رفتی و در دل هنوزم حسرت دیدار باقی
حسرت عهد و وداعم با دل و دلدار باقی
عقده بود اشکم به دل تا بیخبر رفتی ولیکن
باز شد وقتی نوشتی یار باقی کار باقی
وه چه پیکی هم پیام آورده از یارم خدایا
یار باقی وآنکه می آرد پیام یار باقی
آمدی و رفتی اما با که گویم این حکایت
غمگسارا همچنان غم باقی و غمخوار باقی
کافر نعمت نباشم بارها روی تو دیدم
لیک هر بارت که بینم شوق دیگربار باقی
شب چو شمعم خنده میآید به خود کز آتش دل
آبم و از من همین پیراهن زر تار باقی
گلشن آزادی من چون نباشد در هوایت
مرغ مسکین قفس را ناله های زار باقی
تو به مردی پایداری آری آری مرد باشد
بر سر عهدی که بندد تا به پای دار باقی
از خزان هجر گل ای بلبل شیدا چه نالی
گر بهار عمر شد گل باقی و گلزار باقی
عمر باد و تندرستی از ره دورم چه پروا
زاد شوقی همره است و توسن رهوار باقی
می تپد دلها به سودای طوافت ای خراسان
باز باری تو بمان ای کعبه احرار باقی
شهریارا ما از این سودا نمانیم و بماند
قصه ما بر سر هر کوچه و بازار باقی
#شهريار
حسرت عهد و وداعم با دل و دلدار باقی
عقده بود اشکم به دل تا بیخبر رفتی ولیکن
باز شد وقتی نوشتی یار باقی کار باقی
وه چه پیکی هم پیام آورده از یارم خدایا
یار باقی وآنکه می آرد پیام یار باقی
آمدی و رفتی اما با که گویم این حکایت
غمگسارا همچنان غم باقی و غمخوار باقی
کافر نعمت نباشم بارها روی تو دیدم
لیک هر بارت که بینم شوق دیگربار باقی
شب چو شمعم خنده میآید به خود کز آتش دل
آبم و از من همین پیراهن زر تار باقی
گلشن آزادی من چون نباشد در هوایت
مرغ مسکین قفس را ناله های زار باقی
تو به مردی پایداری آری آری مرد باشد
بر سر عهدی که بندد تا به پای دار باقی
از خزان هجر گل ای بلبل شیدا چه نالی
گر بهار عمر شد گل باقی و گلزار باقی
عمر باد و تندرستی از ره دورم چه پروا
زاد شوقی همره است و توسن رهوار باقی
می تپد دلها به سودای طوافت ای خراسان
باز باری تو بمان ای کعبه احرار باقی
شهریارا ما از این سودا نمانیم و بماند
قصه ما بر سر هر کوچه و بازار باقی
#شهريار
آرام و روان و نرم و سنجیده رود...
ما ناله کنان و یار...، نشنیده رود...!
یک عمر گذشت و عاقبت فهمیدیم
از دل نرود هر آنکه از دیده رود!
#شهريار
ما ناله کنان و یار...، نشنیده رود...!
یک عمر گذشت و عاقبت فهمیدیم
از دل نرود هر آنکه از دیده رود!
#شهريار
زندگانیم و زمین زندان ماست
@Jane_oshaagh
زندگانيم و زمين زندان ماست
باصدای شاعر ((شهریار))
زندگانيم
و زمين زندان ماست(#شهريار)
زندگانيم و زمين زندان ماست
زندگاني درد بي درمان ماست
راندگانيم از بهشت جاودان
وين زمين زندان جاويدان ماست
گندم آدم چه باما كرده است
كآسياي چرخ سرگردان ماست
جسم قبر و جامه قبر و خانه قبر
باز لفظ زندگان عنوان ماست
جمع آب و آتشيم و خاك و باد
اين بناي خانه ي ويران ماست
جان عشاق
باصدای شاعر ((شهریار))
زندگانيم
و زمين زندان ماست(#شهريار)
زندگانيم و زمين زندان ماست
زندگاني درد بي درمان ماست
راندگانيم از بهشت جاودان
وين زمين زندان جاويدان ماست
گندم آدم چه باما كرده است
كآسياي چرخ سرگردان ماست
جسم قبر و جامه قبر و خانه قبر
باز لفظ زندگان عنوان ماست
جمع آب و آتشيم و خاك و باد
اين بناي خانه ي ويران ماست
جان عشاق
Forwarded from Soheyla
#هوشنگ طيار شاگرد و دوست و همشهري #شهريار
👈از عشقي كه نقطه عطف زندگي او و عاملي در روي آوردن شهريار به ادبيات است، سخن گفت.
