.
چنان مستم چنان مستم من این دم
که حوا را بنشناسم ز آدم
ز شور من بشوریدهست دریا
ز سرمستیِ من،مست است عالم...
#مولانا
چنان مستم چنان مستم من این دم
که حوا را بنشناسم ز آدم
ز شور من بشوریدهست دریا
ز سرمستیِ من،مست است عالم...
#مولانا
🌿
گر رَود دیده و عقل و خرد و جان تو مرو
که مرا دیدن تو بهتر از ایشان تو مرو
آفتاب و فلک اندر کَنَف سایه توست
گر رود این فلک و اختر تابان تو مرو
#مولانا
گر رَود دیده و عقل و خرد و جان تو مرو
که مرا دیدن تو بهتر از ایشان تو مرو
آفتاب و فلک اندر کَنَف سایه توست
گر رود این فلک و اختر تابان تو مرو
#مولانا
Tasnife Ey Asheghan-(IRMP3.IR)
Iraj Bastami
تصنیف #ای_عاشقان
ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کردهام
زان می که در پیمانهها اندر نگنجد خوردهام
#ایرج_بسطامی
#مولانا
ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کردهام
زان می که در پیمانهها اندر نگنجد خوردهام
#ایرج_بسطامی
#مولانا
روان شد اشک یاقوتی ز راه دیدگان اینک
ز عشق بینشان آمد نشان بینشان اینک
ببین در رنگ معشوقان نگر در رنگ مشتاقان
که آمد این دو رنگ خوش از آن بیرنگ جان اینک
#مولانا
#دیوان_شمس
#غزل_شماره_1315
ز عشق بینشان آمد نشان بینشان اینک
ببین در رنگ معشوقان نگر در رنگ مشتاقان
که آمد این دو رنگ خوش از آن بیرنگ جان اینک
#مولانا
#دیوان_شمس
#غزل_شماره_1315
🌿
حیلت رها کن عاشقا
دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ
پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن
هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان
هم خانه شو هم خانه شو
چون جان تو شد در هوا
ز افسانه شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان
افسانه شو افسانه شو
#مولانا
حیلت رها کن عاشقا
دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ
پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن
هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان
هم خانه شو هم خانه شو
چون جان تو شد در هوا
ز افسانه شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان
افسانه شو افسانه شو
#مولانا
ای حسرت خوبان جهان روی خوشت
وی قبلهی زاهدان دو ابروی خوشت
از جمله صفات خویش عریان گشتم
تا غوطه خورم برهنه در جوی خوشت
#مولانا
ای حسرت خوبان جهان روی خوشت
وی قبلهی زاهدان دو ابروی خوشت
از جمله صفات خویش عریان گشتم
تا غوطه خورم برهنه در جوی خوشت
#مولانا
چند گویی که چه چارهست و مرا درمان چیست
چاره جوینده که کردهست تو را خود آن چیست
چند باشد غم آنت که ز غم جان ببرم
خود نباشد هوس آنک بدانی جان چیست
بوی نانی که رسیدهست بر آن بوی برو
تا همان بوی دهد شرح تو را کاین نان چیست
گر تو عاشق شدهای عشق تو برهان تو بس
ور تو عاشق نشدی پس طلب برهان چیست
این قدر عقل نداری که ببینی آخر
گر نه شاهیست پس این بارگه سلطان چیست
گر نه اندر تتق ازرق زیباروییست
در کف روح چنین مشعله تابان چیست
چونک از دور دلت همچو زنان میلرزد
تو چه دانی که در آن جنگ دل مردان چیست
آتش دیده مردان حجب غیب بسوخت
تو پس پرده نشسته که به غیب ایمان چیست
شمس تبریز اگر نیست مقیم اندر چشم
چشمه شهد از او در بن هر دندان چیست
#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۴۰۶
چاره جوینده که کردهست تو را خود آن چیست
چند باشد غم آنت که ز غم جان ببرم
خود نباشد هوس آنک بدانی جان چیست
بوی نانی که رسیدهست بر آن بوی برو
تا همان بوی دهد شرح تو را کاین نان چیست
گر تو عاشق شدهای عشق تو برهان تو بس
ور تو عاشق نشدی پس طلب برهان چیست
این قدر عقل نداری که ببینی آخر
گر نه شاهیست پس این بارگه سلطان چیست
گر نه اندر تتق ازرق زیباروییست
در کف روح چنین مشعله تابان چیست
چونک از دور دلت همچو زنان میلرزد
تو چه دانی که در آن جنگ دل مردان چیست
آتش دیده مردان حجب غیب بسوخت
تو پس پرده نشسته که به غیب ایمان چیست
شمس تبریز اگر نیست مقیم اندر چشم
چشمه شهد از او در بن هر دندان چیست
#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۴۰۶
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
هستی اثری ز نرگس مست تو بود
آب رخ نیستی هم از هست تو بود
گفتم که مگر دست کسی در تو رسد
چون به دیدم که خود همه دست تو بود
#مولانا
🌿
🍃🌺
💐🍀🌼🌷
هستی اثری ز نرگس مست تو بود
آب رخ نیستی هم از هست تو بود
گفتم که مگر دست کسی در تو رسد
چون به دیدم که خود همه دست تو بود
#مولانا
🌿
🍃🌺
💐🍀🌼🌷
آواز : همایون شجریان
آهنگسازی : سهراب پورناظری
آلبوم آرایش غلیظ
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون
نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را
چنان دریای بیپایان شود بیآب چون هامون
شکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا را
کشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون
چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بیچون
چه دانم های بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون
#مولانا
آهنگسازی : سهراب پورناظری
آلبوم آرایش غلیظ
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون
نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را
چنان دریای بیپایان شود بیآب چون هامون
شکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا را
کشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون
چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بیچون
چه دانم های بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون
#مولانا