اندر ره حق تصرف آغاز مکن
چشم بد خود به عیب کس باز مکن
سّر همه بندگان خدا می داند
در خود نگر و فضولی راز مکن
#باباافضل_کاشانی
- رباعی شمارهٔ ۱۳۸
چشم بد خود به عیب کس باز مکن
سّر همه بندگان خدا می داند
در خود نگر و فضولی راز مکن
#باباافضل_کاشانی
- رباعی شمارهٔ ۱۳۸
تا جامع اسرار الهی نشوی
شایستهٔ تخت پادشاهی نشوی
تا غرقهٔ دریا نشوی همچون ما
دانندهٔ حال ما کماهی نشوی
#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعی شمارهٔ ۳۱۵
شایستهٔ تخت پادشاهی نشوی
تا غرقهٔ دریا نشوی همچون ما
دانندهٔ حال ما کماهی نشوی
#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعی شمارهٔ ۳۱۵
سلطان ملاحت مه موزون منست
در سلسلهاش این دل مجنون منست
بر خاک درش خون جگر میریزم
هرچند که خاک آن به از خون منست
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۳۵۰
در سلسلهاش این دل مجنون منست
بر خاک درش خون جگر میریزم
هرچند که خاک آن به از خون منست
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۳۵۰
من مالک ملک لامکانی شدهام
من عارف گنج زرکانی شدهام
تا از صدف تن گهر دل سوزد
در عالم جان بحر معانی شدهام
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۳۵۰
من عارف گنج زرکانی شدهام
تا از صدف تن گهر دل سوزد
در عالم جان بحر معانی شدهام
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۳۵۰
نقاش رخت ز طعنها آسودست
کز هر چه تمامتر بود بنمودست
رخسار و لبت چنانکه باید بودست
گویی که کسی برزو فرمودست
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۷۹
کز هر چه تمامتر بود بنمودست
رخسار و لبت چنانکه باید بودست
گویی که کسی برزو فرمودست
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۷۹
بردار ز پیش پردهٔ خود بینی
زین سان که تویی اگر کنی خود بینی
ابلیس سزای خود ز خود بینی دید
تو نیز مکن و گر کنی خود بینی
#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعی شمارهٔ ۳۱۴
زین سان که تویی اگر کنی خود بینی
ابلیس سزای خود ز خود بینی دید
تو نیز مکن و گر کنی خود بینی
#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعی شمارهٔ ۳۱۴
یا رب غم آنچه غیر تو در دل ماست
بردار که بیحاصلی از حاصل ماست
الحمد که چون تو رهنمایی داریم
کز گمشدگانیم که غم منزل ماست
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۶۳
بردار که بیحاصلی از حاصل ماست
الحمد که چون تو رهنمایی داریم
کز گمشدگانیم که غم منزل ماست
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۶۳
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چوب راحرمت براى ميوه باشد
چون ميوه نباشد سوختن را شايد،
صورت نيكوست
چون معنى با آن يارباشد...
#شمس تبريزى
چون ميوه نباشد سوختن را شايد،
صورت نيكوست
چون معنى با آن يارباشد...
#شمس تبريزى
خواهر کوچکم از من پرسید:
پنج وارونه چه معنا دارد؟
من به تندی گفتم:
این سوال است که تو می پرسی؟
پنج وارونه دگر بی معناست
خواهر کوچک من ساکت ماند
و سوالش را خورد
#سهراب_سپهری
#جعلی
پنج وارونه چه معنا دارد؟
من به تندی گفتم:
این سوال است که تو می پرسی؟
پنج وارونه دگر بی معناست
خواهر کوچک من ساکت ماند
و سوالش را خورد
#سهراب_سپهری
#جعلی
یا رب غم آنچه غیر تو در دل ماست
بردار که بیحاصلی از حاصل ماست
الحمد که چون تو رهنمایی داریم
کز گمشدگانیم که غم منزل ماست
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۶۳
بردار که بیحاصلی از حاصل ماست
الحمد که چون تو رهنمایی داریم
کز گمشدگانیم که غم منزل ماست
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۶۳
او را رسد که گوید: "یُحِبّهُم".
نیک بشنو ای دوست!
صد دِله یاری و یارِ یکدله خواهی!
آفتاب همهی جهان را تواند بود، که روی او فراخ است، به همدان و بغداد و اصفهان رسد و هنوز روی او مانده بوَد. اما سرایِ تو تا به همگیِ خود، روی در آفتاب نیاورد هیچ شعاعی نصیبِ او نتواند بود.
نامههای عینالقضات همدانی
نیک بشنو ای دوست!
صد دِله یاری و یارِ یکدله خواهی!
