و سنديت تقريباً مثل رباعیات سیزده گانه کتاب مونس الاحرار باشد بدست نیامده، يك حكم قطعی درباره ترانههای اصلی خیام دشوار است، بعلاوه شعرائی پیدا شدهاند که رباعیات خود را موافق مزاج و مشرب خیام ساختهاند و سعی کردهاند که از او تقلید بکنند ولی سلاست کلام آنها هر قدر هم کامل باشد اگر مضمون يك رباعی را مخالف سلیقه و عقیده خیام ببینیم با کمال جرئت میتوانیم نسبت آن را از خیام سلب بکنیم. زیرا ترانههای خیام با وضوح و سلاست کامل و بیان ساده گفته شده در استهزاء و گوشه کنایه خیلی شدید و بیپرواست. ازین مطالب میشود نتیجه گرفت که هر فکر ضعیف که در يك قالب متكلف و غير منتظم دیده شود از خیام نخواهد بود. مشرب مخصوص خيام مسلك فلسفی عقاید و طرز بیان آزاد و شیرین و روشن او اینها صفاتی است که میتواند معیار مسئله فوق بشود.
ما عجالتاً این ترانهها را باسم همان خیام منجم و ریاضیدان ذکر میکنیم چون مدعی دیگری پیدا نکرده تا ببینیم این اشعار مربوط بهمان خیام منجم و عالم است و یا خیام دیگری گفته. برای اینکار باید دید طرز فکر و فلسفه او چه بوده است.
#خیام
#صادق_هدایت
معرفی عارفان
#ترانههای_خیام بخش پنجم مستشرق روسی ژوکوفسکی مطابق صورتی که تهیه کرده در میان رباعیاتی که بخیام منسوب است ۸۲ رباعی «گردنده» پیدا کرده، یعنی رباعیاتی که بشعرای دیگر نیز نسبت داده شده بعدها این عدد به صد رسیده. ولی باین صورت هم نمیشود اعتماد کرد زیرا…
#خیام_فیلسوف
بخش ششم
در اینجا شراب او با همه کنایات و تشبیهات شاعرانهای که در ترانههایش میآورد يك صورت عمیق و مرموز بخود میگیرد. شراب در عین حال که تولید مستی و فراموشی میکند، در کوزه حکم روح را در تن دارد. آیا اسم همه قسمتهای کوزه تصغیر همان اعضای بدن انسان نیست مثل: دهنه، لبه، گردنه، دسته، شکم... و شراب میان کوزه روح پر کیف آن نمیباشد؟ همان کوزه که سابق بر این یک نفر ماهرو بوده! این روح پرغلیان زندگی دردناک گذشته کوزه را روی زمین یادآوری میکند! از اینقرار کوزه يك زندگی مستقل پیدا میکند که شراب بمنزلهی روح آنست:
لب بر لب کوزه بردم از غایت آز .
این دسته که بر گردن او می بینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است.
از مطالب فوق بدست میآید که خیام در خصوص ماهیت و ارزش زندگي يك عقيده و فلسفه مهمی دارد. آیا او در مقابل اینهمه بدبختی و این فلسفه چه خطمشی و رویهای را پیش میگیرد؟
در صورتیکه نمیشود به چگونگی اشیاء پی برد، در صورتیکه کسی ندانسته و نخواهد دانست که از کجا میآئیم و به کجا میرویم و گفتههای دیگران مزخرف و تلهی خربگیری است، در صورتی که طبیعت آرام و بیاعتنا وظیفه خودش را انجام میدهد و همه کوششهای ما در مقابل او بیهوده است. و تحقیقات فلسفی غیر ممکن میباشد، در صورتیکه اندوه و شادی ما نزد طبیعت یکسان است و دنیائی که در آن مسکن داریم پر از درد و شر همیشگی است و زندگی هراسناك ما يك رشته خواب، خیال، فریب و موهوم میباشد، در صورتیکه پادشاهان با فرّ و شکوه گذشته با خاک نیستی همآغوش شدهاند و پریرویان ناکامی که به سینهی خاك تاريك فرو رفتهاند ذرات تن آنها در تنگنای گور از هم جدا میشود و در نباتات و اشیاء زندگی دردناکی را دنبال میکند. همه اینها بزبان بیزبانی سستی و شکنندگی چیزهای روی زمین را بما نمیگویند؟ گذشته بجز یادگار درهم و رؤیائی بیش نیست، آینده مجهول است، پس همین دم را که زندهایم، این دم گذرنده كه بيك چشم بهمزدن در گذشته فرو میرود همین دم را دریابیم و خوش باشیم. این دم که رفت دیگر چیزی در دست ما نمیماند، ولی اگر بدانیم که دم را چگونه بگذرانیم! مقصود از زندگی کیف و لذت است. تا میتوانیم باید غم و غصّه را از خودمان دور بکنیم، معلوم را به مجهول نفروشیم و نقد را فدای نسیه نکنیم. انتقام خودمان را از زندگی بستانیم پیش از آنکه در چنگال او خُرد بشویم!
