بسوزی ای فلک که ز عمر خود بی خبرم
اول جوانیم چون طایر بی بال و پرم
قامتم خم گشت زین همه درد و بلا
آن سرو را مانم که تمام عمر بی ثمرم
ز کودکیم ندیدم خیر و در جوانیم
ای فلک چو آن مسافرم که بی همسفرم
حال که نیمه راه عمر رسیدیم و دیدیم
زشکسته گی ازآن پیر کهنسال بیشترم
عمر #خرم طی شد هم چو پروانه ای
که به شوق سحر ز مرگ خود بی خبرم
اول جوانیم چون طایر بی بال و پرم
قامتم خم گشت زین همه درد و بلا
آن سرو را مانم که تمام عمر بی ثمرم
ز کودکیم ندیدم خیر و در جوانیم
ای فلک چو آن مسافرم که بی همسفرم
حال که نیمه راه عمر رسیدیم و دیدیم
زشکسته گی ازآن پیر کهنسال بیشترم
عمر #خرم طی شد هم چو پروانه ای
که به شوق سحر ز مرگ خود بی خبرم
شبِ چله یا شبِ یلدا و خُره روز یا خرم روز:
این شب را شب زایش مهر یا میترا دانند که به یادگار آن را جشن گیرند و شبی بوده که چشم به راه زاده شدن مهر یا خورشید بودهاند شبی که آن را درازتر از دیگر شبها دانسته و با شب زنده داری به جنگ تاریکی می رفتند و چشم به راه روز و دمیدن آفتاب یا زایش خورشید می شدند که به آن خُره روز یا خرم روز می گفته اند.ایرانیان دو شب را شب چله می نامیدند یکی کوچک و دیگری بزرگ و چون تا جشن نوروز ۹۰ روز مانده بوده جشن خرم روز را نود روز نیز می گفتند. (آثار الباقیه: ۲۲۵) چلهٔ بزرگ؛ چهل روز از روزهای زمستان که آغاز آن برابر یکم دی ماه ،(هفتم دی ماه جلالی) و پایانش دهم بهمن ماه (شانزدهم دی ماه جلالی) است.
-چله ٔ زمستان ؛ همان چله ٔ بزرگ است و گاه در گفتار مردم ، کنایه از سرمای سخت باشد. چله ٔ زمستون.
- چله ٔ کوچک؛ در گفتار ، بیست روز از فصل زمستان، بدین ترتیب که بیست روزه ٔ زمستان ، از دهم بهمن ماه (هفدهم بهمن ماه جلالی)آغاز شود و در پایان بهمن ماه (پنجم اسفند ماه جلالی) به پایان رسد. ناگفته نماند که در تابستان نیز چله بزرگ و کوچک نیز داریم. این روزها را ایرانیان از آن روی گرامی میداشتند که با داشتن حساب روزها کشاورزی و دامداری مینمودند. مردمان آریایی از هند و ایرانی و هند و اروپایی جشن زایشِ آفتاب را در روز نخستِ دی می گرفتند، به ویژه ژرمنی ها اینچنین میکردند و آن ماه را ماهِ خدا می دانستند. دانشمند ایرانی ابوریحان در آثار الباقیه ص ۲۲۵ روز نخستِ دی را خور روز نامیده همچنین در کتاب قانون مسعودی که نسخه ایست دست نویس در موزه لندن آن را خرم روز نوشته است.(گاهشماری: ۵۸)این شب را شب زایشِ عیسی پیامبر نیز دانند.(ثمارالقلوب: ۴۷۸) در فرهنگ سریانی به انگلیسی،pyne_smith یلدا با Noel برابری شده است.خود یلدا سریانی است و رومی ها آن را Natalis گویند که همان تولد و زایش است.این واژه را مسیحیانِ سریانی به ایران آوردند و ماندگار شد.از کهن تا امروز همه ترسایان جهان این روزها را جشن گیرند و شادان هستند چون آن را روز زایش میترا و مهر یا مسیحای نجات بخش یا سوشیانت زردشتی است و بیشتر آیین های آنان گرفته از آیین مهر است.این شب و این روز در سروده های بزرگان با دید های گوناگون آمده است.
