دانه ما در ضمیر خاک بودی کاشکی
یا چو سر زد در زمان دهقان درودی کاشکی
آن که آخر سر به صحرا داد بی بال و پرم
روز اول این قفس را در گشودی کاشکی
هر چه از دل می خورم از روزیم کم می کنند
#در #حریم #سینه #من #دل #نبودی #کاشکی
آن که منع ما ز پرواز پریشان می کند
فکر آب و دانه ما می نمودی کاشکی
دست چون افتاد خالی، همت عالی بلاست
آنچه دارم در نظر در دست بودی کاشکی
تلخی از دریای بی گوهر کشیدن مشکل است
دیده را هم غمزه اش با دل ربودی کاشکی
می گشاید چشم بر روی تو پیش از آفتاب
چشم ما هم طالع آیینه بودی کاشکی
لب گشودم، غوطه در اشک پشیمانی زدم
گلبن من تا قیامت غنچه بودی کاشکی
آن که می ریزد به راه آشنایان خار منع
سبزه بیگانه را اول درودی کاشکی
آینه سطحی است، غور حسن نتواند نمود
پیش چشم ما نقاب از رخ گشودی کاشکی
آن که درد غیر را پیش از شنیدن چاره کرد
شمه ای صائب ز درد ما شنودی کاشکی
#صائب
یا چو سر زد در زمان دهقان درودی کاشکی
آن که آخر سر به صحرا داد بی بال و پرم
روز اول این قفس را در گشودی کاشکی
هر چه از دل می خورم از روزیم کم می کنند
#در #حریم #سینه #من #دل #نبودی #کاشکی
آن که منع ما ز پرواز پریشان می کند
فکر آب و دانه ما می نمودی کاشکی
دست چون افتاد خالی، همت عالی بلاست
آنچه دارم در نظر در دست بودی کاشکی
تلخی از دریای بی گوهر کشیدن مشکل است
دیده را هم غمزه اش با دل ربودی کاشکی
می گشاید چشم بر روی تو پیش از آفتاب
چشم ما هم طالع آیینه بودی کاشکی
لب گشودم، غوطه در اشک پشیمانی زدم
گلبن من تا قیامت غنچه بودی کاشکی
آن که می ریزد به راه آشنایان خار منع
سبزه بیگانه را اول درودی کاشکی
آینه سطحی است، غور حسن نتواند نمود
پیش چشم ما نقاب از رخ گشودی کاشکی
آن که درد غیر را پیش از شنیدن چاره کرد
شمه ای صائب ز درد ما شنودی کاشکی
#صائب
دانه ما در ضمیر خاک بودی کاشکی
یا چو سر زد در زمان دهقان درودی کاشکی
آن که آخر سر به صحرا داد بی بال و پرم
روز اول این قفس را در گشودی کاشکی
هر چه از دل می خورم از روزیم کم می کنند
#در #حریم #سینه #من #دل #نبودی #کاشکی
آن که منع ما ز پرواز پریشان می کند
فکر آب و دانه ما می نمودی کاشکی
دست چون افتاد خالی، همت عالی بلاست
آنچه دارم در نظر در دست بودی کاشکی
تلخی از دریای بی گوهر کشیدن مشکل است
دیده را هم غمزه اش با دل ربودی کاشکی
می گشاید چشم بر روی تو پیش از آفتاب
چشم ما هم طالع آیینه بودی کاشکی
لب گشودم، غوطه در اشک پشیمانی زدم
گلبن من تا قیامت غنچه بودی کاشکی
آن که می ریزد به راه آشنایان خار منع
سبزه بیگانه را اول درودی کاشکی
آینه سطحی است، غور حسن نتواند نمود
پیش چشم ما نقاب از رخ گشودی کاشکی
آن که درد غیر را پیش از شنیدن چاره کرد
شمه ای صائب ز درد ما شنودی کاشکی
#صائب
یا چو سر زد در زمان دهقان درودی کاشکی
آن که آخر سر به صحرا داد بی بال و پرم
روز اول این قفس را در گشودی کاشکی
هر چه از دل می خورم از روزیم کم می کنند
#در #حریم #سینه #من #دل #نبودی #کاشکی
آن که منع ما ز پرواز پریشان می کند
فکر آب و دانه ما می نمودی کاشکی
دست چون افتاد خالی، همت عالی بلاست
آنچه دارم در نظر در دست بودی کاشکی
تلخی از دریای بی گوهر کشیدن مشکل است
دیده را هم غمزه اش با دل ربودی کاشکی
می گشاید چشم بر روی تو پیش از آفتاب
چشم ما هم طالع آیینه بودی کاشکی
لب گشودم، غوطه در اشک پشیمانی زدم
گلبن من تا قیامت غنچه بودی کاشکی
آن که می ریزد به راه آشنایان خار منع
سبزه بیگانه را اول درودی کاشکی
آینه سطحی است، غور حسن نتواند نمود
پیش چشم ما نقاب از رخ گشودی کاشکی
آن که درد غیر را پیش از شنیدن چاره کرد
شمه ای صائب ز درد ما شنودی کاشکی
#صائب
خوشا آنان که دلی زنده دارند.
