معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
از حال ندیده تیره ایامان را
از دور ندیده دوزخ آشامان را

دعوی چکنی عشق دلارامان را
با عشق چکار است نکونامان را

#مولانا
آن دل که شد او قابل انوار خدا
پر باشد جان او ز اسرار خدا

زنهار تن مرا چو تنها مشمر
کو جمله نمک شد به نمک‌زار خدا

#مولانا
این آتش عشق می‌پزاند ما را
هر شب به خرابات کشاند ما را

با اهل خرابات نشاند ما را
تا غیر خرابات نداند ما را

#مولانا
چه نزدیک است جانِ تو به جانم
که هر چیزی که اندیشی بِدانَم

ضمیر همدگر دانند یاران
نباشم یارِ صادق گَر ندانم

#مولانا
از آن دلدارِ دریادل ، مرا حالی‌ست بس مشکل ،

که ویران می‌شود سینه ، از آن جولان و کَرّ و فَر ،




اگر ، با مؤمنان گویم ،،، همه کافر شوند آندم ،

وگر ، با کافران گویم ،،، نمانَد درجهان کافر ،




چو ، دوش آمد خیالِ او ،،، بخواب‌اندر تفضل‌جو ،

مرا پرسید : چونی تو؟ ،،، بگفتم : بی تو ، بس مضطر ،




اگر صد جان بُوَد ما را ، شود خون از غمت یارا ،

دلت سنگ است یا خارا؟ ،،، و یا ، کوهی‌ست از مرمر؟ ،




#مولانا
یارکان رقصی کنید اندر غمم خوشتر از این
کره عشقم رمید و نی لگا مستم نی زین

پیش روی ماه ما مستانه یک رقصی کنید
مطربا بهر خدا بر دف بزن ضرب حزین

#مولانا
کن نظری که تشنه ام، بهر وصال عشق تو. #مولانا
آن یکی ،،، مرغی گرفت از مکر و دام ،

مرغ او را گفت : ای خواجۂ همام ،



تو ، بسی گاوان و میشان خورده‌ای ،

تو ، بسی اشتر بقربان کرده‌ای ،



تو نگشتی سیر زآنها در زَمَن ،

هم نگردی سیر ،،، از اجزایِ من ،



هِل مرا ، تا که سه پندت بردهم ،

تا بدانی زیرَکَم یا اَبلَهَم ،



اولِ آن پند ، هم بر دستِ تو ،

بدهمت ، ای جان و دل پابَستِ تو ،



بر سرِ دیوار ، بدهم ثانی‌اَش ،

تا شَوی زان پند ،،، شاد و خوب و گش ،



وآن سوم پندت ،،، دِهم من بر درخت ،

که ازین سه پند ،،، گَردی نیکبخت ،



آنچه بر دست است ،،، این است آن سُخُن ،

که محالی را ،،، ز کس باور مکُن ،



بر کَفَش چون گفت اول‌پندِ زَفت ،

گشت آزاد و ، بر آن دیوار ، رفت ،



گفت دیگر ، بر گذشته ، غم مخور ،

چون ز تو بگذشت ،،، زآن حسرت مَبَر ،


#مخور در گذشته‌ها به صورت مَخَر نیز تلفظ می‌شد و در اشعار و نوشتن ، مخور نوشته می‌شود و مَخَر خوانده می‌شود



