آتش به دل اندر زدی و نفط به جان
وانگه گوئی که راز ما دار نهان؟!
تا کی صبر؟ فریاد از تو! دردِ فراوان از تو!
چنین کند، بیقرارش کند، پس گوید: قرار گیر!
...باش تا وقت این کار در رسد. تو جانی میکَن که من از تو این دوست دارم! «أنا عند المنکسرة قلوبهم»
...بار خدایا اگر رضای تو درین است مبارک!
نامههای عینالقضات همدانی
وانگه گوئی که راز ما دار نهان؟!
تا کی صبر؟ فریاد از تو! دردِ فراوان از تو!
چنین کند، بیقرارش کند، پس گوید: قرار گیر!
...باش تا وقت این کار در رسد. تو جانی میکَن که من از تو این دوست دارم! «أنا عند المنکسرة قلوبهم»
...بار خدایا اگر رضای تو درین است مبارک!
نامههای عینالقضات همدانی
بپرسید و گفتش که: «برگوی راست
که تا از گذشته پشیمان کهراست؟»
چنین داد پاسخ که: «آن تیره تَرگ
که بر سر نهد پادشا روز مرگ
پشیمان شود دل کند پرهراس
که جانش به یزدان بُوَد ناسپاس
دو دیگر که کردار دارد بسی
به نزدیکِ آن ناسپاسان کسی»
اندرز فردوسی :
به هر کار بهتر درنگ از شتاب
بمان تا برآید بلند آفتاب
#فردوسی
که تا از گذشته پشیمان کهراست؟»
چنین داد پاسخ که: «آن تیره تَرگ
که بر سر نهد پادشا روز مرگ
پشیمان شود دل کند پرهراس
که جانش به یزدان بُوَد ناسپاس
دو دیگر که کردار دارد بسی
به نزدیکِ آن ناسپاسان کسی»
اندرز فردوسی :
به هر کار بهتر درنگ از شتاب
بمان تا برآید بلند آفتاب
#فردوسی
سیهچشمی به کارِ عشق استاد
به من درس ِمحبت یاد میداد
مرا از یاد برد آخر، ولی من
بجز او عالَمی را بردم از یاد...
#فريدون_مشيرى
به من درس ِمحبت یاد میداد
مرا از یاد برد آخر، ولی من
بجز او عالَمی را بردم از یاد...
#فريدون_مشيرى
من چرا بخواهم با کسی باشم
اگر از او خیر به من نرسد
و اگر اثبات شد برایم که خیر به همراه دارد
چگونه سر ننهم تا که عشقش را به سر ببرم
راهِ شرک آخرش به کافری منتهی ست
و اگر که نخواهم کافر شوم
ریشه شرک را باید در نتیجه عملکردهایم
بیابم ...
مومن اگر به علم _آگاهی_ نرسد
شجاعتش در جهلش خرج خواهد شد
چون گرفتار شرک میشود
استاد فرمود :
قدرتِ تمیزِ خودم را هم باید ببینم که کجاست ؟
در حضرت شمس :
«تا او را تمام نباشی ،
تو را تمام نباشد. »
و دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند
معشوق در باز نمیکند
تا که تو تویی
و اینجاست که این تبدیلات« من به او» وارد مراحل فراتر از عقل معاش اندیش میشود , حیرت اندر حیرت است
بادا حضورِ طبیبِ الهی بر کنیزکان نفسِ ما و این فیض تبدیلات .
هو..
هو...
هو...
در عطر افشانی «عطار» مان
به یاد بیاور
ناحیت دل گرفت لشکر غوغای نفس
پس تو اگر عاشقی عاشق هوشیار باش
اگر از او خیر به من نرسد
و اگر اثبات شد برایم که خیر به همراه دارد
چگونه سر ننهم تا که عشقش را به سر ببرم
راهِ شرک آخرش به کافری منتهی ست
و اگر که نخواهم کافر شوم
ریشه شرک را باید در نتیجه عملکردهایم
بیابم ...