# هوشنگ طيار شاعر و از شاگردان و دوستان شهريار در گفتوگو با فارس گفت: زمانيكه شهريار براي خواندن تدرس پزشكي به تهران آمد، همراه با مادرش در خيابان ناصرخسرو كوچه مروي يك اتاق اجاره ميكند. آنجا عاشق دختر صاحب خانه ميشود. صحبتي بين مادران آنها مطرح ميشود و يك حالت نامزدي بوجود ميآيد.
قرار ميشود كه شهريار بعد از اينكه دوره انترني را گذراند و دكتراي پزشكي را گرفت با دختر عروسي كند.
اين شاعر و دوست شهريار تصريح كرد:
#شهريار رفته بود خارج از تهران تا دوره را بگذراند و وقتي برگشت متوجه شد، پدر دختر او را به يك سرهنگ داده است و آنها با هم ازدواج كردهاند.
#شهريار دچار ناراحتي روحي شديدي ميشود و حتي مدتي هم بستري ميشود و در اين دوران غزلهاي خوب شهريار سروده ميشوند.
طيار با بيان اينكه آن دختر بر خلاف شايعات فاميل شهريار نبوده و «عزيزه خانم» همسر شهريار فاميل او بوده است، اظهار داشت:
#بهجت آباد سابق بر اين تفرجگاه تهران بود و مثل امروز آپارتمان سازي نشده بود. اين محل، جايي بود كه بيشتر اوقات شهريار با دختر براي گردش آنجا ميرفت. بعد ازاينكه دختر ازدواج ميكند،
#شهريار يك روز سيزده بدر براي زنده كردن خاطرات آنجا ميرود و دختر هم با شوهر و بچه آنجا مي آيند. شهريار با دختر روبرو ميشود و اين غزل را آنجا ميسرايد: 👇
يار و همسر نگرفتم كه گرو بود سرم
تو شدي مادر و من با همه پيري پسرم
(کامل شعر👆 درپایین خدمتتون ارائه میدم ).
طيار گفت:
بهترين شعر تركي را شهريار گفته و كاش با شهرتي كه شهريار داشت اشعار فارسي را هم به اندازه اشعار تركياش چنين زيبا ميسرود.
وي افزود: «حيدر بابايه» در ادبيات بينظير است، ولي به تركي است.
اگر هم بخواهيم آنرا به فارسي ترجمه كنيم لذت و زيبايي اش را از دست مي دهد. مسائلي است كه در ترجمه منتقل نميشود. مثلا برخي از ضربالمثلهاي تركي را فارسي زبانان نشنيدهاند و شهريار اين ضربالمثلها را عينا به تركي آورده و تازه وقتي هم كه ترجمه شود، خواننده چون آن را نشنيده، از آن نمي تواند لذت ببرد.
#طيار ادامه داد: اشخاصي كه مدتي از زندگي خود را در دهات بسر برده اند، خيلي بيشتر از اشخاصي كه در شهر بزرگ شده اند، حيدر بابايه را درك مي كنند. شهريار زماني در پاي كوه حيدر بابايه زندگي مي كرده و درنتيجه خاطرات كودكيش را با خاطرات روستا درآميخته كه بخش است.