برُبای نصیب خویش کَت بربایند.
باید دانست هر چند خیام از ته دل معتقد به شادی بوده ولی شادی او همیشه با فکر عدم و نیستی توام است. ازین رو همواره معانی فلسفه خیام در ظاهر دعوت به خوشگذرانی میکند امّا در حقیقت همهی گل و بلبل، جامهای شراب، کشتزار و تصویرهای شهوتانگیز او جز تزیینی بیش نیست مثل کسی که بخواهد خودش را بکشد و قبل از مرگ به تجمل و تزیین اطاق خودش بپردازد. ازین جهت خوشی او بیشتر تأثرآور است. خوش باشیم و فراموش بکنیم تا خون، این مایع زندگی، که از هزاران زخم ما جاری است نه بینیم !
چون خیام از جوانی بدبین و در شک بوده و فلسفه کیف و خوشی را در هنگام پیری انتخاب کرده بهمین مناسبت خوشی او آغشته با فکر یاس و حرمان است:
پیمانهی عمر من به هفتاد رسید
این دم نکنم نشاط کی خواهم کرد؟
این ترانه که ظاهراً لحن یکنفر رندِ کارکُشته و عیاش را دارد که از همه چیز بیزار و زده شده و زندگی را میپرستد و نفرین میکند. در حقیقت شتاب و رغبت به باده گساری در سن هفتاد سالگی این رباعی را بیش از رباعیات بدبینی او غمانگیز میکند و کاملا فکر یکنفر فیلسوف مادی را نشان میدهد که آخرین دقایق عمر خود را در مقابل فنای محض دریابد!
روی ترانههای خیام بوی غلیظ شراب سنگینی میکند و مرگ از لای دندانهای کلید شدهاش میگوید: «خوش باشیم!»
موضوع شراب در رباعیات خیام مقام خاصی دارد. اگرچه خیام مانند ابنسینا در خوردن شراب زیاده روی نمیکرده ولی در مدح آنان تا اندازهای اغراق میگوید. شاید بیشتر مقصودش مدح منهیات مذهبی است. ولی در «نوروزنامه» یک فصل كتاب مخصوص منافع شراب است و نویسنده از روی تجربیات دیگران و آزمایش شخصی، منافع شراب را شرح میدهد و در آنجا اسم بوعلیسینا و محمد زکریای رازی را ذکر میکند، (ص ۶۰) میگوید: هیچ چیز در تن مردم نافع تر از شراب نیست خاصه شراب انگوری تلخ و صافی و خاصیتش آنست که غم را ببرد و دل را خرم کند.» (ص۷۰) ... همه دانایان متفق گشتند که هیچ نعمتی بهتر و از شراب نیست.» (ص ۶۱) ... و در بهشت نعمت بسیار است و شراب بهترین نعمتهاء بهشت است. آیا میتوانیم باور کنیم که نویسنده این جمله را از روی ایمان نوشته در صورتیکه با تمسخر میگوید:
گویند: بهشت و حوض کوثر باشد
#ترانههای_خیام
#صادق_هدایت
بخش ششم
در اینجا شراب او با همه کنایات و تشبیهات شاعرانهای که در ترانههایش میآورد يك صورت عمیق و مرموز بخود میگیرد. شراب در عین حال که تولید مستی و فراموشی میکند، در کوزه حکم روح را در تن دارد. آیا اسم همه قسمتهای کوزه تصغیر همان اعضای بدن انسان نیست مثل: دهنه، لبه، گردنه، دسته، شکم... و شراب میان کوزه روح پر کیف آن نمیباشد؟ همان کوزه که سابق بر این یک نفر ماهرو بوده! این روح پرغلیان زندگی دردناک گذشته کوزه را روی زمین یادآوری میکند! از اینقرار کوزه يك زندگی مستقل پیدا میکند که شراب بمنزلهی روح آنست:
لب بر لب کوزه بردم از غایت آز .
این دسته که بر گردن او می بینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است.
