■ تفاوت عشق و دوستی
🔹دوستی و عشق نباید با هم خلط شود. در زندگی اجتماعی خیلی وقتها این مساله خلط شده و مشکلاتی پدید می آورد مثلا با کسی دوست بوده است ولی توقعات عشق داشته یا عاشق کسی بوده ولی با توقعات دوستانه فقط مواجه شده است. مهم است که بفهمیم که یک وقت عاشق کسی هستیم یک وقت دوست کسی هستیم. این دو به انحای مختلفی با هم فرق می کنند. برای اینکه خیلی حرف مبهم نزده باشم اولا در اینجا عشق که می گویم عشق انسان به انسان محل بحث من هست و عشق انسان به خدا یا عشق خدا به انسان و ... محل بحث من نیست. با این توضیح فرق عشق و دوستی را می توان اینطور بیان کرد که در عشق سه مولفه باید با هم باشد تا بتوان به من گفت عاشق شما هستم.
🔹ویژگی های عشق
1⃣ شور و شیدایی (سه مولفه رابرت جی. استرن برگ است، تحقیقات 40ساله تیم عظیم او نشان داد که ظاهرا این سه مولفه باید در عشق وجود داشته باشد. اثرش در ایران تحت عنوان قصه ی عشق ترجمه شده است.)
2⃣ التزام، تعهد commitment یعنی درد و رنج تو را باید درد و رنج خود بیابم و شادی تو را شادی خودم بیابم تا بتوانم نسبت به تو متعهد باشم.
3⃣ محرمیت یعنی هیچ چیز را از تو نهان نکنم اگر خودم را در برابر تو سانسور کردم یعنی intimacy نسبت به تو وجود ندارد. باید بتوانم خود را پیش تو کریستالی کنم وقتی به من نگاه می کنی انگار به یک بلور نگاه میکنی. بتوانی تمام ظرائف و لطائف مرا ببینی بتوانی از باورها و احساسات وعواطف و خواسته های من باخبر باشی. اگر یک چیز را مخفی کنم یعنی خدشه ای و عیبی در عنصر سوم هست.
🔹ویژگی های دوستی
اما دوستی یک نوع ارتباط اجتماعی است که در آن ارتباط من یکی از این سه چیز را می یابم و دوست دارم که حشر و نشرم با شما بیشتر باشد:
1⃣ نفس حضورتان برای من لذت بخش است وقتی هستی لذتی می برم که وقتی نیستی آن لذت مضایقه و دریغ میشود.
2⃣ از شما منفعتی می برم نه لذتی یعنی از طریق شما علم یا فن یا هنری یاد میگیرم حتی ممکن است حضور شما لذت بخش نباشد اما به جهت دوم با شما دوستی دارم زیرا با شماست که به علم یا فن یا هنری می رسم مثل دوستی شاگرد نسبت به استادش چه در علم یا فن یا هنر می باشد.
3⃣فضیلتی از شما عایدم می شود. به این معنا که اگر مثلا شما بردبار هستید من هم بعد مدتی بردبار می شوم یا صداقت شما به من نشت می کند. فضیلتی از شما به من می رسد در واقع نیکی را از شما یاد می گیرم. انسان نیکی را ازطریق اسوه یاد می گیرد. اگر مدتی با او باشم خلق و خوی او را می گیرم، تو اول بگو با کیان زیستی پس آنگه بگویم که تو کیستی. ویژگی های از مقوله فضیلت و رذیلت از طریق الگو تسری پیدا می کند. این تسری تا جایی است که بعد از مدتی طرز صحبت کردن و تونالیته صدایش مثل دوستش می شود.
🔹در یونان باستان فیلسوفان پی بردند فضیلت و رذیلت کاملا نشت می کند مثل بیماری واگیردار، واگیردار است. مثل ظروف مرتبطه دوستان شبیه هم می شوند. در زندگی زیاد دیدم که دوستان شبیه هم شدند.
🔹دوستی در واقع وجه انحصارطلبانه ندارد یعنی من در آن واحد می توانم نسبت به شما چند نفر احساس دوستی داشته باشم. اما عشق به نظر اکثر روانشناسان وجه انحصارطلبی دارد. یعنی من حداکثر عاشق یک نفرم. امروزه در نظریه multi love بعضی روانشناسان معتقدند که آدم می تواند در آن واحد سه معشوق داشته باشد و نسبت به هر سه نفر هر سه مولفه را داشته باشد.
🔹اخیرا روانشناسی عشق گسترش پیدا کرده و تحقیقات زیادی صورت گرفته است.
