معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.1K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
جهان از باد نوروزی جوان شد
زمین در سایه‌ی سنبل نهان شد

ز رنگ ســــــبزه و شـــــــکل ریاحین
زمین گویی به‌صورت، آسمان شد

صبا در طره شمشاد پیچید
بنفشـه خاک پای ارغوان شد

#اوحدی_مراغه‌ای
جدّ تو را اگر ز جمالت خبر شود
ای بس درودها که فرستد به آلِ خویش!

#اوحدی_مراغه‌ای
سرم در دام و
ُ تن در قید وُ
دل در بندِ مهرِ او..
مسلمانان در این حالت،
سفر ڪردن توان؟
             «نتوان»!...

#اوحدی_مراغه‌ای
مؤمن ز دین برآمد و صوفی ز اعتقاد
ترسا محمدی شد و عاشق... همان که هست

#اوحدی_مراغه‌ای


یک ذرّه بویِ عشق به هر جا که باد بُرد
مؤمن ز دین برآمد و صوفی ز اعتقاد

#قاسم_انوار
از «نعم» و «بلی» بود با همه کس حدیث تو

با من خسته‌دل چرا این همه «لا» و «لم» زنی؟

#اوحدی_مراغه‌ای
رخ خوب خویشتن را به چه پوشی از نظرها؟
که به حسرت تو رُفتم به دو دیده خاک درها

برت آمدیم یک دم، ز برای دست بوسی
چو ملول گشتی از ما، ببریم درد سرها

تو به ناز خفته هرشب، ز منت خبر نباشد
که زخون دیده گریم ز غمت به رهگذرها

عجب آمدم که: بعضی ز تو غافلند، مردم
مگر از ره بصارت خللی‌ست در بصرها؟

نتوانم از خجالت که: بَرِ تو آورم جان
که شنیدم: التفاتی نکنی به مختصرها

ز لبت نبات خیزد، چو خنده برگشایی
بهل این شکر فروشی، که بسوختی جگرها

بَرِ آن کمان ابرو دل اوحدی چه سنجد؟
که به زخم تیر مژگان بشکافتی سپرها

#اوحدی_مراغه‌ای
یک‌دم به نور روی تو چشمم نگه نکرد

کاَندر میان آن همه باران و نم نسوخت!

#اوحدی‌_مراغه‌ای
در هرچه دیده‌ام، تو پدیدار بوده‌ای

ای نانموده رخ که چه بسیار بوده‌ای


#اوحدی_مراغه‌ای
نگارا، از #وصال خویش ما را شادمان گردان
اگر چه منصب وصل تو بیش از حدِ ما باشد

#اوحدی_مراغه‌ای
در هرچه دیده‌ام، تو پدیدار بوده‌ای

ای نانموده رخ که چه بسیار بوده‌ای


#اوحدی_مراغه‌ای
نیست در جاذبه‌ی شوق، مرا کوتاهی

پلّه‌ی ناز تو بسیار بلند افتاده‌ست...


#اوحدی_مراغه‌ای
جراحت دل عاشق دواپذیر نباشد

چو درد دوست بیامد چه می‌کنیم دوا را؟

#اوحدی_مراغه‌ای
دلِ تنگِ خویشتن را ،

به تو می‌دهم نگارا ،




بپذیر تحفهٔ من ،

که عظیم‌تنگدستم ،




#اوحدی_مراغه‌ای
باده نوشیدگان جام الست
نشدند از شراب دنیا مست

ذوق پاکان به خمّ و مستی نیست
جای نیکان به کبر و هستی نیست

سر  گفتار ما مجازی نیست
باز کن دیده کاین به بازی نیست

سالها چون فلک به سر گشتم
تا فلک وار دیده ور گشتم

از برون در میان بازارم
وز درون خلوتیست با یارم

کس نداند جمال سلوت من
ره ندارد کسی به خلوت من

#اوحدی_مراغه‌ای
آنکه خون دل من ریخت ز بیداد و برفت
کاج باز آید و خون ریزد و بیداد کند

چه غم از شاه و چه اندیشه ز خسرو باشد؟
گر به شیرین رسد آن ناله که فرهاد کند

#اوحدی_مراغه‌ای
میانِ خواب و بیداری
شبی دیدم خیالِ او

از آن شَـب واله و حیران
نه در خوابَم، نهَ بیدارَم

#اوحدی_مراغه‌ای
با دل چو گفتم: ای دل! کاری کنیم زین پس
گفت: اوحدی! نیابی بهتر ز عشق، کاری...

#اوحدی_مراغه‌ای
به دشنام "اوحدی" را یاد کردی، کِی روا باشد؟
دعایی گفته آن مسکین و در دشنامت افتاده...

#اوحدی_مراغه‌ای
بنمود به‌من یار میان،یعنی هیچ!
در پاش فگندم دل و جان،یعنی هیچ!

گویند که:در مدرسه تحصیلت چیست؟
فکر دهن تنگ دهان،یعنی هیچ!

#اوحدی_مراغه‌ای
#هیچ
وه! که امروز چه آشفته و بی‌خویشتنم
دشمنم باد بدین شیوه که امروز منم

شد چو مویی تنم از غصّه‌ی نادیدنِ تو
رحمتی کن، که ز هجر تو چو مویی‌ست تنم

اثری نیست درین پیرهن از هستیِ من
وین تو باور نکُنی، تا نکَنی پیرهنم...


#اوحدی_مراغه‌ای