اقبال و ادبارم نگر کامشب به راهی این پسر
تنها دچارم گشت و من همراه بودم با کسی!
سر در خطر، تن در عنا، دل در گرو، جان در بلا
فکر سلامت چون کند با این ملامتها کسی
#محتشم_کاشانی
تنها دچارم گشت و من همراه بودم با کسی!
سر در خطر، تن در عنا، دل در گرو، جان در بلا
فکر سلامت چون کند با این ملامتها کسی
#محتشم_کاشانی
شوق درون به سوی دری میکشد مرا
من خود نمیروم، دگری میکشد مرا
یاران مدد که جذبهی عشق قوی کمند
دیگر به جای پرخطری میکشد مرا
#محتشم_کاشانی
من خود نمیروم، دگری میکشد مرا
یاران مدد که جذبهی عشق قوی کمند
دیگر به جای پرخطری میکشد مرا
#محتشم_کاشانی
ساقیا ، چون جامِ جمشیدی ،
پُر از مِی میکنی ،
گر ،، نه این دَم ، فکرِ برگی میکنی ،
کی میکنی؟ ،
من نه آنم ، کز تو ،
پیوندِ محبت ، بگسلم ،
بندبندم ، گر ، به تیغِ قهر ،
چون نی میکنی ،
#محتشم_کاشانی
#شب #خوش
پُر از مِی میکنی ،
گر ،، نه این دَم ، فکرِ برگی میکنی ،
کی میکنی؟ ،
من نه آنم ، کز تو ،
پیوندِ محبت ، بگسلم ،
بندبندم ، گر ، به تیغِ قهر ،
چون نی میکنی ،
#محتشم_کاشانی
#شب #خوش
بر درِ دل میزنند ، نوبتِ سلطانِ عشق ،
ما و جنون ، میدهیم ،، وعده به میدانِ عشق ،
آن که ، ز لعلت فکند ،، شور ، به دریایِ حُسن ،
کِشتی ما را ، نخست ،، داد به طوفانِ عشق ،
عشق ، ز فرمانِ حُسن ، داد به دستِ توام ،
وَه ، چه شدی؟ ، گر بُدی ،، حُسن ، به فرمانِ عشق؟ ،
#محتشم_کاشانی
ما و جنون ، میدهیم ،، وعده به میدانِ عشق ،
آن که ، ز لعلت فکند ،، شور ، به دریایِ حُسن ،
کِشتی ما را ، نخست ،، داد به طوفانِ عشق ،
عشق ، ز فرمانِ حُسن ، داد به دستِ توام ،
وَه ، چه شدی؟ ، گر بُدی ،، حُسن ، به فرمانِ عشق؟ ،
#محتشم_کاشانی
چون رهِ کویِ تو پُرسم ، دلم از بیم ، تپد ،
آن قَدَر ذوقِ سرِ کویِ تو دارم ، که مپرس ،
از خمِ مویِ تواَم ، رشتهٔ جان میگُسَلد ،
آن قَدَر تاب ز گیسویِ تو دارم ، که مپرس ،
#محتشم_کاشانی
آن قَدَر ذوقِ سرِ کویِ تو دارم ، که مپرس ،
از خمِ مویِ تواَم ، رشتهٔ جان میگُسَلد ،
آن قَدَر تاب ز گیسویِ تو دارم ، که مپرس ،
#محتشم_کاشانی
با تو آن روز ، که شطرنجِ محبت ، چیدم ،
ماتیِ خود ، ز تو ،،، در بازیِ اول ، دیدم ،
فکرِ خود کن تو ، هم ای دل ،،، که به تاراج بساط ،
شاهِ عشق آمد و ،،، من ، خانهٔ خود ، برچیدم ،
#محتشم_کاشانی
ماتیِ خود ، ز تو ،،، در بازیِ اول ، دیدم ،
فکرِ خود کن تو ، هم ای دل ،،، که به تاراج بساط ،
شاهِ عشق آمد و ،،، من ، خانهٔ خود ، برچیدم ،
#محتشم_کاشانی
آنچه هر شب بگذرد از چرخ ،،، فریادِ من است ،
وآنچه آن مَه را به خاطر نگذرد ،،، یادِ من است ،
میگریزد صید از صیاد ،،، یارب ، از چه رو؟ ،
دایم از من میگریزد ،،، آنکه صیادِ من است؟ ،
#محتشم_کاشانی
وآنچه آن مَه را به خاطر نگذرد ،،، یادِ من است ،
میگریزد صید از صیاد ،،، یارب ، از چه رو؟ ،
دایم از من میگریزد ،،، آنکه صیادِ من است؟ ،
#محتشم_کاشانی
ز بس که مهر تو با این و آن یقین دارم
به دوستی تو با کائنات کین دارم
زمانه دامن آخر زمان گرفت و هنوز
من از تو دست تظلم در آستین دارم
تو اجتناب ز غیر از نگاه من داری
من اضطراب به بزم از برای این دارم
تو واقف خود و من واقف نگاه رقیب
تو پاس خرمن و من پاس خوشهچین دارم
چنان به عشق تو مستغرقم که همچو توئی
ستاده پیش من و چشم بر زمین دارم
به دور گردی من از غرور میخندد
حریف سخت کمانی که در کمین دارم
هزار تیر نگاهم زد و گذشت اما
هنوز چاشنی تیر اولین دارم
به پیش صورت او ضبط آه خود کردن
گمان به حوصله صورت آفرین دارم
بس است این صله نظم محتشم که رسید
به خاطر تو که من بندهای چنین دارم
#محتشم_کاشانی
به دوستی تو با کائنات کین دارم
زمانه دامن آخر زمان گرفت و هنوز
من از تو دست تظلم در آستین دارم
تو اجتناب ز غیر از نگاه من داری
من اضطراب به بزم از برای این دارم
تو واقف خود و من واقف نگاه رقیب
تو پاس خرمن و من پاس خوشهچین دارم
چنان به عشق تو مستغرقم که همچو توئی
ستاده پیش من و چشم بر زمین دارم
به دور گردی من از غرور میخندد
حریف سخت کمانی که در کمین دارم
هزار تیر نگاهم زد و گذشت اما
هنوز چاشنی تیر اولین دارم
به پیش صورت او ضبط آه خود کردن
گمان به حوصله صورت آفرین دارم
بس است این صله نظم محتشم که رسید
به خاطر تو که من بندهای چنین دارم
#محتشم_کاشانی