مومن اگر به علم _آگاهی_ نرسد
شجاعتش در جهلش خرج خواهد شد
چون گرفتار شرک میشود
استاد فرمود :
قدرتِ تمیزِ خودم را هم باید ببینم که کجاست ؟
در حضرت شمس :
«تا او را تمام نباشی ،
تو را تمام نباشد. »
و دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند
معشوق در باز نمیکند
تا که تو تویی
و اینجاست که این تبدیلات« من به او» وارد مراحل فراتر از عقل معاش اندیش میشود , حیرت اندر حیرت است
بادا حضورِ طبیبِ الهی بر کنیزکان نفسِ ما و این فیض تبدیلات .
هو..
هو...
هو...
در عطر افشانی «عطار» مان
به یاد بیاور
ناحیت دل گرفت لشکر غوغای نفس
پس تو اگر عاشقی عاشق هوشیار باش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عاشق
دايم به رقص و حركتِ معنوي است
اگرچه به ظاهر ساكن نمايد
خود چگونه ساكن توانَد بود؟
كه هرذره از ذراتِ كاينات محرّك اوست
چه هرذره كلمه اي است
و هركلمه را اسمي
و هراسمي را زباني
و هر زباني را قولي
و هرقولي را
از محبت، سمعي
و چون نيك بشنوي
قايل و سامع يكي باشد
لمعات
شيخ فخرالدين عراقي
دايم به رقص و حركتِ معنوي است
اگرچه به ظاهر ساكن نمايد
خود چگونه ساكن توانَد بود؟
كه هرذره از ذراتِ كاينات محرّك اوست
چه هرذره كلمه اي است
و هركلمه را اسمي
و هراسمي را زباني
و هر زباني را قولي
و هرقولي را
از محبت، سمعي
و چون نيك بشنوي
قايل و سامع يكي باشد
لمعات
شيخ فخرالدين عراقي
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک شـب پرازآرامش یک دل شاد و
بی غصه ویڪ دعای خیر از ته دل
نصیـب لحظه هاتون در این شـب
سرد پاییزی خونه دلتون گـرم
شبتون بخیر و سراسر آرامش
در آغوش پر از مهر خدا باشید
بی غصه ویڪ دعای خیر از ته دل
نصیـب لحظه هاتون در این شـب
سرد پاییزی خونه دلتون گـرم
شبتون بخیر و سراسر آرامش
در آغوش پر از مهر خدا باشید
.یک حبه نور
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ
همانا انسان را آفریدیم و همواره آنچه را که باطن و نفسش به او وسوسه می کند، می دانیم، و ما به او از رگ گردن نزدیک تریم.
#ق-آیه ۱۶
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ
همانا انسان را آفریدیم و همواره آنچه را که باطن و نفسش به او وسوسه می کند، می دانیم، و ما به او از رگ گردن نزدیک تریم.
#ق-آیه ۱۶
همهٔ ما تا زندهایم
بین اوقاتِ غم و شادی تاب میخوریم
درست مثلِ گذشتِ روزگار
که بر محورِ شب و روز تاب میخورد
زندگی یک تابِ بازی است
دنیا ما را بین غم و شادی تاب میدهد
تا یاد بگیریم چگونه به تعادل برسیم
غم و شادی به نوبت فرا میرسند
باید هنگامِ شادی با فروتنی
و هنگامِ غم با اُمید
خودمان را محکم نگه داریم
و به خدا مطمئن باشیم
که ما را نخواهد انداخت
پس با آرامش و اطمینان بازی کنیم
🌺🌺🌺
یارمهربانم
درود
بامداد پنجشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
امروزت
با طراوت
و چون صدای باران
گوش نواز
دلت سرشار از شادی
زندگيت شیرین تر از عسل
دنیایت غرق درشادی و آرامش
روزت به زیبایی دل مهربونت
🌺🌺🌺
شادباشی
بین اوقاتِ غم و شادی تاب میخوریم
درست مثلِ گذشتِ روزگار
که بر محورِ شب و روز تاب میخورد
زندگی یک تابِ بازی است
دنیا ما را بین غم و شادی تاب میدهد
تا یاد بگیریم چگونه به تعادل برسیم
غم و شادی به نوبت فرا میرسند
باید هنگامِ شادی با فروتنی
و هنگامِ غم با اُمید
خودمان را محکم نگه داریم
و به خدا مطمئن باشیم
که ما را نخواهد انداخت
پس با آرامش و اطمینان بازی کنیم
🌺🌺🌺
یارمهربانم
درود
بامداد پنجشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
امروزت
با طراوت
و چون صدای باران
گوش نواز
دلت سرشار از شادی
زندگيت شیرین تر از عسل
دنیایت غرق درشادی و آرامش
روزت به زیبایی دل مهربونت
🌺🌺🌺
شادباشی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صبح آغاز دوست داشتن توست
خیالت
نگاهت
چشمانت
همه زیباست،
در این فاصله دوست داشتنت را
سنجاق میکنم به روی قلبم،
صبح خورشید از چشمانت
طلوع میکند
تو را نمیتوانم پنهان کنم
عشق تو را من فریاد میزنم،
وقتی تو در خیالم می آیی
نفسم تازه میشود
آسمان رنگزیبایی به خود میگیرد
حتی گنجشکها هم میدانند
چقدر دوستت دارم
با من شادی میکنند،.
