وای از روزی که قاضیمان خدا بو
سر پل صراطم ماجرا بو
بنوبت بگذرند پیر و جوانان
وای از آندم که نوبت زان ما بو
#باباطاهر
سر پل صراطم ماجرا بو
بنوبت بگذرند پیر و جوانان
وای از آندم که نوبت زان ما بو
#باباطاهر
ساقی به دست باش که این مست می پرست
چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست
بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست
#هوشنگ_ابتهاج
چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست
بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست
#هوشنگ_ابتهاج
بِخور آن را که رَسیدَت مَهِل از بَهرِ ذخیره
که تو بر جویِ رَوانی چو بِخوردیْ دِگَر آید
#غزل_مولانا
وجود انسان مانند بستر رودی است که برکات, نعمتها و آگاهی الهی مانند آب زلال از آن رد می شود. اگر این جریان دائمی را به خاطر ترس از تنگ دستی و قحطی و بینوایی مادی و معنوی با سنگ های خساست و بخل ببندیم و آنچه که از رزق و روزی مادی و معنوی به ما می رسد را نخوریم و ندهیم و نگه داریم, این جریان آب زلال بسته می شود و تبدیل به مرداب می شویم.
که تو بر جویِ رَوانی چو بِخوردیْ دِگَر آید
#غزل_مولانا
وجود انسان مانند بستر رودی است که برکات, نعمتها و آگاهی الهی مانند آب زلال از آن رد می شود. اگر این جریان دائمی را به خاطر ترس از تنگ دستی و قحطی و بینوایی مادی و معنوی با سنگ های خساست و بخل ببندیم و آنچه که از رزق و روزی مادی و معنوی به ما می رسد را نخوریم و ندهیم و نگه داریم, این جریان آب زلال بسته می شود و تبدیل به مرداب می شویم.
با خلق اندک اندک بیگانه شو. حق را با خلق هیچ صحبت و تعلق نیست. ندانم ازیشان چه حاصل شود؟ کسی را از چه باز رهانند، یا به چه نزدیک کنند؟
آخر تو سیرت انبیا داری، پیروی ایشان میکنی؛ انبیا اختلاط کم کردهاند، ایشان به حق تعلق دارند، اگر چه به ظاهر خلق گرد ایشان در آمدهاند.
سخن انبیا را تأویلی هست، باشد که گویند برو؛ آن "برو"، "مرو" باشد در حقیقت.
شمس الدین محمد تبریزی
آخر تو سیرت انبیا داری، پیروی ایشان میکنی؛ انبیا اختلاط کم کردهاند، ایشان به حق تعلق دارند، اگر چه به ظاهر خلق گرد ایشان در آمدهاند.
سخن انبیا را تأویلی هست، باشد که گویند برو؛ آن "برو"، "مرو" باشد در حقیقت.
شمس الدین محمد تبریزی
نخستین گام به سوی خرد این است که بدانی که نمی دانی. دانستن این که تمام دانشها غرضی هستند و از دیگران گرفته شده اند نه از غنای درون. دانستن اینکه شناخت هنوز برایت رخ نداده است. که این بینش و دریافت از خودت نیست. لحظه ای که دانش دریافت خودت باشد نه اکتسابی، این همانا " خرد" است. خرد یعنی اینکه تو طوطی نیستی ، یک انسان هستی. یعنی که سخن دیگران را تکرار نمیکنی. بلکه خودت را بیان میکنی. یعنی که تو چهرای اصیل از خویش داری. دانش اکتسابی تو را یک نسخه کاربنی میسازد و نسخه کاربنی بودن زشت ترین چیز در دنیا است.