حافظ که این شب را شبی بلند دانسته و از جور آن گله داشته و چشم به راه زایش خورشید بوده:
صحبتِ حکّام، ظلمتِ شبِ يلدا است
نور ز خورشيد خواه بو که برآيد.(دیوان،انجوی: ۵۴)
گفتمش سلسلهی زلف بتان از پی چیست
گفت حافظ گلهای از شب یلدا می کرد(دیوان،نایینی و نذیراحمد: ۲۴۲)
سعدی:
هنوز با همه دردم اميد درمان است
که آخری بود آخر شبان يلدا را(غزل ها،غزل۵۷۵: ۲۵۸)
خاقانی:
گر آن کیخسروِ ایرانِ نور است
چرا بیژن شد این در چاهِ یلدا(دیوان،چامه ۸: ۴۱)
عنصری بلخی:
چون حلقه ربايند به نيزه، تو به نيزه
خال از رخ زنگی بربايی شب يلدا(دیوان: ۳۲۵)
مسعود سعد سلمان:
کرده خورشيد صبح ملک تو
روز همه دشمنان شب يلدا(دیوان: ۴۰)
ناصرخسرو قبادیانی:
قندیل فروزی به شب قدر به مسجد
مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا(دیوان،قصاید: ۱۱۹)
امير معزی:
ايزد دادار، مهر و کين تو گويی
از شب قدر آفريد و از شب يلدا
زانکه به مهرت بود تقرب مومن
زانکه به کينت بود تفاخر ترسا(دیوان: ۴۱)
سنایی غزنوی:
به صاحبدولتی پيوند اگر نامی همی جويی
که از يک چاکری عيسی چنان معروف شد يلدا(دیوان: ۵۵)
ناگفته نماند در شعر سنایی یلدا به دو چَم آمده یکی شب یلدا و دیگری به گفتهی حسین خلفِ تبریزی در برهان قاطع و فرهنگ فرنودسار و فرهنگ مجمع الفرس یلدا نام یکی از یاران عیسی بوده است.
#چله_کوچک #خرم_روز #یلدا #خره_روز #چله_بزرگ #شب_چله
این شب را شب زایش مهر یا میترا دانند که به یادگار آن را جشن گیرند و شبی بوده که چشم به راه زاده شدن مهر یا خورشید بودهاند شبی که آن را درازتر از دیگر شبها دانسته و با شب زنده داری به جنگ تاریکی می رفتند و چشم به راه روز و دمیدن آفتاب یا زایش خورشید می شدند که به آن خُره روز یا خرم روز می گفته اند.ایرانیان دو شب را شب چله می نامیدند یکی کوچک و دیگری بزرگ و چون تا جشن نوروز ۹۰ روز مانده بوده جشن خرم روز را نود روز نیز می گفتند. (آثار الباقیه: ۲۲۵) چلهٔ بزرگ؛ چهل روز از روزهای زمستان که آغاز آن برابر یکم دی ماه ،(هفتم دی ماه جلالی) و پایانش دهم بهمن ماه (شانزدهم دی ماه جلالی) است.
-چله ٔ زمستان ؛ همان چله ٔ بزرگ است و گاه در گفتار مردم ، کنایه از سرمای سخت باشد. چله ٔ زمستون.
- چله ٔ کوچک؛ در گفتار ، بیست روز از فصل زمستان، بدین ترتیب که بیست روزه ٔ زمستان ، از دهم بهمن ماه (هفدهم بهمن ماه جلالی)آغاز شود و در پایان بهمن ماه (پنجم اسفند ماه جلالی) به پایان رسد. ناگفته نماند که در تابستان نیز چله بزرگ و کوچک نیز داریم. این روزها را ایرانیان از آن روی گرامی میداشتند که با داشتن حساب روزها کشاورزی و دامداری مینمودند. مردمان آریایی از هند و ایرانی و هند و اروپایی جشن زایشِ آفتاب را در روز نخستِ دی می گرفتند، به ویژه ژرمنی ها اینچنین میکردند و آن ماه را ماهِ خدا می دانستند. دانشمند ایرانی ابوریحان در آثار الباقیه ص ۲۲۵ روز نخستِ دی را خور روز نامیده همچنین در کتاب قانون مسعودی که نسخه ایست دست نویس در موزه لندن آن را خرم روز نوشته است.(گاهشماری: ۵۸)این شب را شب زایشِ عیسی پیامبر نیز دانند.(ثمارالقلوب: ۴۷۸) در فرهنگ سریانی به انگلیسی،pyne_smith یلدا با Noel برابری شده است.خود یلدا سریانی است و رومی ها آن را Natalis گویند که همان تولد و زایش است.این واژه را مسیحیانِ سریانی به ایران آوردند و ماندگار شد.از کهن تا امروز همه ترسایان جهان این روزها را جشن گیرند و شادان هستند چون آن را روز زایش میترا و مهر یا مسیحای نجات بخش یا سوشیانت زردشتی است و بیشتر آیین های آنان گرفته از آیین مهر است.این شب و این روز در سروده های بزرگان با دید های گوناگون آمده است.