خیالت
نگاهت
چشمانت
همه زیباست،
در این فاصله دوست داشتنت را
سنجاق میکنم به روی قلبم،
صبح خورشید از چشمانت
طلوع میکند
تو را نمیتوانم پنهان کنم
عشق تو را من فریاد میزنم،
وقتی تو در خیالم می آیی
نفسم تازه میشود
آسمان رنگزیبایی به خود میگیرد
حتی گنجشکها هم میدانند
چقدر دوستت دارم
با من شادی میکنند،.
📘به فرمان "اردشير يکم" شاه ساسانی، آیین زرتشت دین رسمی ایران شد. (۲۳۳ م)
"اردشیر پاپکان"، در شب یلدا این سال، در مراسمی به این مناسبت، آیین زرتشت را دین رسمی ایرانیان اعلام داشت و خواست که همه آتشکدههای خاموش روشن شوند، مجموعه اوستا تکمیل و در دسترس قرار گیرد. ایرانیان از صدها سال پیش از آن زرتشتی بودند و این نخستین بار بود که ایران دارای دین رسمی میشد. "اردشیر" در آن مراسم همچنین توصیه کرد که ایرانیان "زادروز" خود را جشن بگیرند تا گذشت زمان را از یاد نبرند و نیکی کنند. وی گفته بود که نیاکان ما جشن تولّد را مرسوم داشتند تا بستگان جمع شوند و اتحاد فامیل سست نشود. به علاوه، این مراسم به سالخوردگان یادآور میشود که دارند به پایان عُمر نزدیک میشوند و باید نام نیک از خود بیادگار بگذارند. مؤلف برهان قاطع، ماکس مولر، کریستنِسن، مری بویس و تقریبا همه شرق شناسان ابداع جشن "زادروز" را به ایرانیان نسبت دادهاند که بعدا از طریق روم به اروپا انتقال یافته و جهانی شده است.
📘درگذشت "جيووانی بوكاچيو" اديب و نويسنده معروف ايتاليايی، خالق اثر مشهور "دکامرون". (1375 م)
📘"راديوم" توسط زن و شوهر دانشمند، "پير" و "ماری كوری" كشف شد. (1898 م)
📘استقلال اوليه "بلغارستان" از امپراتوری عثمانی. (1908 م)
📘انتشار جدول کلمات متقاطع در روزنامه ها، و انتشار آن برای نخستین بار در نشریه "نیویورک ورلد". (1913 م)
📘زادروز "اینریش بل" نویسندهٔ آلمانی و خالق اثر "عقاید یک دلقک". (1917 م)
📘استقلال "نپال" از تحت الحمایگی بریتانیا. (1923 م)
📘درگذشت "اسکات فیتز جرالد" نویسندهٔ آمریکایی رمان و داستانهای کوتاه. (1940 م)
📘زمين لرزهای به شدت بيش از ۸ ريشتر در منطقه نانکايدو ژاپن روی داد و ايجاد سونامی کرد. (1946 م)
📘انتخاب "شارل دو گل"، بعنوان رییس جمهور فرانسه. (1958 م)
📘افتتاح نمايشگاه مينياتور ايران در موزه ملل شرق مسكو. (1963 م)
📙به دار آويختن دانشمند و مؤلف بزرگ "عَينُالقضاتِ همدانی" از مشايخ صوفيه. (۵۲۵ ه.ق)
📙درگذشت "بهاءالدين ابوالعباس" معروف به "قاضی اشرف" عالم بزرگ مصری. (۶۴۳ ه.ق)
"اردشیر پاپکان"، در شب یلدا این سال، در مراسمی به این مناسبت، آیین زرتشت را دین رسمی ایرانیان اعلام داشت و خواست که همه آتشکدههای خاموش روشن شوند، مجموعه اوستا تکمیل و در دسترس قرار گیرد. ایرانیان از صدها سال پیش از آن زرتشتی بودند و این نخستین بار بود که ایران دارای دین رسمی میشد. "اردشیر" در آن مراسم همچنین توصیه کرد که ایرانیان "زادروز" خود را جشن بگیرند تا گذشت زمان را از یاد نبرند و