اين شاعر كه شعر را در مكتب عملي نزد شهريار آموخته،
درباره اينكه چرا بيشتر اشعار شهريار در قالب👈 غزل سروده شده، عنوان كرد: شهريار به جز غزل، قصيده، مثنوي و چند شعر نيمايي هم دارد. «اي واي مادرم» يا «پيام به اينشتين» از شعرهاي نيمايي اوست و اين شعر پيام به اينشتين را وقتي آدم ميخواند از بمب اتم متنفر ميشود.
طيار در ادامه تصريح كرد:
#شهريار شاعر غزلسراست و علاقه شديدي به غزل دارد و غزل تمام احساسات و عواطف انسان را مي تواند بيان كند.
#شهريار نيز مثل حافظ حرفهايش را با غزلهايش مي زند. اينهايي كه به شعر سفيد و نيمايي رو ميآورند، فكر ميكنند خواستههاي درونشان را در قالب وزن و قافيه و رديف نمي توانند بيان كنند. درنتيجه آزادگرايي مي كنند و حرف دلشان را با شعر نيمايي بيان ميكنند.
او درباره مضمون اشعار نيمايي بيان كرد:
البته اشعار نيمايي مضمونهاي خوبي دارند ولي اگر آن مضامين را بتوانند در غزل بياورند زيباتر است و بيشتر به دل مي نشيند.
#طيار درباره آشنايي خود با شهريار گفت: از زمانيكه به شعر علاقه مند شدم به شهريار ارادت يافتم. شاگردي من به آن صورت نبود كه بنشينم و او درس بدهد و من گوش بدهم.
حضورش مي رسيدم و شعرهايي كه مي سرودم را نشانش مي دادم و او اشكالاتم را ميگرفت و مرا ارشاد ميكرد. گاهي براي من شعر مي گفت و من با شعر جوابش را مي دادم. بيشتر با مطالعه ديوانش شاگرد او شدم.
اين شاعر افزود: شهريار در جلد سوم ديوانش منظومه اي بلند در معرفي مفاخر ايران مي گويد و از شعراي قديمي و معاصر ياد مي كند. حتي راجع به نيما مي گويد:
به خود گذشته و بگذريم از نيما
كه تا فسانهاش از ما و بعد از آن بيما
كمي ظاهرا از نيما بعد از آنكه او سراغ شعر بي وزن رفته بود روگردان شد. و ارادت زيادي به نيما به خاطر شعر «افسانه» داشت.
طيار ادامه داد: در اين منظومه نامي هم از من ميكند. آن موقع من افسر شهرباني بودم و شهريار مي گويد:👇
به شهرباني كشور كه شهرت طيار
سخنوري است به ذوق و قريحه سرشار
خدا رحمتش كند .
👈از عشقي كه نقطه عطف زندگي او و عاملي در روي آوردن شهريار به ادبيات است، سخن گفت.
# هوشنگ طيار شاعر و از شاگردان و دوستان شهريار در گفتوگو با فارس گفت: زمانيكه شهريار براي خواندن تدرس پزشكي به تهران آمد، همراه با مادرش در خيابان ناصرخسرو كوچه مروي يك اتاق اجاره ميكند. آنجا عاشق دختر صاحب خانه ميشود. صحبتي بين مادران آنها مطرح ميشود و يك حالت نامزدي بوجود ميآيد.
قرار ميشود كه شهريار بعد از اينكه دوره انترني را گذراند و دكتراي پزشكي را گرفت با دختر عروسي كند.
اين شاعر و دوست شهريار تصريح كرد:
#شهريار رفته بود خارج از تهران تا دوره را بگذراند و وقتي برگشت متوجه شد، پدر دختر او را به يك سرهنگ داده است و آنها با هم ازدواج كردهاند.
#شهريار دچار ناراحتي روحي شديدي ميشود و حتي مدتي هم بستري ميشود و در اين دوران غزلهاي خوب شهريار سروده ميشوند.