- رسول یونان شعر زیبایی دارد "گاه شده است که یک بار چندتا را عاشق شوم گاه شده است که یکی را دوبار عاشق شوم اخر عشق بلدم ریاضیاتم ضعیف است-
یک واقعیتی است که حتی اگر حالت استثنایی هم داشته باشد (از آن استثناهایی که قاعده را هم تایید می کند ولی بالاخره این استثنا هم وجود دارد) ولو در انسان های به هنجار معمولا انتظار این نیست و انتظار این است که در هر آنی انسان عاشق یک نفر باشد.
👤 #مصطفی_ملکیان،طرحی برای سنجه تعلیم و تربیت، دی ماه ۹۶.
🔹دوستی و عشق نباید با هم خلط شود. در زندگی اجتماعی خیلی وقتها این مساله خلط شده و مشکلاتی پدید می آورد مثلا با کسی دوست بوده است ولی توقعات عشق داشته یا عاشق کسی بوده ولی با توقعات دوستانه فقط مواجه شده است. مهم است که بفهمیم که یک وقت عاشق کسی هستیم یک وقت دوست کسی هستیم. این دو به انحای مختلفی با هم فرق می کنند. برای اینکه خیلی حرف مبهم نزده باشم اولا در اینجا عشق که می گویم عشق انسان به انسان محل بحث من هست و عشق انسان به خدا یا عشق خدا به انسان و ... محل بحث من نیست. با این توضیح فرق عشق و دوستی را می توان اینطور بیان کرد که در عشق سه مولفه باید با هم باشد تا بتوان به من گفت عاشق شما هستم.
🔹ویژگی های عشق
1⃣ شور و شیدایی (سه مولفه رابرت جی. استرن برگ است، تحقیقات 40ساله تیم عظیم او نشان داد که ظاهرا این سه مولفه باید در عشق وجود داشته باشد. اثرش در ایران تحت عنوان قصه ی عشق ترجمه شده است.)
2⃣ التزام، تعهد commitment یعنی درد و رنج تو را باید درد و رنج خود بیابم و شادی تو را شادی خودم بیابم تا بتوانم نسبت به تو متعهد باشم.
3⃣ محرمیت یعنی هیچ چیز را از تو نهان نکنم اگر خودم را در برابر تو سانسور کردم یعنی intimacy نسبت به تو وجود ندارد. باید بتوانم خود را پیش تو کریستالی کنم وقتی به من نگاه می کنی انگار به یک بلور نگاه میکنی. بتوانی تمام ظرائف و لطائف مرا ببینی بتوانی از باورها و احساسات وعواطف و خواسته های من باخبر باشی. اگر یک چیز را مخفی کنم یعنی خدشه ای و عیبی در عنصر سوم هست.
🔹ویژگی های دوستی
اما دوستی یک نوع ارتباط اجتماعی است که در آن ارتباط من یکی از این سه چیز را می یابم و دوست دارم که حشر و نشرم با شما بیشتر باشد:
1⃣ نفس حضورتان برای من لذت بخش است وقتی هستی لذتی می برم که وقتی نیستی آن لذت مضایقه و دریغ میشود.
2⃣ از شما منفعتی می برم نه لذتی یعنی از طریق شما علم یا فن یا هنری یاد میگیرم حتی ممکن است حضور شما لذت بخش نباشد اما به جهت دوم با شما دوستی دارم زیرا با شماست که به علم یا فن یا هنری می رسم مثل دوستی شاگرد نسبت به استادش چه در علم یا فن یا هنر می باشد.
3⃣فضیلتی از شما عایدم می شود. به این معنا که اگر مثلا شما بردبار هستید من هم بعد مدتی بردبار می شوم یا صداقت شما به من نشت می کند. فضیلتی از شما به من می رسد در واقع نیکی را از شما یاد می گیرم. انسان نیکی را ازطریق اسوه یاد می گیرد. اگر مدتی با او باشم خلق و خوی او را می گیرم، تو اول بگو با کیان زیستی پس آنگه بگویم که تو کیستی. ویژگی های از مقوله فضیلت و رذیلت از طریق الگو تسری پیدا می کند. این تسری تا جایی است که بعد از مدتی طرز صحبت کردن و تونالیته صدایش مثل دوستش می شود.
🔹در یونان باستان فیلسوفان پی بردند فضیلت و رذیلت کاملا نشت می کند مثل بیماری واگیردار، واگیردار است. مثل ظروف مرتبطه دوستان شبیه هم می شوند. در زندگی زیاد دیدم که دوستان شبیه هم شدند.