نیکی کنند. وی گفته بود که نیاکان ما جشن تولّد را مرسوم داشتند تا بستگان جمع شوند و اتحاد فامیل سست نشود. به علاوه، این مراسم به سالخوردگان یادآور میشود که دارند به پایان عُمر نزدیک میشوند و باید نام نیک از خود بیادگار بگذارند. مؤلف برهان قاطع، ماکس مولر، کریستنِسن، مری بویس و تقریبا همه شرق شناسان ابداع جشن "زادروز" را به ایرانیان نسبت دادهاند که بعدا از طریق روم به اروپا انتقال یافته و جهانی شده است.
📘درگذشت "جيووانی بوكاچيو" اديب و نويسنده معروف ايتاليايی، خالق اثر مشهور "دکامرون". (1375 م)
📘"راديوم" توسط زن و شوهر دانشمند، "پير" و "ماری كوری" كشف شد. (1898 م)
📘استقلال اوليه "بلغارستان" از امپراتوری عثمانی. (1908 م)
📘انتشار جدول کلمات متقاطع در روزنامه ها، و انتشار آن برای نخستین بار در نشریه "نیویورک ورلد". (1913 م)
📘زادروز "اینریش بل" نویسندهٔ آلمانی و خالق اثر "عقاید یک دلقک". (1917 م)
📘استقلال "نپال" از تحت الحمایگی بریتانیا. (1923 م)
📘درگذشت "اسکات فیتز جرالد" نویسندهٔ آمریکایی رمان و داستانهای کوتاه. (1940 م)
📘زمين لرزهای به شدت بيش از ۸ ريشتر در منطقه نانکايدو ژاپن روی داد و ايجاد سونامی کرد. (1946 م)
📘انتخاب "شارل دو گل"، بعنوان رییس جمهور فرانسه. (1958 م)
📘افتتاح نمايشگاه مينياتور ايران در موزه ملل شرق مسكو. (1963 م)
📙به دار آويختن دانشمند و مؤلف بزرگ "عَينُالقضاتِ همدانی" از مشايخ صوفيه. (۵۲۵ ه.ق)
📙درگذشت "بهاءالدين ابوالعباس" معروف به "قاضی اشرف" عالم بزرگ مصری. (۶۴۳ ه.ق)
دوش چه خوردهای دلا راست بگو نهان مکن
چون خمشان بیگنه روی بر آسمان مکن
باده ی خاص خوردهای نقل خلاص خوردهای
بوی شراب می زند خربزه در دهان مکن
دوش شراب ریختی وز بر ما گریختی
بار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکن
من همگی تراستم مست مِی ِوفاستم
با تو چو تیر راستم تیر مرا کمان مکن
کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد
ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن
هر بن بامداد تو جانب ما کشی سبو
کای تو بدیده روی من روی به این و آن مکن
مولانا
چون خمشان بیگنه روی بر آسمان مکن
باده ی خاص خوردهای نقل خلاص خوردهای
بوی شراب می زند خربزه در دهان مکن
دوش شراب ریختی وز بر ما گریختی
بار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکن
من همگی تراستم مست مِی ِوفاستم
با تو چو تیر راستم تیر مرا کمان مکن
کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد
ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن
هر بن بامداد تو جانب ما کشی سبو
کای تو بدیده روی من روی به این و آن مکن
مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نباید منتظر ماند
باید از آنچه که داریم لذت ببریم،
نه آنچه که آرزویش را داریم...
حال دلتون خوش
باید از آنچه که داریم لذت ببریم،
نه آنچه که آرزویش را داریم...
حال دلتون خوش