طيار با بيان اينكه آن دختر بر خلاف شايعات فاميل شهريار نبوده و «عزيزه خانم» همسر شهريار فاميل او بوده است، اظهار داشت:
#بهجت آباد سابق بر اين تفرجگاه تهران بود و مثل امروز آپارتمان سازي نشده بود. اين محل، جايي بود كه بيشتر اوقات شهريار با دختر براي گردش آنجا ميرفت. بعد ازاينكه دختر ازدواج ميكند،
#شهريار يك روز سيزده بدر براي زنده كردن خاطرات آنجا ميرود و دختر هم با شوهر و بچه آنجا مي آيند. شهريار با دختر روبرو ميشود و اين غزل را آنجا ميسرايد: 👇
يار و همسر نگرفتم كه گرو بود سرم
تو شدي مادر و من با همه پيري پسرم
(کامل شعر👆 درپایین خدمتتون ارائه میدم ).
طيار گفت:
بهترين شعر تركي را شهريار گفته و كاش با شهرتي كه شهريار داشت اشعار فارسي را هم به اندازه اشعار تركياش چنين زيبا ميسرود.
وي افزود: «حيدر بابايه» در ادبيات بينظير است، ولي به تركي است.
اگر هم بخواهيم آنرا به فارسي ترجمه كنيم لذت و زيبايي اش را از دست مي دهد. مسائلي است كه در ترجمه منتقل نميشود. مثلا برخي از ضربالمثلهاي تركي را فارسي زبانان نشنيدهاند و شهريار اين ضربالمثلها را عينا به تركي آورده و تازه وقتي هم كه ترجمه شود، خواننده چون آن را نشنيده، از آن نمي تواند لذت ببرد.
#طيار ادامه داد: اشخاصي كه مدتي از زندگي خود را در دهات بسر برده اند، خيلي بيشتر از اشخاصي كه در شهر بزرگ شده اند، حيدر بابايه را درك مي كنند. شهريار زماني در پاي كوه حيدر بابايه زندگي مي كرده و درنتيجه خاطرات كودكيش را با خاطرات روستا درآميخته كه بخش است.
اين شاعر كه شعر را در مكتب عملي نزد شهريار آموخته،
درباره اينكه چرا بيشتر اشعار شهريار در قالب👈 غزل سروده شده، عنوان كرد: شهريار به جز غزل، قصيده، مثنوي و چند شعر نيمايي هم دارد. «اي واي مادرم» يا «پيام به اينشتين» از شعرهاي نيمايي اوست و اين شعر پيام به اينشتين را وقتي آدم ميخواند از بمب اتم متنفر ميشود.
طيار در ادامه تصريح كرد:
#شهريار شاعر غزلسراست و علاقه شديدي به غزل دارد و غزل تمام احساسات و عواطف انسان را مي تواند بيان كند.
#شهريار نيز مثل حافظ حرفهايش را با غزلهايش مي زند. اينهايي كه به شعر سفيد و نيمايي رو ميآورند، فكر ميكنند خواستههاي درونشان را در قالب وزن و قافيه و رديف نمي توانند بيان كنند. درنتيجه آزادگرايي مي كنند و حرف دلشان را با شعر نيمايي بيان ميكنند.
او درباره مضمون اشعار نيمايي بيان كرد:
البته اشعار نيمايي مضمونهاي خوبي دارند ولي اگر آن مضامين را بتوانند در غزل بياورند زيباتر است و بيشتر به دل مي نشيند.
#طيار درباره آشنايي خود با شهريار گفت: از زمانيكه به شعر علاقه مند شدم به شهريار ارادت يافتم. شاگردي من به آن صورت نبود كه بنشينم و او درس بدهد و من گوش بدهم.
حضورش مي رسيدم و شعرهايي كه مي سرودم را نشانش مي دادم و او اشكالاتم را ميگرفت و مرا ارشاد ميكرد. گاهي براي من شعر مي گفت و من با شعر جوابش را مي دادم. بيشتر با مطالعه ديوانش شاگرد او شدم.