حاصل انس با کلام حق،
دلِ بیدار و زنده است.
دلی که نیوشای زمزمههاست.
به گفتۀ قرآن کسانی از کلام حق
به هوشیاری میرسند که
نه با ذهن مغشوش،
که با تمام دلِ خود
جویا و پذیرای آن باشند.
«إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ
أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ.»
ابوبکر #شبلی دربارۀ این آیه گفته است:
کلام حق برای کسی مایه هوشیاری است
که خدا تمام دلش باشد:
لِمَنْ کَانَ الله قَلْبَهُ.
و بعد این بیت را خواند:
لَیْسَ مِنِّی قَلْبٌ إِلَیْکَ مُعَنَّى
کُلُّ عُضْوٍ مِنِّی إِلَیْکَ قُلُوبُ
یعنی: تنها دلم نگران تو نیست،
همهٔ اجزای من در هوای تو #دل شدهاند.
حاصل انس با کلام حق،
دلِ بیدار و زنده است.
دلی که نیوشای زمزمههاست.
به گفتۀ قرآن کسانی از کلام حق
به هوشیاری میرسند که
نه با ذهن مغشوش،
که با تمام دلِ خود
جویا و پذیرای آن باشند.
«إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ
أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ.»
ابوبکر #شبلی دربارۀ این آیه گفته است:
کلام حق برای کسی مایه هوشیاری است
که خدا تمام دلش باشد:
لِمَنْ کَانَ الله قَلْبَهُ.
و بعد این بیت را خواند:
لَیْسَ مِنِّی قَلْبٌ إِلَیْکَ مُعَنَّى
کُلُّ عُضْوٍ مِنِّی إِلَیْکَ قُلُوبُ
یعنی: تنها دلم نگران تو نیست،
همهٔ اجزای من در هوای تو #دل شدهاند.
@Adabvaavayparsi
شجریان ، برنامه دل انگیزان 1
موسیقی ایرانی
برنامه رادیویی
#دل_انگیزان ، 1
خواننده : استاد #شجریان
اجرا در دستگاه #سه_گاه
#سه_تار : #احمد_عبادی
شعر از : #حضرت_حافظ
🍂🍂🍂🍂
برنامه رادیویی
#دل_انگیزان ، 1
خواننده : استاد #شجریان
اجرا در دستگاه #سه_گاه
#سه_تار : #احمد_عبادی
شعر از : #حضرت_حافظ
🍂🍂🍂🍂
چون شکستهدل شدی از حال خویش
جابر اشکستگان دیدی به پیش
#مثنوی_مولانا
دفتر چهارم، بخش ۶۳
بیت ۱۶۸۴
جابر: شکستهبند، پیوند دهنده استخوان شکسته
#دل
#دلشکسته
مولانا از ابلیس می پرسه تو چرا ب ادم سجده نکردی؟
ابلیس می گه تو به مولای خودت منم ب مولای خودم سجده می کنم
مثال میزنه میگه
اگر از دری شمس تبریزی اید و از دری دیگر امامان و پیامبران و همه خوبان انبیا ب کدوم نگاهت خیره هست
مولانا قسم میخوره که والله بر شممش بنگرم
شیطان میگه مگر نه ایشان انبیا باشه
مولانا میگه مولای من شمس هست
شیطان میگه اگه شمس بگه به پیغمبرا نگاه کن اونوقت چی؟
مولانا میگه #اخر_دل_نمی رود...
شیطان میگه بعیده از تو چیزی رو که خودت می دونی چرا از من میپرسی؟کاری رو که خودت می کنی چرا از من میپرسی که چرا انجامش ندادی؟
مولانا میگه که تو می دانستی اگر سجده نکنی ب عذاب مبتلا می شوی ...