حافظ که این شب را شبی بلند دانسته و از جور آن گله داشته و چشم به راه زایش خورشید بوده:
صحبتِ حکّام، ظلمتِ شبِ يلدا است
نور ز خورشيد خواه بو که برآيد.(دیوان،انجوی: ۵۴)
گفتمش سلسلهی زلف بتان از پی چیست
گفت حافظ گلهای از شب یلدا می کرد(دیوان،نایینی و نذیراحمد: ۲۴۲)
سعدی:
هنوز با همه دردم اميد درمان است
که آخری بود آخر شبان يلدا را(غزل ها،غزل۵۷۵: ۲۵۸)
خاقانی:
گر آن کیخسروِ ایرانِ نور است
چرا بیژن شد این در چاهِ یلدا(دیوان،چامه ۸: ۴۱)
عنصری بلخی:
چون حلقه ربايند به نيزه، تو به نيزه
خال از رخ زنگی بربايی شب يلدا(دیوان: ۳۲۵)
مسعود سعد سلمان:
کرده خورشيد صبح ملک تو
روز همه دشمنان شب يلدا(دیوان: ۴۰)
ناصرخسرو قبادیانی:
قندیل فروزی به شب قدر به مسجد
مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا(دیوان،قصاید: ۱۱۹)
امير معزی:
ايزد دادار، مهر و کين تو گويی
از شب قدر آفريد و از شب يلدا
زانکه به مهرت بود تقرب مومن
زانکه به کينت بود تفاخر ترسا(دیوان: ۴۱)
سنایی غزنوی:
به صاحبدولتی پيوند اگر نامی همی جويی
که از يک چاکری عيسی چنان معروف شد يلدا(دیوان: ۵۵)
ناگفته نماند در شعر سنایی یلدا به دو چَم آمده یکی شب یلدا و دیگری به گفتهی حسین خلفِ تبریزی در برهان قاطع و فرهنگ فرنودسار و فرهنگ مجمع الفرس یلدا نام یکی از یاران عیسی بوده است.
#چله_کوچک #خرم_روز #یلدا #خره_روز #چله_بزرگ #شب_چله
#همایون_خرم تا آخرین روزها، سرشار از زندگی بود، او میدانست برای نسلی قدیمیتر خاطرهانگیز است، میخواست برای نسل جدیدتر خاطرهساز باشد. برای همین تا آخرین روزهایش بازنایستاد، همچنان مینوشت، مینواخت و میساخت. تا آخرین روزها شاگردانش و کلاس تدریس را ترک نکرد، بر روی قطعات تازه کار میکرد، مشغول نوشتن رساله دوم کتاب آموزشیاش بود، حتی جایی گفته بود، اگر وقت گیر بیاورد بر روی موسیقی زادگاهش، بوشهر، مطالعه خواهد کرد.
اما در هشتاد و دو سالگی نحیفتر از آن بود که بیشتر از ده روز با غول سرطان مبارزه کند، بیست و هشتم دی ماه بود که تسلیم شد تا این خبر همه جا منتشر شود که: «استاد همایون خرم، آهنگساز برجسته موسیقی ایرانی و نوازنده متبحر ساز ویولون درگذشت»، این پایانی بود برای داستان مردی که بیش از هفت دهه از حرکت در موسیقی ایرانی نایستاد، حتی وقتی که برای دو دهه در تنگنا بود. چرا که از مکتبی برخاسته بود که باور داشت «ذات هنر با جمود در تضاد است.»
✅ آغاز حرکت
داستان حرکت او از یازده سالگیاش آغاز شد: وقتی خرم کودک که از چوبهایی که برای مطبخ خانه سوخت بودند، ساز میساخت، مادرش وادار شد برایش ویلونی اسباببازی بخرد او با همان اسباببازی تصانیف آن زمان را مینواخت تا این که از نزدیکانش او را پیش استاد #ابوالحسن_صبا برد و به استاد گفت «این پسر استعداد دارد» و #صبا به #خرم یازده ساله رو کرد و گفت «بابا جون! دستات رو ببینم»، شاید صبا همان هنگام در آن دستان کوچک، خالق آثار بزرگ را میدید، ویلونی به دستش داد و درس سختگیرانهاش را با او آغاز کرد. کمتر از چهار سال بعد صبا به خرم رو کرد، استاد که شاگرد نوجوانش را از همان روز اول «بابا جون!» خطاب میکرد، به او گفت «تنها بزن»، خرم خشکش زد، چرا که صبا همیشه با شاگردانش همنوازی میکرد تا اشتباهات و خامی نوازندگی آنان زیر حجم صدای پخته نوازندگی بی نقصش پنهان کند و به این ترتیب شاگردانش روحیه بگیرند.
