This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرا سودای بترویان نبودی پیش ازین در سر
ولیکن تا تو را دیدم گزیدم راه سودا را
مراد ما وصال تست از دنیا و از عقبی
وگرنه بیشما قدری ندارد دین و دنیا را
#حضرت_سعــــدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چنان مُشتاقم ای دلبر،
به دیدارت که از دوری
بر آید از دلـم آهـــــی ،
بسوزد هفــت دریا را...
#حضرت_سعــــدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گر بیارند کلید همه درهای بهشت
جان عاشق به تماشاگه رضوان نرود
صفت عاشق صادق به درستی آنست
که گرش سر برود از سر پیمان نرود
#حضرت_سعــــدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صبحی مبارکاست نظر بر جمال دوست
بر خوردن از درختِ امید وصال دوست
بختم نخفته بود که از خواب بامداد
برخاستم به طالع فرخندهفال دوست
از دل برون شو ای غم دنیا و آخرت
یا خانه جای رخت بوَد یا مجال دوست...
#حضرت_سعــــدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چون است حال بستان ای باد نوبهاری
کز بلبلان برآمد فریاد بیقراری
گل نسبتی ندارد با روی دلفریبت
تو در میان گلها، چون گل میان خاری
#حضرت_سعــــدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرا گر دوستی با او به دوزخ میبرد، شاید
به نقد اندر بهشتست آن که یاری مهربان دارد
محبت با کسی دارم کز او با خود نمیآیم
چو بلبل کز نشاط گل فراغ از آشیان دارد
#حضرت_سعــــدی
به نقد اندر بهشتست آن که یاری مهربان دارد
محبت با کسی دارم کز او با خود نمیآیم
چو بلبل کز نشاط گل فراغ از آشیان دارد
#حضرت_سعــــدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی دل سودایی میرفت به بستانها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحانها
گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل
با یاد تو افتادم از یاد برفت آنها
ای مهر تو در دلها وی ذکر تو بر لبها
وی شور تو در سرها وی سر تو در جانها
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها
تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستانها
آن را که چنین دردی از پای دراندازد
باید که فروشوید دست از همه درمانها
گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید
چون عشق حرم باشد سهل است بیابانها
هر تیر که در کیش است گر بر دل ریش آید
ما نیز یکی باشیم از جمله قربانها
هر کاو نظری دارد با یار کمان ابرو
باید که سپر باشد پیش همه پیکانها
گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش
میگویم و بعد از من گویند به دورانها
#حضرت_سعــــدی
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحانها
گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل
با یاد تو افتادم از یاد برفت آنها
ای مهر تو در دلها وی ذکر تو بر لبها
وی شور تو در سرها وی سر تو در جانها
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها
تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستانها
آن را که چنین دردی از پای دراندازد
باید که فروشوید دست از همه درمانها
گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید
چون عشق حرم باشد سهل است بیابانها
هر تیر که در کیش است گر بر دل ریش آید
ما نیز یکی باشیم از جمله قربانها
هر کاو نظری دارد با یار کمان ابرو
باید که سپر باشد پیش همه پیکانها
گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش
میگویم و بعد از من گویند به دورانها
#حضرت_سعــــدی