از مطالب فوق بدست میآید که خیام در خصوص ماهیت و ارزش زندگي يك عقيده و فلسفه مهمی دارد. آیا او در مقابل اینهمه بدبختی و این فلسفه چه خطمشی و رویهای را پیش میگیرد؟
در صورتیکه نمیشود به چگونگی اشیاء پی برد، در صورتیکه کسی ندانسته و نخواهد دانست که از کجا میآئیم و به کجا میرویم و گفتههای دیگران مزخرف و تلهی خربگیری است، در صورتی که طبیعت آرام و بیاعتنا وظیفه خودش را انجام میدهد و همه کوششهای ما در مقابل او بیهوده است. و تحقیقات فلسفی غیر ممکن میباشد، در صورتیکه اندوه و شادی ما نزد طبیعت یکسان است و دنیائی که در آن مسکن داریم پر از درد و شر همیشگی است و زندگی هراسناك ما يك رشته خواب، خیال، فریب و موهوم میباشد، در صورتیکه پادشاهان با فرّ و شکوه گذشته با خاک نیستی همآغوش شدهاند و پریرویان ناکامی که به سینهی خاك تاريك فرو رفتهاند ذرات تن آنها در تنگنای گور از هم جدا میشود و در نباتات و اشیاء زندگی دردناکی را دنبال میکند. همه اینها بزبان بیزبانی سستی و شکنندگی چیزهای روی زمین را بما نمیگویند؟ گذشته بجز یادگار درهم و رؤیائی بیش نیست، آینده مجهول است، پس همین دم را که زندهایم، این دم گذرنده كه بيك چشم بهمزدن در گذشته فرو میرود همین دم را دریابیم و خوش باشیم. این دم که رفت دیگر چیزی در دست ما نمیماند، ولی اگر بدانیم که دم را چگونه بگذرانیم! مقصود از زندگی کیف و لذت است. تا میتوانیم باید غم و غصّه را از خودمان دور بکنیم، معلوم را به مجهول نفروشیم و نقد را فدای نسیه نکنیم. انتقام خودمان را از زندگی بستانیم پیش از آنکه در چنگال او خُرد بشویم!
برُبای نصیب خویش کَت بربایند.
باید دانست هر چند خیام از ته دل معتقد به شادی بوده ولی شادی او همیشه با فکر عدم و نیستی توام است. ازین رو همواره معانی فلسفه خیام در ظاهر دعوت به خوشگذرانی میکند امّا در حقیقت همهی گل و بلبل، جامهای شراب، کشتزار و تصویرهای شهوتانگیز او جز تزیینی بیش نیست مثل کسی که بخواهد خودش را بکشد و قبل از مرگ به تجمل و تزیین اطاق خودش بپردازد. ازین جهت خوشی او بیشتر تأثرآور است. خوش باشیم و فراموش بکنیم تا خون، این مایع زندگی، که از هزاران زخم ما جاری است نه بینیم !
چون خیام از جوانی بدبین و در شک بوده و فلسفه کیف و خوشی را در هنگام پیری انتخاب کرده بهمین مناسبت خوشی او آغشته با فکر یاس و حرمان است:
پیمانهی عمر من به هفتاد رسید
این دم نکنم نشاط کی خواهم کرد؟
این ترانه که ظاهراً لحن یکنفر رندِ کارکُشته و عیاش را دارد که از همه چیز بیزار و زده شده و زندگی را میپرستد و نفرین میکند. در حقیقت شتاب و رغبت به باده گساری در سن هفتاد سالگی این رباعی را بیش از رباعیات بدبینی او غمانگیز میکند و کاملا فکر یکنفر فیلسوف مادی را نشان میدهد که آخرین دقایق عمر خود را در مقابل فنای محض دریابد!
روی ترانههای خیام بوی غلیظ شراب سنگینی میکند و مرگ از لای دندانهای کلید شدهاش میگوید: «خوش باشیم!»
