معرفی عارفان
1.25K subscribers
34.2K photos
12.3K videos
3.22K files
2.77K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
الهی
تو را سپاس میگويیم
از اينکہ دوباره خورشيد مهرت
ازپشت پرده ی
تاريکی و ظلمت طلوع کرد
و جلوه ی صبح را
بر دنيای کائنات گستراند

به نام خدای همه
#یک حبه نور

[یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ"]

اى انسان چه چیز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور كرده است؟!


[سوره انفطار | ایه۶]
همه‌ٔ ما تا زنده‌ایم
بین اوقاتِ غم و شادی تاب می‌خوریم
درست مثلِ گذشتِ روزگار
که بر محورِ شب و روز تاب می‌خورد
زندگی یک تابِ بازی است
دنیا ما را بین غم و شادی تاب می‌دهد
تا یاد بگیریم چگونه به تعادل برسیم
غم و شادی به نوبت فرا می‌رسند
باید هنگامِ شادی با فروتنی
و هنگامِ غم با اُمید
خودمان را محکم نگه داریم
و به خدا مطمئن باشیم
که ما را نخواهد انداخت
پس با آرامش و اطمینان بازی کنیم

🌺🌺🌺

یارمهربانم
درود
بامداد پنجشنبه ات نیکو

🌺🌺🌺

امروزت
با طراوت
و چون صدای باران
گوش نواز
دلت سرشار از شادی
زندگيت شیرین تر از عسل
دنیایت غرق درشادی و آرامش
روزت به زیبایی دل مهربونت

🌺🌺🌺

شادباشی
نمی‌گیرم ز لعلش بوسه‌ای قصاب! تا دانی
گیاهِ خشکم، از آن آتشِ رخسار می‌ترسم

(قصابِ کاشانی)
موافقت اگر آیینِ همدمی می‌بود
ز دست‌ها ندَمیدی جدا جدا انگشت!

بیدل
خواه از لبِ مسیحا، خواه از زبانِ ناقوس
صاحب‌دلان شناسند آوازِ آشنا را

(حزین لاهیجی)
طفلِ اشکم گر به بازی رو به صحرا آورَد
کاغذِ بادی شمارد ابرِ دریابار را

(غنی کشمیری)


کاغذِ بادی = بادبادک

می‌گوید اگر اشکم به صحرا بیاید، در مقابلش، ابرهای بزرگ و بارانی، مثلِ بادبادک، اسباب بازی جلوه خواهند کرد.

از قدیم، اشک را به طفل و کودک تشبیه می‌کرده‌اند. از این تشبیهِ کلیشه‌ای، در کنارِ (بادبادک) و (بازی) بسیار خوب کار کشیده است.

تشبیهِ ابر به بادبادک هم بسیار نو و تازه است.

دریابار هم برای ابر، صفتِ اغراق‌آمیزِ زیبایی‌ست. ابری که یک دریا را می‌بارد.
ابتدای عشق چنان بوَد که عاشق معشوق را از بهر خود خواهد.
و این کس عاشق خود است بواسطه‌‌ معشوق ولیکن نداند، که می‌خواهد که او را در راه ارادت خود بکار برد.

کمال عشق چون بتابد کمترینش آن بوَد که خود را برای او خواهد
و در راه رضای او جان دادن بازی داند.
عشق این بوَد،
باقی هذیان بوَد و علت...


  رساله‌ی #سوانح العشاق

حضرت #شیخ احمد غزالی
آزادی و آرامش
در بی‌ آرزويی است.

مقالات_شمس
اگر از سبقت رحمتی غصبی خبر داری، تو را رسد که گویی: یا رحمان یا رحیم.

#نامه_ها #جلد_دوم #نامه_نود_دوم
آن ره که من آمدم کدام است ای جان
تا باز روم که کار خام است ای جان
بر هر قدمی هزار دام است ای جان
نامردان را عشق حرام است ای جان

#نامه_ها #جلد_دوم #نامه_نود_دوم
و خلق در اول وضع از عالِم و قادر جز علم و قدرت آدمی فهم نکرده اند.