اما انگار او پختگی را در صدای ساز خرم ۱۵ ساله میشنید و برای همین از او خواست برایش تک بنوازد و بعد سرخوش از بلوغ زودرس شاگردش به او امر کرد و گفت «بابا جون! برو تو رادیو بزن!». گوینده رادیو ملی او را #همایون_خرم ۱۴ ساله معرفی کرد، خرم ۱۵ ساله از این موضوع برآشفت اما جواب گوینده این بود که «۱۴ بیشتر شاعرانه است!» و جواب خرم زخمهای بود که شاعرانه بر سازش زد.
خرم چندین سال دیگر هم شاگردی صبا را کرد، به گفته خودش نه فقط از استاد بزرگ هنر ایرانی، درس موسیقی میگرفت که از او حکمت و معرفت هم میآموخت، درس استاد سختگیرانه بود، و شاید تنها عشق و علاقه نادر میتوانست یک نوجوان را به ادامه وادارد. صبا صدها شاگرد داشت، خیلیها تاب مکتب پر زحمتش را نمیآوردند و درس و مشق ویولون را رها میکردند. اما چند نفری که تا آخر ماندند، نام خود را در تاریخ موسیقی به عنوان برجستهترین نوازندگان ویولون در تاریخ موسیقی ایرانی جاودانه کردند. کسانی چون حبیب الله بدیعی، علی تجویدی، مهدی خالقی و صد البته همایون خرم.
#صبا، که شاید به دستپروردهاش مینازید وقتی رهبر ارکستر گلها در رادیو ملی شد، از خرم خواست که به عنوان نوازنده او را این ارکستر را همراهی کند، سالهای بعد وقتی صبا رادیو را ترک کرد و رهبر ارکستر هنرهای زیبا شد، این بار از #خرم به عنوان تکنواز ارکسترش استفاده کرد.
#خرم بعد از شروع همکاری به عنوان نوازنده ارکستر گلها، از دهه سوم زندگیاش آهنگسازی را برای این برنامه تجربه کرد و به ساخت تصانیف برای خوانندگان نامدار آن هنگام موسیقی ایرانی رو آورد و شاید نام بردن از جاودانههایی که از او به یادگار مانده خیلی تکراری باشد، جاودانههایی که در حافظه نسلهای مختلف شنوندگان موسیقی ایرانی ثبت است آثاری چون:
تو ای پری کجایی (سرگشته) با صدای #حسین_قوامی، امشب در سر شوری دارم (غوغای ستارگان) با صدای #پروین، ساغرم شکست ای ساقی (طاقتم ده) با صدای #مرضیه، رسوای زمانه منم با صدای #الهه و افسانه شیرین با صدای #هایده
اما در هشتاد و دو سالگی نحیفتر از آن بود که بیشتر از ده روز با غول سرطان مبارزه کند، بیست و هشتم دی ماه بود که تسلیم شد تا این خبر همه جا منتشر شود که: «استاد همایون خرم، آهنگساز برجسته موسیقی ایرانی و نوازنده متبحر ساز ویولون درگذشت»، این پایانی بود برای داستان مردی که بیش از هفت دهه از حرکت در موسیقی ایرانی نایستاد، حتی وقتی که برای دو دهه در تنگنا بود. چرا که از مکتبی برخاسته بود که باور داشت «ذات هنر با جمود در تضاد است.»
✅ آغاز حرکت
داستان حرکت او از یازده سالگیاش آغاز شد: وقتی خرم کودک که از چوبهایی که برای مطبخ خانه سوخت بودند، ساز میساخت، مادرش وادار شد برایش ویلونی اسباببازی بخرد او با همان اسباببازی تصانیف آن زمان را مینواخت تا این که از نزدیکانش او را پیش استاد #ابوالحسن_صبا برد و به استاد گفت «این پسر استعداد دارد» و #صبا به #خرم یازده ساله رو کرد و گفت «بابا جون! دستات رو ببینم»، شاید صبا همان هنگام در آن دستان کوچک، خالق آثار بزرگ را میدید، ویلونی به دستش داد و درس سختگیرانهاش را با او آغاز کرد. کمتر از چهار سال بعد صبا به خرم رو کرد، استاد که شاگرد نوجوانش را از همان روز اول «بابا جون!» خطاب میکرد، به او گفت «تنها بزن»، خرم خشکش زد، چرا که صبا همیشه با شاگردانش همنوازی میکرد تا اشتباهات و خامی نوازندگی آنان زیر حجم صدای پخته نوازندگی بی نقصش پنهان کند و به این ترتیب شاگردانش روحیه بگیرند.
