معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
📎 شاعران_بزرگ_پارسی_گوی (۶) 📎
#قرن_چهارم و #نیمه_اول_قرن_پنجم هجری

#دقیقی

استاد ابو منصور محمد بن احمد دقیقی از فحول شعرای #عهد_سامانی و دومین شاعری است که به نظم #شاهنامه قیام کرد. سال ولادتش به تحقیق معلوم نیست ولی به احتمال اقوی در اواسط نیمه‌ی اول از قرن چهارم بوده است. در #مولد او نیز #اختلاف است.
او آیین #زرتشتی داشت ولی بنا بر رسم زمان، کنیه و اسم مسلمانی اختیار کرده بود. از اشعار او تعلق به کیش #بهی آشکار است و او تا پایان حیات بر دین خود باقی بود.
او در #جوانی به #شاعری پرداخت و هم در جوانی #مقتول شد و این واقعه که به دست غلامی اتفاق افتاد محققا مربوط بود به پیش از سال ۳۷۰ یا ۳۷۱ هجری؛ زیرا #فردوسی که در این سال نظم شاهنامه را آغاز کرده بود از کشته‌شدن دقیقی سخن گفته است.
#اهمیت دقیقی در #اشعار_مدحی اوست. او از [برخی] پادشاهان سامانی مدح گفته است.
از دقیقی قصاید و غزل‌ها و قطعات و ابیات پراکنده‌ای در کتب تذکره باقی مانده و همه‌ی آن‌ها دلالت تام بر #استادی و #مهارت و #دقت_بیان و #لطافت_معنی و #روانی_الفاظ این شاعر استاد می‌کند.
اما #اثر_جاوید و #مهم او #گشتاسپنامه یعنی قسمتی از شاهنامه است در شرح #سلطنت_گشتاسپ و #ظهور_زرتشت و #جنگ_مذهبی میان #گشتاسپ و #ارجاسپ_تورانی. شاید علت انتخاب این قسمت از تاریخ شاهان ایران برای نظم، اشتمال وقایع آن به ظهور زرتشت، پیغامبر مورد اعتقاد دقیقی، و تبرک‌جستن او به ظهور آیین نیاکانش بوده باشد.
دقیقی بی‌تردید یکی از بزرگ‌ترین شاعران قرن چهارم است. ورود او در #انواع_مختلف_شعر و قدرتی که در همه‌ی ابواب آن نشان داده دلیل بارزی است بر #فصاحت_کلام و #روانی_سخن و #نیروی_طبع و #قوت_بیان و #حدت_ذهن او. #تغزلات_بدیع و #غزل_های_لطیف و #مدایح_عالی و #اوصاف_رایع او با #معانی_باریک و #مضامین_تازه و دل‌انگیزی که در همه‌ی آن‌ها به کار برده به شعر او #دلاویزی و #رونق و #جلای خاص می‌بخشد.
وی مخصوصا قصاید مدحی را که جلا بخشید و خود هم متوجه مهارت خویش در این باب بوده و گفته است:

مدیح تا به بر من رسید عریان بود
ز فر و زینت من یافت طیلسان و ازار

و بعضی از قصاید او چنان مطبوع طبع افتاده بود که پس از وی چندبار مورد #استقبال شاعران استاد قرار گرفت و سخنوران بزرگ نام او را در ردیف گویندگان توانایی چون #فرخی آوردند.


📚 تاریخ_ادبیات_ایران؛ دکتر #ذبیح_الله_صفا؛ جلد اول؛ صفحه‌ی ۱۱۱
" تقوا "

تقوا نگاه داشتنِ نفسْ است از هر آلودگی ، و بدترین آلودگی نخست بیهودگی است که آدمی عمر و فرصتِ طلاییِ زندگی را به بازیچه های کودکانه از کَف بدهد و در سرش هیچ سودایی و در جانش هیچ دردی از عشق به گوهرِ انسانیت نباشد .
ذره ای دردم ده ای درمانِ من
زانکه بی دردت بمیرد جان من
جانم آلوده ست از بیهودگی
من ندارم طاقت آلودگی
ذره ای درد از همه آفاق به
در دو عالم یک دلِ مشتاق به

عطار


#برگرفته از کتاب " در صحبت قرآن "
#اثر الهی قمشه ای
باشد دلم ز حلقه ی زلفِ تو خوشنما
چون گوشوارِ نقره که هندو کند به گوش

#اثر_شیرازی
همچو دندانی که افتد، یادشان بادا به‌خیر!
همنشینانی که پهلو خالی از ما کرده‌اند...

