تعظیمِ گاو و خر که به انسان* حرام بود
اکنون فریضه گشته به ما احترامِ خلق!
#حزین_لاهیجی
دیوان، به تصحیح بیژن ترّقی
*در دیوان حزین به تصحیح ذبیحالله صاحبکار «مردم» آمده است.
اکنون فریضه گشته به ما احترامِ خلق!
#حزین_لاهیجی
دیوان، به تصحیح بیژن ترّقی
*در دیوان حزین به تصحیح ذبیحالله صاحبکار «مردم» آمده است.
نمی گنجد خیال دیگری در سینهٔ تنگم
نگین دل ندارد جای نقشی غیر نام تو
#حزین_لاهیجی
نگین دل ندارد جای نقشی غیر نام تو
#حزین_لاهیجی
شب که در خلوت اندیشه تمنای تو بود
گل داغ دلِ من، انجمن آرای تو بود
جلوه در آینهام پرتو رخسار تو داشت
سینه آتشکدهی حسن دلارای تو بود
کفر و دین را به کسی فتنهی چشمت نگذشت
در سواد حرم و بتکده غوغای تو بود
مژه بر هم نزدم آینهسان در همه عمر
بس که در دیدهی من ذوقِ تماشای تو بود
باده در ساغر دل نرگس مخمور تو ریخت
مستی ما همه از جامِ مصفای تو بود
دلِ شیدا شدهام داغِ تولای تو داشت
سر سودا زدهام خاک کف پای تو بود
گل باغِ نظرم، غنچهی سیراب تو شد
سرو و بستان دلم قامت رعنای تو بود
گوهر عاشق سرگشته و معشوق یکیست
در حقیقت من و ما، موجهی دریای تو بود
نشئهها داشت حزین، سجدهی مستانهی تو
درد میخانه مگر، خاکِ مصلای تو بود
#حزین_لاهیجی
گل داغ دلِ من، انجمن آرای تو بود
جلوه در آینهام پرتو رخسار تو داشت
سینه آتشکدهی حسن دلارای تو بود
کفر و دین را به کسی فتنهی چشمت نگذشت
در سواد حرم و بتکده غوغای تو بود
مژه بر هم نزدم آینهسان در همه عمر
بس که در دیدهی من ذوقِ تماشای تو بود
باده در ساغر دل نرگس مخمور تو ریخت
مستی ما همه از جامِ مصفای تو بود
دلِ شیدا شدهام داغِ تولای تو داشت
سر سودا زدهام خاک کف پای تو بود
گل باغِ نظرم، غنچهی سیراب تو شد
سرو و بستان دلم قامت رعنای تو بود
گوهر عاشق سرگشته و معشوق یکیست
در حقیقت من و ما، موجهی دریای تو بود
نشئهها داشت حزین، سجدهی مستانهی تو
درد میخانه مگر، خاکِ مصلای تو بود
#حزین_لاهیجی
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناکی سازم خبر دلت را
وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد
رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت
با صد امیدواری ناشاد رفته باشد
شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد
پرشور از "حزین" است امروزکوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد
#حزین_لاهیجی
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناکی سازم خبر دلت را
وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد
رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت
با صد امیدواری ناشاد رفته باشد
شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد
پرشور از "حزین" است امروزکوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد
#حزین_لاهیجی