🔹دوستی در واقع وجه انحصارطلبانه ندارد یعنی من در آن واحد می توانم نسبت به شما چند نفر احساس دوستی داشته باشم. اما عشق به نظر اکثر روانشناسان وجه انحصارطلبی دارد. یعنی من حداکثر عاشق یک نفرم. امروزه در نظریه multi love بعضی روانشناسان معتقدند که آدم می تواند در آن واحد سه معشوق داشته باشد و نسبت به هر سه نفر هر سه مولفه را داشته باشد.
🔹اخیرا روانشناسی عشق گسترش پیدا کرده و تحقیقات زیادی صورت گرفته است.
- رسول یونان شعر زیبایی دارد "گاه شده است که یک بار چندتا را عاشق شوم گاه شده است که یکی را دوبار عاشق شوم اخر عشق بلدم ریاضیاتم ضعیف است-
یک واقعیتی است که حتی اگر حالت استثنایی هم داشته باشد (از آن استثناهایی که قاعده را هم تایید می کند ولی بالاخره این استثنا هم وجود دارد) ولو در انسان های به هنجار معمولا انتظار این نیست و انتظار این است که در هر آنی انسان عاشق یک نفر باشد.
👤 #مصطفی_ملکیان،طرحی برای سنجه تعلیم و تربیت، دی ماه ۹۶.
مرگ در اندیشهی مولانا پایانبخش است یا ارزشبخش؟!
وقتی گفته میشود آیا مرگ پایانبخش است یا ارزشبخش، باید هر دو تلقی پایانبخش یا ارزشبخش را به زندگی اضافه کنید. آن وقت معنا این خواهد شد که آیا مرگ پایان بخش زندگیست یا ارزشبخش به زندگی؟ آیا مرگ به زندگی آدمی پایان میدهد یا به زندگی ایشان ارزش میبخشد؟
میتوان گفت همهی تلقیهایی که در طول تاریخ در باب مرگ وجود داشته، به این دو تلقی عمده فروکاسته شده است. یک تلقی این است که مرگ کاری نمیکند جز اینکه به زندگی پایان میبخشد؛ وقتی که مرگ آمد یعنی زندگی رفته است بنابراین حضور مرگ به معنای غیاب زندگی است. و به این تعبیر مرگ را باید پایانبخش زندگی تلقی کرد.
اما دیدگاه دومی وجود دارد که برعکس تلقی اول، قائل است به اینکه مرگ ارزشبخش به زندگیست و اگر مرگ نمیبود زندگی معنایی نمیداشت. به واقع اگر زندگی مغتنم و ارزشمند است، به جهت این است که مرگی در کار است. اگر مرگی در کار نبود زندگی ارزشی نمیداشت.
به تعبیر دیگر ارزش زندگی به جهت محدودیت زندگیست و نه برعکس. اگر زندگی نامحدود و نامتناهی بود ارزشی نداشت. بنابراین اگر مرگ را به زندگی نچسبانده بودند، زندگی ارزشمند نبود. وقتی مرگ را به زندگی چسباندند، ناگهان زندگی ارزشمند شد. درست مانند نهاد اقتصاد که اگر در این نهاد عرضه فراوان باشد، قیمت پایین میآید. در باب زندگی نیز اگر عرضهی زندگی فراوان بود، ارزش آن پایین میآمد.
اینکه ارزش زندگی این چنین فراتر رفته است، به این دلیل است که عرضهی آن کم است. بنابراین نباید گمان کنیم که چه خوب میبود که زندگی لایتناهی بود. اگر زندگی لایتناهی بود ارزشی نداشت.
شما میتوانید از دفتر ششم مثنوی معنوی این دو تلقی یعنی مرگ به عنوان پایانبخش زندگی یا ارزشبخش زندگی را استخراج کنید. آنجا که مولانا در سه بیت به شیرینی هر چه تمامتر این دو تلقی را معرفی کرده است:
آن یکی میگفت خوش بودی جهان
گر نبودی پای مرگ اندر میان
یعنی در واقع اگر مرگ نبود زندگی خوش بود.
آن دگر گفت اَر نبودی مرگ، هیچ
کَه نیارزیدی جهان پیچ پیچ
یعنی اگر مرگ نبود زندگی به به پر کاهی نمیارزید.
خرمنی بودی به دشت افراشته
مهمل و ناکوفته بگذاشته
به واقع در نظر مولانا وجود ما با مرگ است که به مرحلهی درو میرسد. و اگر مرگی در کار نباشد ما همانند خرمنهایی که آنها را ندرویدهاند، عاطل و باطل میشویم.