بعد از آن گفتش : که در جسمم کتیم ،

دَه دِرَم سنگ است یک دُرّ یتیم ،

#کتیم = پنهان - مخفی



دولتِ تو ، بختِ فرزندانِ تو ،

بود آن گوهر ،،، به حقّ جانِ تو ،

#به حقّ جانِ تو = همان که ما می‌گوئیم به جانِ تو - به جانِ کسی قَسَم می‌خوریم



فوت کردی دُر ،،، که روزی‌اَت نبود ،

که نباشد مثلِ آن دُر ،،، در وجود ،



آنچنانکه وقتِ زادن ،،، حامله ،

ناله دارد ،،، خواجه شد در غلغله ،



مرغ گفتش : نی نصیحت کردمت؟ ،

که مبادا بر گذشتۂ دی ، غمت؟ ،



چون گذشت و رفت ،،، غم چون می‌خوری؟ ،

یا نکردی فهمِ پندم ،،، یا کَری ،



وآن دوم‌پندت بگفتم : کز ضلال ،

هیچ تو باور مکن قولِ محال ،



من ، نی‌اَم خود ، سه‌دِرَم‌سنگ ، ای اَسَد ،

دَه دِرَم‌سنگ ،،، اندرونم چون بُوَد؟ ،





#مولانا
چون ،،، جنین بود آدمی ، بُد ، خون غذا ،

از نجس ، پاکی بَرَد مؤمن کذی ( کذا ) ،



از فطامِ خون ، غذااَش ، شیر شد ،

وز فطامِ شیر ،،، لقمه‌گیر شد ،



وز فطامِ لقمه ،،، لقمانی شود ،

طالبِ مطلوبِ پنهانی شود ،


#فطام = از شیر گرفتنِ کودک - قطع کردن و گرفتن از چیزی


از #فطم می‌آید به معنی بُریدن - قطع کردن - دوری جُستن



گر ، جنین را ،،، کس بگفتی در رَحِم ،

هست بیرون ،،، عالَمی بس منتظم ،



یک زمینِ خرّمی با عرض و طول ،

اندر او ، بس نعمت و چندین اکول ،



کوه‌ها و بحرها و دشت‌ها ،

بوستان‌ها ، باغ‌ها و کِشت‌ها ،



آسمانی بس بلند و پُرضیا ،

آفتاب و ماهتاب و صد سها ،


#سها = ستاره‌ای کوچک و کم‌نور



از جنوب و از شمال و از دبور ،

باغ‌ها دارد ، عروسی‌ها و سور ،



در صفت نایَد عجایب‌هایِ آن ،

تو درین ظلمت ، چه‌ای در امتحان؟ ،


#چه‌ای؟ = چرا هستی؟ - برای چه هستی؟



خون خوری در چارمیخِ تنگنا ،

در میان حبس و اَنجاس و عنا ،



او ، به حُکمِ حالِ خود ،،، مُنکر بُدی ،

زاین رسالت ، مُعرض و کافر شدی ،



کاین ، محال است و فریب است و غرور ،

زانکه ، تصویری ندارد ، وَهمِ کور ،



جنسِ چیزی ، چون ندید اِدراکِ او ،

نَشنَود اِدراکِ منکر پاکِ او ،



همچنانکه ، خلقِ عام ، اندر جهان ،

ز آن جهان ، اَبدال می‌گویَندشان ،



کاین جهان ، چاهی‌ست بس تاریک و تنگ ،

هست بیرون ،،، عالمی بی بو و رنگ ،



هیچ ، در گوشِ کسی زایشان نرفت ،

کاین طَمَع ، آمد حجابِ ژرف و زَفت ،



گوش را ،،، بندد طمع ، از اِستماع ،

چشم را ،،، بندد غرض ، از اطلاع ،



همچنانکه آن جنین را ، طمعِ خون ،

کآن غذایِ اوست ، در اوطانِ دون ،


#اوطان = جمع وطن



از حدیثِ این جهان ، محجوب کرد ،

غیرِ خون ، او می‌نداند چاشت خورد ،


#خورد ، نوشته می‌شود ولی خَرد خوانده می‌شود






#مولانا
#مثنوی دفتر سوم
هَله خیزید
که تا مست و خوشی دست زنیم
وین خیالِ غَم و غَم را
همه در گور کنیم
هَله من مطربِ عشقم
دگران مطرب زَر
دَفِ من دفترِ عشق و
دَفِ ایشانْ دَفِ تَر

#مولانا