موضوع شراب در رباعیات خیام مقام خاصی دارد. اگرچه خیام مانند ابنسینا در خوردن شراب زیاده روی نمیکرده ولی در مدح آنان تا اندازهای اغراق میگوید. شاید بیشتر مقصودش مدح منهیات مذهبی است. ولی در «نوروزنامه» یک فصل كتاب مخصوص منافع شراب است و نویسنده از روی تجربیات دیگران و آزمایش شخصی، منافع شراب را شرح میدهد و در آنجا اسم بوعلیسینا و محمد زکریای رازی را ذکر میکند، (ص ۶۰) میگوید: هیچ چیز در تن مردم نافع تر از شراب نیست خاصه شراب انگوری تلخ و صافی و خاصیتش آنست که غم را ببرد و دل را خرم کند.» (ص۷۰) ... همه دانایان متفق گشتند که هیچ نعمتی بهتر و از شراب نیست.» (ص ۶۱) ... و در بهشت نعمت بسیار است و شراب بهترین نعمتهاء بهشت است. آیا میتوانیم باور کنیم که نویسنده این جمله را از روی ایمان نوشته در صورتیکه با تمسخر میگوید:
گویند: بهشت و حوض کوثر باشد
#ترانههای_خیام
#صادق_هدایت
معرفی عارفان
#خیام_فیلسوف بخش ششم در اینجا شراب او با همه کنایات و تشبیهات شاعرانهای که در ترانههایش میآورد يك صورت عمیق و مرموز بخود میگیرد. شراب در عین حال که تولید مستی و فراموشی میکند، در کوزه حکم روح را در تن دارد. آیا اسم همه قسمتهای کوزه تصغیر همان اعضای…
#خیام_فیلسوف
بخش هفتم(پایانی)
ولی در رباعیات، شراب برای فرو نشاندن غم و اندوه زندگی است. خیام پناه بجام باده میبرد و با می ارغوانی میخواهد آسایش فکری و فراموشی تحصیل بکند. خوش باشیم، کیف بکنیم، این زندگی مزخرف را فراموش بکنیم، مخصوصاً فراموش بکنیم چون در مجالس عیش ما يك سايه ترسناك دور میزند. این سایهی مرگ است، کوزه شراب لبش را که بلب ما میگذارد آهسته بغل گوشمان میگوید: منهم روزی مثل تو بودهام، پس روح لطیف باده را بنوش تا زندگی را فراموش بکنی.
بنوشیم، خوش باشیم، چه مسخره غمناکی! کیف؟ زن، معشوق دمدمی. بزنیم، بخوانیم، بنوشیم که فراموش بکنیم پیش از آنکه این سایه ترسناک گلوی ما را در چنگال استخوانیش بفشارد. میان ذرات تن دیگران کیف بکنیم که ذرات تن ما را صدا میزنند و دعوت به نیستی میکنند ومرگ با خنده چندشانگیزش بما میخندد.
زندگی یکدم است. آن دم را فراموش بکنیم!
میخور که چنین عمر که غم در پی اوست.
آن به که بخواب یا بمستی گذرد.
#ترانههای_خیام
#صادق_هدایت
بخش هفتم(پایانی)
ولی در رباعیات، شراب برای فرو نشاندن غم و اندوه زندگی است. خیام پناه بجام باده میبرد و با می ارغوانی میخواهد آسایش فکری و فراموشی تحصیل بکند. خوش باشیم، کیف بکنیم، این زندگی مزخرف را فراموش بکنیم، مخصوصاً فراموش بکنیم چون در مجالس عیش ما يك سايه ترسناك دور میزند. این سایهی مرگ است، کوزه شراب لبش را که بلب ما میگذارد آهسته بغل گوشمان میگوید: منهم روزی مثل تو بودهام، پس روح لطیف باده را بنوش تا زندگی را فراموش بکنی.
بنوشیم، خوش باشیم، چه مسخره غمناکی! کیف؟ زن، معشوق دمدمی. بزنیم، بخوانیم، بنوشیم که فراموش بکنیم پیش از آنکه این سایه ترسناک گلوی ما را در چنگال استخوانیش بفشارد. میان ذرات تن دیگران کیف بکنیم که ذرات تن ما را صدا میزنند و دعوت به نیستی میکنند ومرگ با خنده چندشانگیزش بما میخندد.
زندگی یکدم است. آن دم را فراموش بکنیم!
میخور که چنین عمر که غم در پی اوست.
آن به که بخواب یا بمستی گذرد.
#ترانههای_خیام
#صادق_هدایت
دنیا دمدمی است، دو روز دیگر ماها خاک میشویم. چرا سر حرفهای پوچ وقتمان را تلف بکنیم؟
چیزی که میماند همان خوشی است، وقت را باید غنیمت شمرد. باقیش پوچ است و بعد افسوس دارد!
صورتکها
#صادق_هدایت
چیزی که میماند همان خوشی است، وقت را باید غنیمت شمرد. باقیش پوچ است و بعد افسوس دارد!
صورتکها
#صادق_هدایت