شیطان گفت اری
مولانا پرسید پس برای چی سجده نکردی ؟
شیطان گفت میل او بر عذاب من بود و راه سلوکم این چنین بود
مختار بودم که امر او را اطاعت کنم یا #دل_به_میل_او_بندم
مختار بودم ینی کاملا اختیار داشتم
مختار بودم ک امر او را اطاعت کنم بگم چشم یا دل ب میل او بندم
خب اینجا میل او ینی میل خدا بر شیطان چی بوده عذاب من بود و راه سلوکم چنین
پس من میل او را بر امر او مقدم بالاتر و والاتر دانستم که میل او ازمایش بنی ادم بود و قبول این ماموریت امتحان من
گفتم ینی مولانا گفت از چه رو کبر ورزیدی
شیطان گفت ان که با کدخدایی دوستی دارد فخر فروشد
مولانا میگه ک ایا ب قیمت قهر و عذاب؟
شیطان میگه تو مگر نگفتی من عاشقم ب قهرش و بر لطفش به جد ؟
ان عاشقی که قهر را لطف نمی بیند عاشقش نگویند که او در بند خویش است
دهان بستمو در عشق نگریستم چه او را عاشقی پاکباخته دیدم اینارو مولانا میگه
گفت جز حضرت باری چه کس را قدرت در کاینات که بخواهد مرا مجازات کند
گفتم هیچکس
گفت هر چه از دوست رسد خوبست گر همه سنگ وجر همه چوبست
طرفه حالیست که ابلیست راست می گوید
ابلیس باز گفت میل خدا این است که نگذارم نامحرم در حریم دوست رود .
جز ان ها که خدایت دوست دار ایشان است و ایشان دوستدار خدایی
در دیدار دو عاشق جای ابلیس کجاست؟
من دفع مزاحم می کنم در دیدار مولایم با عاشقانش ....
پس جوری عاشقش باشیم ک تضادش رو عذابش رو عشق ببینیم ن مشکل ن عذابی ک ما ازش تعریف داریم
ابلیس می گه تو به مولای خودت منم ب مولای خودم سجده می کنم
مثال میزنه میگه
اگر از دری شمس تبریزی اید و از دری دیگر امامان و پیامبران و همه خوبان انبیا ب کدوم نگاهت خیره هست
مولانا قسم میخوره که والله بر شممش بنگرم
شیطان میگه مگر نه ایشان انبیا باشه
مولانا میگه مولای من شمس هست
شیطان میگه اگه شمس بگه به پیغمبرا نگاه کن اونوقت چی؟
مولانا میگه #اخر_دل_نمی رود...
شیطان میگه بعیده از تو چیزی رو که خودت می دونی چرا از من میپرسی؟کاری رو که خودت می کنی چرا از من میپرسی که چرا انجامش ندادی؟
مولانا میگه که تو می دانستی اگر سجده نکنی ب عذاب مبتلا می شوی ...
شیطان گفت اری
مولانا پرسید پس برای چی سجده نکردی ؟
شیطان گفت میل او بر عذاب من بود و راه سلوکم این چنین بود
مختار بودم که امر او را اطاعت کنم یا #دل_به_میل_او_بندم
مختار بودم ینی کاملا اختیار داشتم
مختار بودم ک امر او را اطاعت کنم بگم چشم یا دل ب میل او بندم
خب اینجا میل او ینی میل خدا بر شیطان چی بوده عذاب من بود و راه سلوکم چنین
پس من میل او را بر امر او مقدم بالاتر و والاتر دانستم که میل او ازمایش بنی ادم بود و قبول این ماموریت امتحان من
گفتم ینی مولانا گفت از چه رو کبر ورزیدی
شیطان گفت ان که با کدخدایی دوستی دارد فخر فروشد
مولانا میگه ک ایا ب قیمت قهر و عذاب؟
شیطان میگه تو مگر نگفتی من عاشقم ب قهرش و بر لطفش به جد ؟
ان عاشقی که قهر را لطف نمی بیند عاشقش نگویند که او در بند خویش است
دهان بستمو در عشق نگریستم چه او را عاشقی پاکباخته دیدم اینارو مولانا میگه
گفت جز حضرت باری چه کس را قدرت در کاینات که بخواهد مرا مجازات کند
گفتم هیچکس
گفت هر چه از دوست رسد خوبست گر همه سنگ وجر همه چوبست
طرفه حالیست که ابلیست راست می گوید
ابلیس باز گفت میل خدا این است که نگذارم نامحرم در حریم دوست رود .
جز ان ها که خدایت دوست دار ایشان است و ایشان دوستدار خدایی
در دیدار دو عاشق جای ابلیس کجاست؟
من دفع مزاحم می کنم در دیدار مولایم با عاشقانش ....