اين شاعر افزود: شهريار در جلد سوم ديوانش منظومه اي بلند در معرفي مفاخر ايران مي گويد و از شعراي قديمي و معاصر ياد مي كند. حتي راجع به نيما مي گويد:
به خود گذشته و بگذريم از نيما
كه تا فسانهاش از ما و بعد از آن بيما
كمي ظاهرا از نيما بعد از آنكه او سراغ شعر بي وزن رفته بود روگردان شد. و ارادت زيادي به نيما به خاطر شعر «افسانه» داشت.
طيار ادامه داد: در اين منظومه نامي هم از من ميكند. آن موقع من افسر شهرباني بودم و شهريار مي گويد:👇
به شهرباني كشور كه شهرت طيار
سخنوري است به ذوق و قريحه سرشار
خدا رحمتش كند .
کاش پیوسته گل و سبزه و صحرا باشد
گلرخان را سر گلگشت و تماشا باشد
زلف دوشیزه گل باشد و غماز نسیم
بلبل شیفته شوریده و شیدا باشد
#شهريار
گلرخان را سر گلگشت و تماشا باشد
زلف دوشیزه گل باشد و غماز نسیم
بلبل شیفته شوریده و شیدا باشد
#شهريار
لطف حق یار کسی باد که در دورهٔ ما
نشود یار کسی تا نشود بار کسی
گر کسی را نفکندیم به سر سایه چو گل
شکر ایزد که نبودیم به پا خار کسی
#شهريار
نشود یار کسی تا نشود بار کسی
گر کسی را نفکندیم به سر سایه چو گل
شکر ایزد که نبودیم به پا خار کسی
#شهريار
آتشی در خرمن هستی من افتاده بود
تا برآرد #روزگار از روزگار من دمار
من چو غواصی که ناگه رفته در کام نهنگ
یا کسی کو خود زده ناگه به آبی ٬ بی گدار
تیره طوفانی که گر بر کوهساران بگذرد
باز نگذارد به جز خاکستری از کوهسار
غرقه ی غرقاب و دارم دست و پایی می زنم
بی فروغ از هر کران و نا امید از هر کنار
گه به جانم آتش تحمیل تسلیم و رضاست
گه به مغزم برق فکر انتقام و انتحار
سر فکندم پیش و رفتم رو به سوی سرنوشت
ورد آهم دمبدم: " ای روزگار ٬ ای روزگار"
تاج عشق آری به خاکستر نشینان می دهند
هر گدای عشق را حافظ نخواند شهریار
#شهريار
تا برآرد #روزگار از روزگار من دمار
من چو غواصی که ناگه رفته در کام نهنگ
یا کسی کو خود زده ناگه به آبی ٬ بی گدار
تیره طوفانی که گر بر کوهساران بگذرد
باز نگذارد به جز خاکستری از کوهسار
غرقه ی غرقاب و دارم دست و پایی می زنم
بی فروغ از هر کران و نا امید از هر کنار
گه به جانم آتش تحمیل تسلیم و رضاست
گه به مغزم برق فکر انتقام و انتحار
سر فکندم پیش و رفتم رو به سوی سرنوشت
ورد آهم دمبدم: " ای روزگار ٬ ای روزگار"
تاج عشق آری به خاکستر نشینان می دهند
هر گدای عشق را حافظ نخواند شهریار
#شهريار
زهره گو تا دم صبح ابد افسون بدمد
چشمک نرگس مخمور به افسانه ي توست
اي گداي سر خوانت همه شاهان جهان
شهريار آمده دربان در خانه ي توست
#شهريار
چشمک نرگس مخمور به افسانه ي توست
اي گداي سر خوانت همه شاهان جهان
شهريار آمده دربان در خانه ي توست
#شهريار
#شهريار
ای شاخ گل که درپی گلچین دوانی ام
این نیست مزد رنج من و باغبانی ام
پروردمت به ناز که بنشینمت به پای
ای گل چرا به خاک سیه مینشانی ام
ای شاخ گل که درپی گلچین دوانی ام
این نیست مزد رنج من و باغبانی ام
پروردمت به ناز که بنشینمت به پای
ای گل چرا به خاک سیه مینشانی ام