معرفی عارفان
1.2K subscribers
33.5K photos
12.1K videos
3.2K files
2.74K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
Forwarded from Deleted Account
هر آنگه ، که گوئی که دانا شدم ،

به هر دانشی بر ، توانا شدم ،



چنان دان ، که نادان‌تری آن‌زمان ،

مشو بر تنِ خویش بر ، بدگمان ،


ص ۴۲۶


#شاهنامه حکیم فردوسی
Forwarded from Deleted Account
اگر ، تاج داری ، وگر ، کفشِ تنگ ،

نبینی همی روزگارِ درنگ ،



مرنجان روان ، کاین سرایِ تو نیست ،

بجز تنگ‌تابوت ، جایِ تو نیست ،



نهادن چه باید؟ ، بخوردن نشین ،

بر امیدِ گنجِ جهان‌آفرین ،



ز گیتی ، ترا شادمانیست بس ،

که او ، هیچ مِهری ندارد به کس ،


#شاهنامه حکیم فردوسی ص ۱۴۵
Forwarded from Deleted Account
ز دانا شنیدم یکی داستان ،

خِرَد شد بدین گونه ، همداستان ،



که آهسته‌دل ، کی پشیمان شود؟ ،

هم آشفته را ، هوش ، درمان شود ،



شتاب و بدی ، کارِ آهرمنست ،

پشیمانی و ، رنجِ جان و تنست ،


#شاهنامه حکیم فردوسی ص ۱۴۱
خرد مرد را خلعت ایزدی است

سزاوار خلعت نگه کن که کیست

هوا را مبر پیش رای و خرد

کزان پس خرد سوی تو ننگرد

#شاهنامه_حکیم
#ابوالقاسم_فردوسی
تقدیم به مازندرانی‌ها :
👇👇👇👇👇



از دیرباز ، مازندران را جفت بهشت می‌خوانده‌اند به شهادت #فردوسی_بزرگ که در شاهنامه از زمانی که تاریخ مدونی از آن زمان در دست نیست و بعضی اینها را افسانه تلقی می‌کنند .

همی گفت : خُرّم زیاد ، آنک گفت ،

که مازندران را ، بهشت‌است جفت ،


* خُرّم زیاد = خُرّم زندگی کند ، شاد زندگی کند


همه شهر ، گویی مگر بتکده‌ست ،

ز دیبایِ چین ، بر گُل آذین زده‌ست ،


بتانِ بهشتند ، گویی دُرُست ،

به گلنارشان ، روی رضوان بشُست ،


در جایی دیگر چنین می‌فرماید :👇👇👇


ببربط ، چو بایست ، برساخت رود ،

برآورد ، مازندرانی‌سرود ،


که مازندران ، شهرِ ما ، یاد باد ،

همیشه ، بَر و بومش ، آباد باد ،


که در بوستانش ، همیشه گُلست ،

به‌کوه اندرون ، لاله و سنبلست ،


هوا ، خوش‌گوار و ، زمین ، پُرنگار ،

نه گرم و نه سرد و ، همیشه ، بهار ،


نوازنده بلبل ، به‌باغ اندرون ،

گرازنده آهو ، به‌راغ اندرون ،


همیشه ، نیاساید از جُست و جوی ،

همه ساله ، هر جای ، رنگست و بوی ،


گلابست گویی ، به‌جویَش روان ،

همی شاد گردد ز بویَش ، روان ،

👆👆👆
* روان در مصرع اوّل بمعنی جاری و در مصرع دوم بمعنی جان می‌باشد


دی و بهمن و آذر و فَروَدین ،

همیشه ، پُر از لاله بینی زمین ،


همه ساله ، خندان لبِ جویبار ،

به هر جای ، بازِ شکاری ، به کار ،


کسی کاندران بومِ آباد ، نیست ،

به‌کام ، از دل و جانِ خود ، شاد نیست ،


#شاهنامه_حکیم_بزرگ_طوس

#فردوسی_نامدار