پس جوری عاشقش باشیم ک تضادش رو عذابش رو عشق ببینیم ن مشکل ن عذابی ک ما ازش تعریف داریم
به عالم #دل برند آنکس را که سِری دارد
مست کنند تا در مستی آن #سِر را بگوید.
ولیکن باید که شنونده بشناسد که
در میان این سخن، سِر کدام است؟
#شمس_تبریزی
مست کنند تا در مستی آن #سِر را بگوید.
ولیکن باید که شنونده بشناسد که
در میان این سخن، سِر کدام است؟
#شمس_تبریزی
به عالم #دل برند آنکس را که سِری دارد
مست کنند تا در مستی آن #سِر را بگوید.
ولیکن باید که شنونده بشناسد که
در میان این سخن، سِر کدام است؟
#شمس_تبریزی
مست کنند تا در مستی آن #سِر را بگوید.
ولیکن باید که شنونده بشناسد که
در میان این سخن، سِر کدام است؟
#شمس_تبریزی
کر شدم تا چند شور حق و باطل بشنوم
بشکنید این سازها، تا چیزی از #دل بشنوم
غافل از معنی نیام لیک از عبارت چاره نیست
هرچه لیلی گویدم، باید ز محمل بشنوم
تا به فهم آید معانی، رنگ میبازد شعور
گر همه حرف خود است آن به که غافل بشنوم
چون غرور عافیت هیچ آفتی موجود نیست
کاش شور این محیط از گرد ساحل بشنوم
احتیاج و شرم با هم میگدازد سنگ را
آه اگر حرف لب خاموش سایل بشنوم
دوستان خون بحل هم از دیَت نومید نیست
واگذاریدم دمی تا نام قاتل بشنوم
ای تپیدن! بعد مرگم آنقدر همت گمار
کز غبار خود صدای بال بسمل بشنوم
از حضور دل، نفس غافل نمیخواهد مرا
جاده گوشم میکشد کآواز منزل بشنوم
شور امکان بیتغافل قابل تفهیم نیست
گوش من زین پنبه محرومست مشکل بشنوم
خامشی، مضمون نوایی چند داغم کرده است
از زبان شمع تا کی شور محفل بشنوم
بسکه دارد فطرتم ننگ از تمیز علم و فن
آب میگردم همه گر شعر بیدل بشنوم
#بیدل
بشکنید این سازها، تا چیزی از #دل بشنوم
غافل از معنی نیام لیک از عبارت چاره نیست
هرچه لیلی گویدم، باید ز محمل بشنوم
تا به فهم آید معانی، رنگ میبازد شعور
گر همه حرف خود است آن به که غافل بشنوم
چون غرور عافیت هیچ آفتی موجود نیست
کاش شور این محیط از گرد ساحل بشنوم
احتیاج و شرم با هم میگدازد سنگ را
آه اگر حرف لب خاموش سایل بشنوم
دوستان خون بحل هم از دیَت نومید نیست
واگذاریدم دمی تا نام قاتل بشنوم
ای تپیدن! بعد مرگم آنقدر همت گمار
کز غبار خود صدای بال بسمل بشنوم
از حضور دل، نفس غافل نمیخواهد مرا
جاده گوشم میکشد کآواز منزل بشنوم
شور امکان بیتغافل قابل تفهیم نیست
گوش من زین پنبه محرومست مشکل بشنوم
خامشی، مضمون نوایی چند داغم کرده است
از زبان شمع تا کی شور محفل بشنوم
بسکه دارد فطرتم ننگ از تمیز علم و فن
آب میگردم همه گر شعر بیدل بشنوم
#بیدل
دل به هرکس مسپار
گرچه عاشق باشد
حکم دلداری فقط عشق که نیست
او بجز عشق
باید
لایق عمق نگاهت باشد
وکمی هم بیمار
نگه کوته تو مرحم قلب مریضش باشد
دل به هرکس مسپار
گرچه عاشق باشد
#امید_امیدی
#دل_به_هر_کس_مسپار
#دفتر_شعر_نفس
#از_حسین_پناهی_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_حسین_پناهی_منتشر_شده
گرچه عاشق باشد
حکم دلداری فقط عشق که نیست
او بجز عشق
باید
لایق عمق نگاهت باشد
وکمی هم بیمار
نگه کوته تو مرحم قلب مریضش باشد
دل به هرکس مسپار
گرچه عاشق باشد
#امید_امیدی
#دل_به_هر_کس_مسپار
#دفتر_شعر_نفس
#از_حسین_پناهی_نیست❌
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_حسین_پناهی_منتشر_شده