اشو
#فکر_قوی
اشو
#فکر_قوی
Shakila - Sooratgare Naghasheh Chin | شکیلا - صورتگر نقاشه چین
@moozikestan_bot
صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم
وانگه همه بتها را در پیش تو بگدازم
صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم
چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم
تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری
یا آنک کنی ویران هر خانه که می سازم
جان ریخته شد بر تو آمیخته شد با تو
چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم
هر خون که ز من روید با خاک تو می گوید
با مهر تو همرنگم با عشق تو هنبازم
در خانه آب و گل بیتوست خراب این دل
یا خانه درآ جانا یا خانه بپردازم
مولانا
#شکیلا
وانگه همه بتها را در پیش تو بگدازم
صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم
چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم
تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری
یا آنک کنی ویران هر خانه که می سازم
جان ریخته شد بر تو آمیخته شد با تو
چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم
هر خون که ز من روید با خاک تو می گوید
با مهر تو همرنگم با عشق تو هنبازم
در خانه آب و گل بیتوست خراب این دل
یا خانه درآ جانا یا خانه بپردازم
مولانا
#شکیلا
عاشقان نالان چو نای و
عشــــق همچون نایزن
تا چهها در میدمد این عشق در سرنای تن
هست این سر ناپدید و هست سرنایی نهان
از می لبهاش باری مســت شد سـرنای من
آسمان چون خرقهی رقصان و صوفی ناپدید
ای مسلمانان که دیدهست
خرقه رقصــــــــــــــــان بیبدن
خرقه رقصان از تن است و
جسـم رقصان است ز جان
گردن جان را ببسته عشق جانان در رسن
#مولانا
عشــــق همچون نایزن
تا چهها در میدمد این عشق در سرنای تن
هست این سر ناپدید و هست سرنایی نهان
از می لبهاش باری مســت شد سـرنای من
آسمان چون خرقهی رقصان و صوفی ناپدید
ای مسلمانان که دیدهست
خرقه رقصــــــــــــــــان بیبدن
خرقه رقصان از تن است و
جسـم رقصان است ز جان
گردن جان را ببسته عشق جانان در رسن
#مولانا
تو به همه چیز مشغولی مگر خودت!
قوای نفس خود را که به غیر تو چنگ انداخته است،گردآور و هر کدام از آن
قوا را به آنچه که اختصاص به آن دارد،
مشغول ساز...
ابوریحان_بیرونی
قوای نفس خود را که به غیر تو چنگ انداخته است،گردآور و هر کدام از آن
قوا را به آنچه که اختصاص به آن دارد،
مشغول ساز...
ابوریحان_بیرونی
محبوب مطلق فقط اوست!!
هر جا محبوبى هست
بخاطر اين است كه
نشانى از آن محبوب مطلق در او هست
الهى_ قمشه اى
هر جا محبوبى هست
بخاطر اين است كه
نشانى از آن محبوب مطلق در او هست
الهى_ قمشه اى
مستی شراب محبت خدا به تو آن است که تو او را دوست می داری و هنگامی که تو او را دوست داشتی و این شراب محبت را نوشیدی ،خواهی فهمید که محبت و عشق تو به او درست همان محبت و عشق او به توست و اوست که تو را از محبت خودش سر مست کرده ، همراه با احساس خودت به این که تو به او عشق می ورزی و فرقی بین این دو محبت نمی گذاری در حالی که این همان تجلی معرفت است.
عشق و عرفان
محی الدین عربی
عشق و عرفان
محی الدین عربی
من در زندگی ام یک دوست و یک دشمن
بیشتر نداشته ام،
و آن هم کسی جز خودم بوده است...
هیچ کس به ما نمی تواند ضربه بزند،
اگر مراقب و هشیار باشیم...
و در زندگی جز خودمان کسی نمی تواند به ما کمک کند،
و ما را به اوج برساند...
در واقع در زندگی دوست نادان و دشمن دانای خویشتن هستیم...
" ناپلئون "
بیشتر نداشته ام،
و آن هم کسی جز خودم بوده است...
هیچ کس به ما نمی تواند ضربه بزند،
اگر مراقب و هشیار باشیم...
و در زندگی جز خودمان کسی نمی تواند به ما کمک کند،
و ما را به اوج برساند...
در واقع در زندگی دوست نادان و دشمن دانای خویشتن هستیم...
