گر پاره کنی مرا ز سر تا به قدم
موجود شوم ز عشق تو من ز عدم
جانی دارم ز عشق تو کرده رقم
خواهیش به شادی کش و خواهیش به غم
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۴۱۰
موجود شوم ز عشق تو من ز عدم
جانی دارم ز عشق تو کرده رقم
خواهیش به شادی کش و خواهیش به غم
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۴۱۰
اےدل چو فــراق یاردیدے؛ خون شــو
وےدیده موافقت بڪن؛ جیحون شــو
اے جاان؛ تُـــــــــــوعزیزتر نهاے از یارم
بی یار نخواهمت؛ ز تن بیــــــرون شــو
#ابوسعید_ابوالخیر
وےدیده موافقت بڪن؛ جیحون شــو
اے جاان؛ تُـــــــــــوعزیزتر نهاے از یارم
بی یار نخواهمت؛ ز تن بیــــــرون شــو
#ابوسعید_ابوالخیر
زنار پرست زلف عنبر بویت
محراب نشین گوشهٔ ابرویت
یا رب تو چه کعبهای که باشد شب و روز
روی دل کافر و مسلمان سویت
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۱۷۷
محراب نشین گوشهٔ ابرویت
یا رب تو چه کعبهای که باشد شب و روز
روی دل کافر و مسلمان سویت
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۱۷۷
گر درویشی مکن تصرف در هیچ
نه شادی کن بهیچ و نه غم خور هیچ
خرسند بدان باش که در ملک خدای
در دنیی و آخرت نباشی بر هیچ
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۱۷۹
نه شادی کن بهیچ و نه غم خور هیچ
خرسند بدان باش که در ملک خدای
در دنیی و آخرت نباشی بر هیچ
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۱۷۹
قومی که حقست قبلهٔ همتشان
تا سر داری مکش سر از خدمتشان
آنرا که چشیده زهر آفاق زدهر
خاصیت تریاق دهد صحبتشان
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۵۱۷
تا سر داری مکش سر از خدمتشان
آنرا که چشیده زهر آفاق زدهر
خاصیت تریاق دهد صحبتشان
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۵۱۷
دل جز ره عشق تو نپوید هرگز
جان جز سخن عشق نگوید هرگز
صحرای دلم عشق تو شورستان کرد
تا مهر کسی در آن نروید هرگز
#ابوسعید_ابوالخیر
جان جز سخن عشق نگوید هرگز
صحرای دلم عشق تو شورستان کرد
تا مهر کسی در آن نروید هرگز
#ابوسعید_ابوالخیر
دنیا نسزد ازو مشوش بودن
از سوز غمش دمی در آتش بودن
ما هیچ و جهان هیچ و غم و شادی هیچ
خوش نیست برای هیچ ناخوش بودن
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۵۳۲
از سوز غمش دمی در آتش بودن
ما هیچ و جهان هیچ و غم و شادی هیچ
خوش نیست برای هیچ ناخوش بودن
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۵۳۲
گر خلق چنانکه من منم دانندم
همچون سگ ز در بدر رانندم
ور زانکه درون برون بگردانندم
مستوجب آنم که بسوزانندم
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۴۳۰
همچون سگ ز در بدر رانندم
ور زانکه درون برون بگردانندم
مستوجب آنم که بسوزانندم
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۴۳۰
عمری به هوس باد هوی پیمودم
در هر کاری خون جگر پالودم
در هر چه زدم دست زغم فرسودم
دست از همه باز داشتم آسودم
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۴۳۲
در هر کاری خون جگر پالودم
در هر چه زدم دست زغم فرسودم
دست از همه باز داشتم آسودم
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۴۳۲
.
دل جای تو شد و گر نه پر خون کنمش
در دیده تویی و گر نه جیحون کنمش
امید وصال تست جان را ورنه
از تن به هزار حیله بیرون کنمش
#ابوسعید_ابوالخیر
دل جای تو شد و گر نه پر خون کنمش
در دیده تویی و گر نه جیحون کنمش
امید وصال تست جان را ورنه
از تن به هزار حیله بیرون کنمش
#ابوسعید_ابوالخیر