گزیدهای از سخنان استاد مصطفی ملکیان در نشست "رستخیز ناگهان"؛
#رستخیز_ناگهان
#مصطفی_ملکیان
#مولانا
وقتی گفته میشود آیا مرگ پایانبخش است یا ارزشبخش، باید هر دو تلقی پایانبخش یا ارزشبخش را به زندگی اضافه کنید. آن وقت معنا این خواهد شد که آیا مرگ پایان بخش زندگیست یا ارزشبخش به زندگی؟ آیا مرگ به زندگی آدمی پایان میدهد یا به زندگی ایشان ارزش میبخشد؟
میتوان گفت همهی تلقیهایی که در طول تاریخ در باب مرگ وجود داشته، به این دو تلقی عمده فروکاسته شده است. یک تلقی این است که مرگ کاری نمیکند جز اینکه به زندگی پایان میبخشد؛ وقتی که مرگ آمد یعنی زندگی رفته است بنابراین حضور مرگ به معنای غیاب زندگی است. و به این تعبیر مرگ را باید پایانبخش زندگی تلقی کرد.
اما دیدگاه دومی وجود دارد که برعکس تلقی اول، قائل است به اینکه مرگ ارزشبخش به زندگیست و اگر مرگ نمیبود زندگی معنایی نمیداشت. به واقع اگر زندگی مغتنم و ارزشمند است، به جهت این است که مرگی در کار است. اگر مرگی در کار نبود زندگی ارزشی نمیداشت.
به تعبیر دیگر ارزش زندگی به جهت محدودیت زندگیست و نه برعکس. اگر زندگی نامحدود و نامتناهی بود ارزشی نداشت. بنابراین اگر مرگ را به زندگی نچسبانده بودند، زندگی ارزشمند نبود. وقتی مرگ را به زندگی چسباندند، ناگهان زندگی ارزشمند شد. درست مانند نهاد اقتصاد که اگر در این نهاد عرضه فراوان باشد، قیمت پایین میآید. در باب زندگی نیز اگر عرضهی زندگی فراوان بود، ارزش آن پایین میآمد.
اینکه ارزش زندگی این چنین فراتر رفته است، به این دلیل است که عرضهی آن کم است. بنابراین نباید گمان کنیم که چه خوب میبود که زندگی لایتناهی بود. اگر زندگی لایتناهی بود ارزشی نداشت.
شما میتوانید از دفتر ششم مثنوی معنوی این دو تلقی یعنی مرگ به عنوان پایانبخش زندگی یا ارزشبخش زندگی را استخراج کنید. آنجا که مولانا در سه بیت به شیرینی هر چه تمامتر این دو تلقی را معرفی کرده است:
آن یکی میگفت خوش بودی جهان
گر نبودی پای مرگ اندر میان
یعنی در واقع اگر مرگ نبود زندگی خوش بود.
آن دگر گفت اَر نبودی مرگ، هیچ
کَه نیارزیدی جهان پیچ پیچ
یعنی اگر مرگ نبود زندگی به به پر کاهی نمیارزید.
خرمنی بودی به دشت افراشته
مهمل و ناکوفته بگذاشته
به واقع در نظر مولانا وجود ما با مرگ است که به مرحلهی درو میرسد. و اگر مرگی در کار نباشد ما همانند خرمنهایی که آنها را ندرویدهاند، عاطل و باطل میشویم.
گزیدهای از سخنان استاد مصطفی ملکیان در نشست "رستخیز ناگهان"؛
#رستخیز_ناگهان
#مصطفی_ملکیان
#مولانا
خدایا ؛
اندیشه ام را در مسیری روحانی قرار ده، تا روحم را با تو درآمیزم و لذت بودن با تو را در لحظه لحظهی زندگیام دریابم.
خدایا ؛
به من بینشی عطا کن که هیچ وقت خود را با دیگران مقایسه نکنم، بر آنهایی که از من برتر هستند حسد نورزم، و بر آنها که پایین ترند فخر نفروشم، و بر آنچه دارم قناعت کنم و همواره در این اندیشه باشم که از آنچه در حال حاضر هستم، فراتر بروم.
#مناجات
#مصطفی_ملکیان
شبتون در پناه خدا
اندیشه ام را در مسیری روحانی قرار ده، تا روحم را با تو درآمیزم و لذت بودن با تو را در لحظه لحظهی زندگیام دریابم.
خدایا ؛
به من بینشی عطا کن که هیچ وقت خود را با دیگران مقایسه نکنم، بر آنهایی که از من برتر هستند حسد نورزم، و بر آنها که پایین ترند فخر نفروشم، و بر آنچه دارم قناعت کنم و همواره در این اندیشه باشم که از آنچه در حال حاضر هستم، فراتر بروم.