" ناپلئون "
توانگری به سه چیز است:
توانگری مال،
توانگری خوی،
توانگری دل،
توانگری مال سه چیز است:
آنچه حلال است محنت
و آنچه حرام است لعنت
و آنچه افزونی است عقوبت.
توانگری خوی سه چیز است:
خرسندی،
خوشنودی،
جوانمردی،
و توانگری دل سه چیز است:
همتی بالاتر از دنیا،
مرادی بهتر از عقبی،
اشتیاقی به دیدار مولا.
#کشف_الاسرار /
#خواجه_عبدالله_انصاری
توانگری مال،
توانگری خوی،
توانگری دل،
توانگری مال سه چیز است:
آنچه حلال است محنت
و آنچه حرام است لعنت
و آنچه افزونی است عقوبت.
توانگری خوی سه چیز است:
خرسندی،
خوشنودی،
جوانمردی،
و توانگری دل سه چیز است:
همتی بالاتر از دنیا،
مرادی بهتر از عقبی،
اشتیاقی به دیدار مولا.
#کشف_الاسرار /
#خواجه_عبدالله_انصاری
کانال تلگرامیsmsu43@
علیرضا افتخاری - ناز نگاه
علیرضا افتخاری
ناز نگاه
ساقیا جرعه ای می به جان ماکن
با شکر خنده ای کام ما روا کن
چهره تو یاد آرد از باغ ارغوان را
باده تو باز آردم راحت روان را
شادی تو می نوشم کیمیای جان را
ای دریغ ازاین عمرکه بی روی بگذشت
ای دریغ از این دم که بیهوده هدر گشت
چهره تو یاد آرد از باغ ارغوان را
باده تو باز آردم راحت روان را
شادی تو می نوشم کیمیای جان را
میزند راه من چشم دلسیاهت
جان ودل میدهم ناز یک نگاهت
بیاتادمی بشنوی شور وحال مارا
مگریک نظر بنگری سوی ما خدارا
ناز نگاه
ساقیا جرعه ای می به جان ماکن
با شکر خنده ای کام ما روا کن
چهره تو یاد آرد از باغ ارغوان را
باده تو باز آردم راحت روان را
شادی تو می نوشم کیمیای جان را
ای دریغ ازاین عمرکه بی روی بگذشت
ای دریغ از این دم که بیهوده هدر گشت
چهره تو یاد آرد از باغ ارغوان را
باده تو باز آردم راحت روان را
شادی تو می نوشم کیمیای جان را
میزند راه من چشم دلسیاهت
جان ودل میدهم ناز یک نگاهت
بیاتادمی بشنوی شور وحال مارا
مگریک نظر بنگری سوی ما خدارا
کانال تلگرامیsmsu43@
مرضیه - شب مهتاب
مرضیه
شب مهتاب
امشب به بر من است ُ آن مایهی ناز
یارب تو کلید صبح ُ در چاه انداز
ای روشنی صبح به مشرق برگرد
ای ظلمت شب با من غم دیده بساز
امشب شب مهتابه حبیبم رو میخوام
حبیبم اگر خوابه طبیبم رو میخوام
گویید فلانی آمده آن یار جانی آمده
مست است و هشیارش کنید خواب است و بیدارش کنید
آمده حالتو احوالتو سفید رویتو سیاه خالتو ببیند برود
امشب شب مهتابه حبیبم رو میخوام
حبیبم اگر خواب طبیبم رو میخوام
شب مهتاب
امشب به بر من است ُ آن مایهی ناز
یارب تو کلید صبح ُ در چاه انداز
ای روشنی صبح به مشرق برگرد
ای ظلمت شب با من غم دیده بساز
امشب شب مهتابه حبیبم رو میخوام
حبیبم اگر خوابه طبیبم رو میخوام
گویید فلانی آمده آن یار جانی آمده
مست است و هشیارش کنید خواب است و بیدارش کنید
آمده حالتو احوالتو سفید رویتو سیاه خالتو ببیند برود
امشب شب مهتابه حبیبم رو میخوام
حبیبم اگر خواب طبیبم رو میخوام