ساقیا ،،، سایهٔ ابر است و ، بهار و ، لبِ جوی ،
من نگویم چه کن ،،، ار اهلِ دلی ، خود تو بگوی ،
بویِ یکرنگی از این نقش نمیآید ، خیز ،
دلقِ آلودهٔ صوفی ، به مِیِ ناب ، بِشُوی ،
سفلهطبع است جهان ، بر کَرَمَش تکیه مکن ،
ای جهاندیده ،،، ثُباتِ قدم ، از سفله مجوی ،
دو نصیحت کنمت ، بشنو و صد گنج بِبَر ،
از درِ عیش درآ و ،،، به رَهِ عیب ، مپوی ،
شُکرِ آن را ، که دگربار رسیدی به بهار ،
بیخِ نیکی بنشان و ، رَهِ تحقیق ، بجوی ( #بپوی ) ،
رویِ جانان طلبی ،،، آینه را ، قابل ساز ،
ورنه ، هرگز گُل و نسرین نَدَمَد زآهن و روی ،
گوش بگشای ، که بلبل به فغان میگوید ،
خواجه ،،، تقصیر مفرما ، گُلِ توفیق ، ببوی ،
گفتی : از حافظِ ما ، بویِ ریا میآید ،
آفرین بر نَفَسَت باد ، که خوش بُردی بوی ،
#حافظ
#خوش بردی بوی = خوب متوجه شدی - خوب دریافتی
من نگویم چه کن ،،، ار اهلِ دلی ، خود تو بگوی ،
بویِ یکرنگی از این نقش نمیآید ، خیز ،
دلقِ آلودهٔ صوفی ، به مِیِ ناب ، بِشُوی ،
سفلهطبع است جهان ، بر کَرَمَش تکیه مکن ،
ای جهاندیده ،،، ثُباتِ قدم ، از سفله مجوی ،
دو نصیحت کنمت ، بشنو و صد گنج بِبَر ،
از درِ عیش درآ و ،،، به رَهِ عیب ، مپوی ،
شُکرِ آن را ، که دگربار رسیدی به بهار ،
بیخِ نیکی بنشان و ، رَهِ تحقیق ، بجوی ( #بپوی ) ،
رویِ جانان طلبی ،،، آینه را ، قابل ساز ،
ورنه ، هرگز گُل و نسرین نَدَمَد زآهن و روی ،
گوش بگشای ، که بلبل به فغان میگوید ،
خواجه ،،، تقصیر مفرما ، گُلِ توفیق ، ببوی ،
گفتی : از حافظِ ما ، بویِ ریا میآید ،
آفرین بر نَفَسَت باد ، که خوش بُردی بوی ،
#حافظ
#خوش بردی بوی = خوب متوجه شدی - خوب دریافتی