معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.1K photos
13K videos
3.25K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
گر عارف حق بینی چشم از همه بر هم زن
چون دل به یکی دادی، آتش به دو عالم زن

هم نکتهٔ وحدت را با شاهد یکتاگو
هم بانگ اناالحق را بر دار معظم زن

هم چشم تماشا را بر روی نکو بگشا
هم دست تمنا را بر گیسوی پر خم زن

چون ساقی رندانی، می با لب خندان خور
چون مطرب مستانی نی با دل خرم زن

گر دردی از او بردی صد خنده به درمان کن
ور زخمی از او خوردی صد طعنه به مرهم زن

#فروغی_بسطامی
خرم آن عاشق که آشوب دل و دینش تویی
کار فرمایش محبت، مصلحت بینش تویی
شورش عشاق در عهد لب شیرین لبت
ای خوشا عهدی که شورش عشق و شیرینش تویی
عاشق روی تو می‌نازد به خیل عاشقان
پادشاهی می‌کند صیدی که صیادش تویی
مستی عشق تو را هشیاری از دنبال هست
بر نمی‌خیزد ز خواب آن سر که بالینش تویی

#فروغی_بسطامی
کاشکی ساقی ز لعلش می به جام من کند
چرخ مینا تا سحر گردش به کام من کند

گر به جنت هم نشین با ابلهان باید شدن
کاش دوزخ را خدا یک جا مقام من کند

#فروغی_بسطامی
تا شدم بی خبر از خویش، خبرها دارم
بی خبر شو که خبرهاست در این بی خبری

تا شدم بی‌اثر، از ناله اثرها دیدم
بی اثر شو که اثرهاست در این بی اثری

تا زدم لاف هنر خواجه به هیچم نخرید
بی هنر شو که هنرهاست در این بی هنری

سرو آزاد شد آن دم که ثمر هیچ نداد
بی ثمر شو که ثمرهاست در این بی ثمری

تا سر خود نسپردیم به خاک در دوست
خاطر آسوده نگشتیم از این دربه دری


#فروغی_بسطامی
سرِ شانه را شکستم به بهانه‌ی تطاول
که به حلقه‌حلقه زلفت نکند درازدستی

#فروغی_بسطامی
تا شکن زلف تو است سلسله جنبان دل
جمع نخواهد شدن حال پريشان دل

شوق تو در هم شکست پنجه‌ی شاهين صبر
عشق تو لشکر کشيد بر سر سلطان دل

هم خط نوخيز تو سبزه‌ی گلزار جان
هم لب جان‌بخش تو چشمه‌ی حيوان دل

کار من آمد به جان از ستم پاسبان
رفتم از آن آستان جان تو و جان دل

چاره هر درد را خلق به درمان کنند
درد تو را کرده عشق مايه‌ی درمان دل

گر چه صبوری خوش است در همه کاری ولی
کردن صبر از رخت کی شود امکان دل

دل به تو بربست عهد، کز سر جان بگذرد
جان گران مايه رفت بر سر پيمان دل

در طلب چشم تو دور به آخر رسيد
آه که آن هم نشد حاصل دوران دل

رشته‌ی عقلم گسيخت بر سر سودای عشق
گوهر اشکم بريخت بر در دکان دل

سوزن فکرت شکست، رشته‌ی طاقت گسيخت
بس که ز نو دوختم چاک گريبان دل

عمر فروغی گذشت، کام دل آخر نيافت
گر تو مراد دلی وای ز حرمان دل

#فروغی_بسطامی
مو به مو بستهٔ آن زلف گره گیر شدم
آخر از فیض جنون قابل زنجیر شدم

کاش ابروی کجش بنگری از دیدهٔ راست
تا بدانی که چرا کشتهٔ شمشیر شدم

#فروغی_بسطامی
مو به مو بستهٔ آن زلف گره گیر شدم
آخر از فیض جنون قابل زنجیر شدم

کاش ابروی کجش بنگری از دیدهٔ راست
تا بدانی که چرا کشتهٔ شمشیر شدم

#فروغی_بسطامی
ترسم که سر کوی تو را سیل بگیرد

ای بی‌خبر از گریه مستانه‌ام امشب

#فروغی_بسطامی
اندوه تو شد واردِ کاشانه‌ام امشب
مهمان عزیز آمده در خانه‌ام امشب

صد شکر خدا را ک نشسته‌ست بشادی
گنجِ غمت اندر دل ویرانه‌ام امشب

من از نگهِ شمعِ رُخَت چشم ندوزم
تا پاک بسوزد پَرِ پروانه‌ام امشب

بگشا لب افسونگرت ای شوخِ پریچهر
تا شیخ بداند ز چه افسانه‌ام امشب

ترسم که سرِ کوی تو را سیل بگیرد
ای بی‌خبر از گریه‌ی مستانه‌ام امشب

یک جرعه‌ی‌ آن مست کند هر دو جهان را
چیزی که لبت ریخت به پیمانه‌ام امشب

تا بر سرِ من بگذرد آن یار قدیمی
خاک قدمِ محرم و بیگانه‌ام امشب

امید که بر خیل غمش دست بیابد
آه سحر و طاقت هر دانه‌ام امشب

بی‌حاصلم از عمرِ گرانمایه، فروغی
گر جان نرود در پیِ جانانه‌ام امشب


#فروغی_بسطامی



‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄🌼┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎



🕊🌼