آفتاب همهی جهان را تواند بود، که روی او فراخ است، به همدان و بغداد و اصفهان رسد و هنوز روی او مانده بوَد. اما سرایِ تو تا به همگیِ خود، روی در آفتاب نیاورد هیچ شعاعی نصیبِ او نتواند بود.
نامههای عینالقضات همدانی
《 هو 》
هر که جفای معشوق نکشد،
قدر وفای او نداند.
هرکه فراق معشوق نچشد،
لذت وصال او نیابد.
هر که دشنام معشوق لطف نداند،
از معشوق دور باشد.
معشوق از بهر ناز باید نه از بهر نیاز .
حضرت #عین القضات همدانی
هر که جفای معشوق نکشد،
قدر وفای او نداند.
هرکه فراق معشوق نچشد،
لذت وصال او نیابد.
هر که دشنام معشوق لطف نداند،
از معشوق دور باشد.
معشوق از بهر ناز باید نه از بهر نیاز .
حضرت #عین القضات همدانی
کانال تلگرامیsmsu43@
سالار عقیلی
-
دوران عشق ...
-
دوران عشق ...
دوران عشق ..سالار عقیلی
خوشتر از دوران عشق ایام نیست
بامداد عاشقان را شام نیست
مطربان رفتند و صوفی در سماع
عشق را آغاز هست انجام نیست
از هزاران در یکی گیرد سماع
زانکه هر کس محرم پیغام نیست
تا نسوزد برنیاید بوی عود
پخته داند کاین سخن با خام نیست
هر کسی را نام معشوقی که هست
میبرد، معشوق ما را نام نیست
سعدیا چون بت شکستی خود مباش
خود پرستی کمتر از اصنام نیست
#حضرت_سعدی
خوشتر از دوران عشق ایام نیست
بامداد عاشقان را شام نیست
مطربان رفتند و صوفی در سماع
عشق را آغاز هست انجام نیست
از هزاران در یکی گیرد سماع
زانکه هر کس محرم پیغام نیست
تا نسوزد برنیاید بوی عود
پخته داند کاین سخن با خام نیست
هر کسی را نام معشوقی که هست
میبرد، معشوق ما را نام نیست
سعدیا چون بت شکستی خود مباش
خود پرستی کمتر از اصنام نیست
#حضرت_سعدی
ای که هم دردی و هم درمان من
وی که هم جانی و هم جانان من
دردم از حد رفت درمانی فرست
ای دوای درد بیدرمان من
تا بکی سوزد دلم در آتشت
رحمی آخر بر دل من جان من
آتش عشقت سراپایم گرفت
سوخت خشک و تر ز خان و مان من
روز اول دین و دل دادم ز دست
تا چو آرد بر سر پایان من
راز خود هر چند پنهان داشتم
فاش کرد این دیدهی گریان من
یادگار از فیض در عالم بماند
قصهی عشق من و جانان من
#فیض_کاشانی
وی که هم جانی و هم جانان من
دردم از حد رفت درمانی فرست
ای دوای درد بیدرمان من
تا بکی سوزد دلم در آتشت
رحمی آخر بر دل من جان من
آتش عشقت سراپایم گرفت
سوخت خشک و تر ز خان و مان من
روز اول دین و دل دادم ز دست
تا چو آرد بر سر پایان من
راز خود هر چند پنهان داشتم
فاش کرد این دیدهی گریان من
یادگار از فیض در عالم بماند
قصهی عشق من و جانان من
#فیض_کاشانی
ای بنده بدانکه خواجهٔ شرق اینست
از ابر گهربار ازل برق اینست
تو هرچه بگوئی از قیاسی گوئی
او قصه ز دیده میکند فرق اینست
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۹
از ابر گهربار ازل برق اینست
تو هرچه بگوئی از قیاسی گوئی
او قصه ز دیده میکند فرق اینست
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۹
جانی که حریف بود بیگانه شده است
عقلی که طبیب بود دیوانه شده است
شاهان همه گنجها بویرانه نهند
ویرانهٔ ما ز گنج ویرانه شده است
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۲۷۹
عقلی که طبیب بود دیوانه شده است
شاهان همه گنجها بویرانه نهند
ویرانهٔ ما ز گنج ویرانه شده است
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۲۷۹
گر حلقهٔ آن زلف چو شستت نگرفت
تا باده از آن دو چشم مستت نگرفت
می طعنه زنند دشمنانم شب و روز
کز پای درآمدی و دستت نگرفت
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۳۷۹
تا باده از آن دو چشم مستت نگرفت
می طعنه زنند دشمنانم شب و روز
کز پای درآمدی و دستت نگرفت
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۳۷۹