معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
از حماقتهای این نوع بشر
هرچه گویم نیست پایانش پسر

روح چون آمد در این خرخوابگه
دیگر از یادش بشد انوار مه

آن یکی بت دید و گفت این آن مه است
آن یکی شیخی خری را؛ او شه است

این یکی شد بنده‌ی قوم و نژاد
ترکتازی کرد این بیهوده‌داد

غیرت حق گفت با این خرخسان
داد از من می‌رسد از لامکان

این یکی فریاد: من شه‌مومنم‌
آن یکی: من زاده‌ی این خرمنم

خرمن تو خرمن خرزادگی‌ست
کی کجا خرزاده را آزادگی‌ست

این همه خرباور جعل و فساد
سربه‌سر در گل، دروغ و داد و باد

فخر چون می‌کرد این برترنژاد؟!
استخوانی در لباسی بس گشاد

آن که گوید من ببین من آدمم
اشرف عالم منم، کی من کمم

آنگه از او بین قتال و کوب خون
در هم او بین چهره‌ی مرد زبون

تو چه را آزاد کردی ای غبار؟
تو برو خود کن رها از نفس هار

گرچه آزادی نباشد کار تو
چون تو بی‌عشقی و بی‌دلدار تو

حق تو را یک دم به خونخواری مجال
داد و این دم عایدش مرگ و زوال

لیکن از مرگ تو روید روشنی
دیو تو خاموش گردد از منی

یک وجب چون از درونت فتح شد
آنگه این نفس زبونت فتح شد

تو خوشی امروز و پاکوب جسد
این خوشی چون بگذرد چون می‌شود؟

*

خامشی این دم به من شد صد حرام
دیگرم طاقت نباشد این عوام

می‌کشم دل تا سپاه عاشقان
می‌زنم سر تا به سر این ناکسان

تا نباشد کوبه‌های حق‌شرر
گرگ درّنده نبگریزد ز شر

گرگ را باید ز شرّ خود چشاند
از شرش در آینه او را پراند

آنگه‌اش دست دراز دوستی
آن دمی کز شر نماندش پوستی

آدمی! برخیز از خویش تباه
تا ابد خر بودنت را نیست راه

حلمی

#مثنوی
#حماقت_بشر
#برخیز