شفیعای #اثر_شیرازی
دارد سرِ جنون دلِ شیدا در این بهار
دست من است و دامن صحرا در این بهار

از مخملِ دوخوابه‌ی هستیّ و غفلتم
صدگونه راحت است تمنّا در این بهار

باشد ز جوشِ سبزه و کیفیّت هوا
از بهر مِی‌کِشی همه‌جا جا در این بهار

هر بامداد، اوّلِ عمر دوباره است
دَم را به صبح داده مسیحا در این بهار

روی زمین ز خلعتِ گل‌بندیِ بهار
پوشیده گشته‌است سراپا در این بهار

در کار هیچ غنچه -«اثر!»- چون گره نماند
گردد شکفته نیز دل ما در این بهار...

#اثر_شیرازی
دارد سرِ جنون دلِ شیدا در این بهار
دست من است و دامن صحرا در این بهار

از مخملِ دوخوابه‌ی هستیّ و غفلتم
صدگونه راحت است تمنّا در این بهار

باشد ز جوشِ سبزه و کیفیّت هوا
از بهر مِی‌کِشی همه‌جا جا در این بهار

هر بامداد، اوّلِ عمر دوباره است
دَم را به صبح داده مسیحا در این بهار

روی زمین ز خلعتِ گل‌بندیِ بهار
پوشیده گشته‌است سراپا در این بهار

در کار هیچ غنچه -«اثر!»- چون گره نماند
گردد شکفته نیز دل ما در این بهار...

#اثر_شیراز
ظالم که به عزل مُضطرش می‌سازند
باز از سرِ نو ستمگرش می‌سازند
ایمن منشین چو ظالم از کار فتاد
تیغی که شکست خنجرش می‌سازند

شفیعای #اثر_شیرازی
همچو دندانی که افتد، یادشان بادا به‌خیر!
همنشینانی که پهلو خالی از ما کرده‌اند...

شفیعای #اثر_شیرازی
آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست
وان کس که مرا گفت نکو خود نیکوست
حال متکلم از کلامش پیداست
از کوزه همان برون تراود که در اوست

#شیخ بهایی
#نقاشی: «ضحاک»،
#اثر استاد علی اکبر صادقی
.
نگذاشت غم طراوتی از طبع ما به جا
سرجوشِ زندگانی ما را ملال خورد

#شفیعا_شیرازی ملقب به #اثر_شیرازی
نگذاشت غم طراوتی از طبع ما به جا
سرجوشِ زندگانی ما را# ملال خورد

#اثر_شیرازی
Chahar Mezrab va Avaz ba Setar
Shahram Nazeri
مردن عاشق نمی میراندش
در چراغ تازه می گیراندش
آلبوم"چشم به راه"،

#اثر استاد شهرام ناظری
#شعر از هوشنگ ابتهاج
ما چیزی نمی دانیم، این اولین نکته است.
بنابراین ما باید بسیار متواضع باشیم، این دومین نکته است‌.
دیگر آنکه نباید مدعی دانستن باشیم، در حالیکه چیزی نمیدانیم، این سومین نکته است‌.
این کمابیش همان رویکردی است که می خواهم آنرا رواج دهم. هر چند چشم انداز خوبی برای آن نمی‌بینم.


#اثر: #کارل_پوپر
    #اثر آندره بلیچنکو

عتاب و لطف زابروی گلرخان پیداست
صفای هر چمن از روی باغبان پیداست

#صائب
دو شیر از باغ وحشی می‌گریزند و هر کدام راهی را در پیش می‌گیرند.
یکی از شیرها به یک پارک جنگلی پناه می‌برد، اما به محض آن‌که بر اثر فشار گرسنگی رهگذری را می‌خورد به دام می‌افتد.
ولی شیر دوم موفق می‌شود چند ماهی در آزادی به سر ببرد و هنگامی هم که گیر می‌افتد و به باغ وحش بازگردانده می‌شود حسابی چاق و چله است.
شیر نخست که در آتش کنجکاوی می‌سوخت از او پرسید: «کجا پنهان شده بودی که این همه مدت گیر نیفتادی؟!
شیر دوم پاسخ می‌دهد: «توی یکی از ادارات دولتی». هر سه روز در میان یکی از کارمندان اداره را می‌خوردم و کسی هم متوجه نمی‌شد !!!
«پس چطور شد که گیر افتادی؟!!!
شیر دوم پاسخ می‌دهد: «اشتباها آبدارچی را خوردم» چون تنها کسی بود که کاری انجام میداد و غیبت او را متوجه شدند.