#نامه_ها #جلد_دوم #نامه_نود_دوم
بیا ساقی آن مِی که حال آوَرَد
حافظ با صدای شجریان
بیا ساقی، آن مِی که حال آوَرَد
کرامَت فَزایَد، کمال آورَد

به من دِه که بَس بی‌دل افتاده‌ام
وَز این هر دو بی‌حاصل افتاده‌ام

بده ساقی آن می کز او جامِ جم
زَنَد لافِ بینایی اندر عدم

به من ده که گردم به تایید جام
چو جَم آگه از سِرّ عالَم تمام

که حافظ چو مَستانه سازد سرُود
ز چرخَش دهد زُهره آواز رُود

مغنّی کجایی؟ به گُلبانگ رُود
به یاد آور آن خسروانی سرود
مولانا گفت:
روزی در سیر، ابلیس را دیدم و او را گفتم «از چه بر آدم سجده نکردی؟» گفت: «تو بنده‌ی مولای خویشی، من هم بنده‌ی مولای خویش. اگر شمس تبریزی از دری در آن مجلس که در آن نشسته‌ای درآید و انبیاء جملگی از دری دیگر به آن مجلس وارد شوند، تو روی به شمس می‌کنی یا ایشان؟»
گفتم: «لاولله که جز در شمس بنگرم!». گفت: «مگر نه ایشان انبیا باشند؟»
گفتم: «مرغ دلم گرفتار بند شمس است و مولای من اوست».
گفت: «اگر شمس امر کند که در ایشان نگری؟» گفتم: «آخر دل نمی‌رود!».
گفت: «بعید از تو، آنچه خود می‌دانی، از من چرا پرسی؟!».
گفتم: «تو می‌دانستی که اگر سجده نیاوری به عذاب مبتلا می‌شوی و آنچه نباید بر سرت می‌آید؟»
گفت: «آری!» گفتم: «پس از چه، سجده نبردی!».
گفت: «میل او بر عذاب من بود و راه سلوکم اینچنین بود».      
مختار بودم که امر او را اطاعت کنم یا دل به میل او بندم، پس میل او را بر امر او بالاتر و مقدم دانستم میل او آزمایش بنی‌آدم بود و قبول این مأموریت، امتحان من!»
گفتم: از چه رو کبر ورزیدی، گفت: «آنکه با کدخدایی دوستی دارد، فخر فروشد، . گفتم: «به قیمت قهر و عذاب؟!»
گفت: «مگر تو نگفتی عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد؟» آن عاشقی که قهر را لطف نمی‌بیند، عاشقش نگویند که او در بند خویش است، نه در بند معشوق. دهان بستم و در عشق نگریستم چه او را عاشقی پاک‌باخته دیدم.
گفت: «جز حضرت باری چه کس را قدرت در کائنات که بخواهد مرا مجازات کند؟»
گفتم: «هیچکس!»
گفت: «هر چه از دوست رسد خوب است، گر همه سنگ و گر همه چوب است!» طرفه حالی‌ست که ابلیس راست گوید! باز گفت: «میل خدای این است که نگذارم نامحرم در حریم دوست رود، جز آنها که خدایت دوستار ایشان است و ایشان دوستار خدای. در دیدار دو عاشق، جای ابلیس کجاست؟! من دفع مزاحم می‌کنم در دیدارمولایم با عاشقانش».
آخرالامر بر فراق من هم پایانی است.
Tamame Natamam
Pallett
الهی...
ای که با منی،هر دم و هر نفس
تورا می‌خوانم که مرا خوانده ای به خویش و به تو رو میکنم که پدیدآورنده و دگرگون کننده ای
الهی....
هر دم و هر نفس،تسلیم و رام توام 🤲

آمین
بر ماست که لذت ببریم از غذا ، از بوهای خوش ، از رنگ‌ها ، از جامه‌های زیبنده ، از موسیقی ، از بازی‌ها ، از نمایش‌ها و از همه گونه تفریح که هرکس می‌تواند بی آنکه آزاری به کسی برساند بدان بپردازد !

باید چیزهای زندگی را به کار برد و تا هر اندازه که بتوان از آن لذت برد. باید به دیگران پیوست و در پیوند دادنشان به هم کوشید، زیرا هر چیز که در راستای پیوند دادنشان به هم باشد خوب است !