#مناجات
#مصطفی_ملکیان
شبتون در پناه خدا
این دو، وظیفه هر انسان شریفی است:
یکی کشف و اعلام حقیقت،
و دیگری کاهش درد و رنج.
یعنی این که باید به نحوی زندگی کنیم که تا می توانیم حقایق بیشتری را بشناسیم و بعد از شناخت، آن ها را به دیگران نیز اعلام بکنیم؛
و دیگری هم کاهش درد و رنج. یعنی به نحوی زندگی کنیم که لااقل از زندگی کردن ما درد و رنج دیگران افزوده نشود، بلکه حتی المقدور کاسته هم بشود.
#مصطفی_ملکیان
.
اگر دین به کاهش درد و رنج آدمیان نینجامد ، پشیزی ارزش ندارد ، دین برای #مداوای درد و رنج آدمیان آمده است .
به تعبیر #قرآن:
وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ
دین آمده است برای اینکه غل و زنجیرها را از دست و پاهایمان بردارد،
و ما را در رفتارهایمان چالاک تر و چابک تر بکند و اصر ما را ، یعنی بارهایی را که بر دوش ما هستند ، سبکتر کند .
اگر نمی تواند یکسره این بارها را از دوش ما بردارد، ولی در عین حال میتواند تا آنجا که امکانپذیر است ، کاهش دهد .
دربارهٔ #پیامبر (ص) نیز در قرآن آمده است که:
لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ…
یقیناً پیامبری از جنس خودتان به سویتان آمد که به رنج و مشقت افتادنتان بر او دشوار است، اشتیاق شدیدی به شما دارد…
اصلاً دین برای همین است .
#مصطفی_ملکیان
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دیده دریا کُنَم و صبر به صحرا فِکَنَم
وَاندر این کار دلِ خویش به دریا فِکَنَم
از دلِ تنگِ گنهکار برآرم آهی
کآتش اندر گُنَهِ آدم و حوا فکنم
مایهٔ خوشدلی آنجاست که دلدار آنجاست
میکنم جهد که خود را مگر آنجا فکنم
بِگُشا بندِ قَبا ای مَهِ خورشید کُلاه
تا چو زلفت سَرِ سودا زده در پا فکنم
خوردهام تیرِ فلک، باده بده تا سرمست
عُقده در بندِ کَمرتَرکشِ جوزا فکنم
جرعهٔ جام بر این تختِ روان افشانم
غُلغُلِ چنگ در این گنبدِ مینا فکنم
حافظا تکیه بر ایّام چو سهو است و خطا
من چرا عِشرتِ امروز به فردا فکنم
#حافظ
#مصطفی_ملکیان
.
وَاندر این کار دلِ خویش به دریا فِکَنَم
از دلِ تنگِ گنهکار برآرم آهی
کآتش اندر گُنَهِ آدم و حوا فکنم
مایهٔ خوشدلی آنجاست که دلدار آنجاست
میکنم جهد که خود را مگر آنجا فکنم
بِگُشا بندِ قَبا ای مَهِ خورشید کُلاه
تا چو زلفت سَرِ سودا زده در پا فکنم
خوردهام تیرِ فلک، باده بده تا سرمست
عُقده در بندِ کَمرتَرکشِ جوزا فکنم
جرعهٔ جام بر این تختِ روان افشانم
غُلغُلِ چنگ در این گنبدِ مینا فکنم
حافظا تکیه بر ایّام چو سهو است و خطا
من چرا عِشرتِ امروز به فردا فکنم
#حافظ
#مصطفی_ملکیان
.
تنهایی و تاثیر آن در اخلاقی زیستن
نظریهای در روانشناسی هست که میگوید:
انسانها در حاق واقع تنها هستند و وقتی احساس تنهایی نمیکنند دستخوش توهماند.
بحثهای جالبی در اینجا هست چه از سوی کسانی که در عالم هنر بودهاند و چه از سوی فیلسوفان و روانشناسان.
این نظریه معتقد است که اگر انسان در همه حالات زندگی خود به تنهاییاش وقوف داشت همواره اخلاقی زندگی میکرد.
بنابراین راه اخلاقی شدن غور هر چه بیشتر در تنهایی عمیق و برطرف نشدنی انسانی است.
این مساله موضوع کتاب خیلی معروف رایزمن، روانشناس معروف اجتماعی، با عنوان «ازدحام تنهایان» است.
از قدیم نیز بعضی از فیلسوفان اخلاق معتقد بودند که اگر انسان در خود غور کند مییابد که به این دلیل کار غیر اخلاقی مرتکب شده است که احساس میکرده است کس یا کسانی هستند که از او حمایت کنند.
#مصطفی_ملکیان
روانشناسی اخلاق
.