📚گزیده ای از کتاب: توسعه یا چپاول
#اثر_پیتر_اوانز
#حکایت

دو شیر از باغ وحشی می‌گریزند و هر کدام راهی را در پیش می‌گیرند.
یکی از شیرها به یک پارک جنگلی پناه می‌برد، اما به محض آن‌که بر اثر فشار گرسنگی رهگذری را می‌خورد به دام می‌افتد.
ولی شیر دوم موفق می‌شود چند ماهی در آزادی به سر ببرد و هنگامی هم که گیر می‌افتد و به باغ وحش بازگردانده می‌شود حسابی چاق و چله است.
شیر نخست که در آتش کنجکاوی می‌سوخت از او پرسید: «کجا پنهان شده بودی که این همه مدت گیر نیفتادی؟!
شیر دوم پاسخ می‌دهد: «توی یکی از ادارات دولتی». هر سه روز در میان یکی از کارمندان اداره را می‌خوردم و کسی هم متوجه نمی‌شد !!!
«پس چطور شد که گیر افتادی؟!!!
شیر دوم پاسخ می‌دهد: «اشتباها آبدارچی را خوردم» چون تنها کسی بود که کاری انجام میداد و غیبت او را متوجه شدند.

#گزیده ای از کتاب: توسعه یا چپاول
#اثر_پیتر_اوانز
دو شیر از باغ وحشی می‌گریزند و هر کدام راهی را در پیش می‌گیرند.
یکی از شیرها به یک پارک جنگلی پناه می‌برد، اما به محض آن‌که بر اثر فشار گرسنگی رهگذری را می‌خورد به دام می‌افتد.
ولی شیر دوم موفق می‌شود چند ماهی در آزادی به سر ببرد و هنگامی هم که گیر می‌افتد و به باغ وحش بازگردانده می‌شود حسابی چاق و چله است.
شیر نخست که در آتش کنجکاوی می‌سوخت از او پرسید: «کجا پنهان شده بودی که این همه مدت گیر نیفتادی؟!
شیر دوم پاسخ می‌دهد: «توی یکی از ادارات دولتی». هر سه روز در میان یکی از کارمندان اداره را می‌خوردم و کسی هم متوجه نمی‌شد !!!
«پس چطور شد که گیر افتادی؟!!!
شیر دوم پاسخ می‌دهد: «اشتباها آبدارچی را خوردم» چون تنها کسی بود که کاری انجام میداد و غیبت او را متوجه شدند.

📚گزیده ای از کتاب: توسعه یا چپاول
#اثر_پیتر_اوانز
#حکایت

دو شیر از باغ وحشی می‌گریزند و هر کدام راهی را در پیش می‌گیرند.
یکی از شیرها به یک پارک جنگلی پناه می‌برد، اما به محض آن‌که بر اثر فشار گرسنگی رهگذری را می‌خورد به دام می‌افتد.
ولی شیر دوم موفق می‌شود چند ماهی در آزادی به سر ببرد و هنگامی هم که گیر می‌افتد و به باغ وحش بازگردانده می‌شود حسابی چاق و چله است.
شیر نخست که در آتش کنجکاوی می‌سوخت از او پرسید: «کجا پنهان شده بودی که این همه مدت گیر نیفتادی؟!
شیر دوم پاسخ می‌دهد: «توی یکی از ادارات دولتی». هر سه روز در میان یکی از کارمندان اداره را می‌خوردم و کسی هم متوجه نمی‌شد !!!
«پس چطور شد که گیر افتادی؟!!!
شیر دوم پاسخ می‌دهد: «اشتباها آبدارچی را خوردم» چون تنها کسی بود که کاری انجام میداد و غیبت او را متوجه شدند.

#گزیده ای از کتاب: توسعه یا چپاول
#اثر_پیتر_اوانز
#حکایت

دو شیر از باغ وحشی می‌گریزند و هر کدام راهی را در پیش می‌گیرند.
یکی از شیرها به یک پارک جنگلی پناه می‌برد، اما به محض آن‌که بر اثر فشار گرسنگی رهگذری را می‌خورد به دام می‌افتد.
ولی شیر دوم موفق می‌شود چند ماهی در آزادی به سر ببرد و هنگامی هم که گیر می‌افتد و به باغ وحش بازگردانده می‌شود حسابی چاق و چله است.
شیر نخست که در آتش کنجکاوی می‌سوخت از او پرسید: «کجا پنهان شده بودی که این همه مدت گیر نیفتادی؟!
شیر دوم پاسخ می‌دهد: «توی یکی از ادارات دولتی». هر سه روز در میان یکی از کارمندان اداره را می‌خوردم و کسی هم متوجه نمی‌شد !!!
«پس چطور شد که گیر افتادی؟!!!
شیر دوم پاسخ می‌دهد: «اشتباها آبدارچی را خوردم» چون تنها کسی بود که کاری انجام میداد و غیبت او را متوجه شدند.

#گزیده ای از کتاب: توسعه یا چپاول
#اثر_پیتر_اوانز