برای سهیم کردن دیگران در شادی خود باید کوشید ، با آگاهی کامل باید با همه طبیعت یکی شد. پس بیایید یکدیگر را در آغوش بگیریم، ای میلیون‌ها مردم !

📚 سفر درونی
رومن رولان
جمعه روزی نیست که فقط بخواهیم به شب برسانیم و تمامش کنیم، جمعه روز دوست‌ داشتن و دوست ‌داشته ‌شدن ‌است، همان روزی که باید تمام کاستی‌های هفته را برای آنکه دوستش داریم جبران کنیم،..
جمعه‌هایمان را هدر ندهیم، حیف است، عشق را خوش نمی‌آید...
خدا را هم...❤️🌹
آموزه ای از مثنوی معنوی مولانا:

"گفت موسی ای خداوند حساب
نقش کردی باز چون کردی خراب

نر و ماده نقش کردی جان‌فزا
وانگهان ویران کنی این را چرا"

گفت حق دانم که این پرسش ترا
نیست از انکار و غفلت وز هوا"

ورنه تادیب و عتابت کردمی
بهر این پرسش ترا آزردمی"
(مولانا)

روزی حضرت موسی(ع) به خداوند گفت:
"ای خدای دانا وتوانا ! حکمت این کار چیست که موجودات را می‌آفرینی و باز همه را خراب می‌کنی؟ چرا موجودات نر و ماده زیبا و جذاب می‌آفرینی و بعد همه را نابود می‌کنی؟"
خداوند فرمود :
"ای موسی! من می‌دانم که این سوال تو از روی نادانی و انکار نیست و گرنه تو را ادب می‌کردم و به خاطر این پرسش تو را گوشمالی می‌دادم. اما می‌دانم که تو می‌خواهی راز و حکمت افعال ما را بدانی و از سرّ تداوم آفرینش آگاه شوی. و مردم را از آن آگاه کنی. تو پیامبری و جواب این سوال را می‌دانی. این سوال از علم برمی‌خیزد. هم سوال از علم بر می‌خیزد هم جواب. هم گمراهی از علم ناشی می‌شود هم هدایت و نجات. همچنانکه دوستی و دشمنی از آشنایی برمی‌خیزد."
آنگاه خداوند فرمود :
"ای موسی برای اینکه به جواب سوالت برسی، بذر گندم در زمین بکار. و صبر کن تا خوشه شود."
موسی بذرها را کاشت و گندم هایش رسید و خوشه شد. داسی برداشت ومشغول درو کردن شد. ندایی از جانب خداوند رسید که ای موسی! تو که کاشتی و پرورش دادی پس چرا خوشه‌ها را می‌بری؟ موسی جواب داد:
"پروردگارا ! در این خوشه‌ها، گندم سودمند و مفید پنهان است و درست نیست که دانه‌های گندم در میان کاه بماند، عقل سلیم حکم می‌کند که گندم ها را از کاه باید جدا کنیم."
خداوند فرمود:
"این دانش را از چه کسی آموختی که با آن یک خرمن گندم فراهم کردی؟ "
موسی گفت:
"ای خدای بزرگ! تو به من قدرت شناخت و درک عطا فرموده‌ای."
خداوند فرمود :
" پس چگونه تو قوه شناخت داری و من ندارم؟ در تن خلایق روحهای پاک هست، روحهای تیره و سیاه هم هست . همانطور که باید گندم را از کاه جدا کرد باید نیکان را از بدان جدا کرد. خلایق جهان را برای آن می‌آفرینم که گنج حکمت های نهان الهی آشکار شود."
خداوند گوهر پنهان خود را با آفرینش انسان و جهان آشکار کرد پس ای انسان تو هم گوهر پنهان جان خود را نمایان کن.

#مولانای_جان
خوشا عهدی که مردم آدمِ بی‌سایه را دیدند
دریغ است این زمان گر سایه‌ی آدم شود پیدا

(غنی‌کشمیری)
سایه می‌گویَد به گوشِ نقشِ پا در هر قدم:
هیچ‌کس دستی نگیرد بر زمین افتاده را

(غنی‌ِکشمیری)
همچون گیاهِ جاده، مرا آرزو به دل
تا سر زنَد، به پای حوادث علف شود

(قصابِ کاشانی)