اما انگار او پختگی را در صدای ساز خرم ۱۵ ساله میشنید و برای همین از او خواست برایش تک بنوازد و بعد سرخوش از بلوغ زودرس شاگردش به او امر کرد و گفت «بابا جون! برو تو رادیو بزن!». گوینده رادیو ملی او را #همایون_خرم ۱۴ ساله معرفی کرد، خرم ۱۵ ساله از این موضوع برآشفت اما جواب گوینده این بود که «۱۴ بیشتر شاعرانه است!» و جواب خرم زخمهای بود که شاعرانه بر سازش زد.
خرم چندین سال دیگر هم شاگردی صبا را کرد، به گفته خودش نه فقط از استاد بزرگ هنر ایرانی، درس موسیقی میگرفت که از او حکمت و معرفت هم میآموخت، درس استاد سختگیرانه بود، و شاید تنها عشق و علاقه نادر میتوانست یک نوجوان را به ادامه وادارد. صبا صدها شاگرد داشت، خیلیها تاب مکتب پر زحمتش را نمیآوردند و درس و مشق ویولون را رها میکردند. اما چند نفری که تا آخر ماندند، نام خود را در تاریخ موسیقی به عنوان برجستهترین نوازندگان ویولون در تاریخ موسیقی ایرانی جاودانه کردند. کسانی چون حبیب الله بدیعی، علی تجویدی، مهدی خالقی و صد البته همایون خرم.
#صبا، که شاید به دستپروردهاش مینازید وقتی رهبر ارکستر گلها در رادیو ملی شد، از خرم خواست که به عنوان نوازنده او را این ارکستر را همراهی کند، سالهای بعد وقتی صبا رادیو را ترک کرد و رهبر ارکستر هنرهای زیبا شد، این بار از #خرم به عنوان تکنواز ارکسترش استفاده کرد.
#خرم بعد از شروع همکاری به عنوان نوازنده ارکستر گلها، از دهه سوم زندگیاش آهنگسازی را برای این برنامه تجربه کرد و به ساخت تصانیف برای خوانندگان نامدار آن هنگام موسیقی ایرانی رو آورد و شاید نام بردن از جاودانههایی که از او به یادگار مانده خیلی تکراری باشد، جاودانههایی که در حافظه نسلهای مختلف شنوندگان موسیقی ایرانی ثبت است آثاری چون:
تو ای پری کجایی (سرگشته) با صدای #حسین_قوامی، امشب در سر شوری دارم (غوغای ستارگان) با صدای #پروین، ساغرم شکست ای ساقی (طاقتم ده) با صدای #مرضیه، رسوای زمانه منم با صدای #الهه و افسانه شیرین با صدای #هایده
✅ دو دهه سکوت
اما بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷، فضا برای فعالیت او مهیا نبود اما بعد از نزدیک به دو دهه سکوت، پس از به روی کار آمدن محمد خاتمی به عنوان رئیس جمهوری ایران، در سال ۱۳۷۶، #خرم به روی صحنه بازگشت، این بار استاد ترجیح داد که از خواننده بهره نگیرد، او بعدا در مصاحبههایی گفته بود این تصمیم را به یکباره گرفته اما وضع موجود موسیقی هم بی تاثیر در این کار نبودهاست. با این حال کنسرتهایش و اجراهای بدون کلام جاودانههایش به اندازه کافی برای مخاطبانش جذاب بود. مخاطبانی که با گذشته فرق داشتند از نسلی تازهتر بودند و البته خرم کسی نبود که از تغییرات استقبال نکند، او در کنسرتهایش دست به تغییراتی در ترکیب معمول سازهای ارکسترهایش زد، ارکسترهایش را کوچکتر و محدودتر کرد و از پیانو، سازی غربی که حجمی زیاد از صدا تولید میکند، بهره گرفت. شاید همین قابلیت تغییر بعد از دو دهه یکی از رازهای موفقیت او بود.
#خرم به گفتهای از استادش، #ابوالحسن_صبا، اشاره میکند و میگوید صبا هم از تغییر استقبال میکرد و البته صبا هم خود تحت تاثیر استادش بوده و میگفت «اگر میرزا عبدالله زنده شود و ببیند ما ردیفهای او را بی کم و کاست میزنیم نه تنها خوشحال نمیشود که سخت ناراحت میشود» به این ترتیب باید باور کرد که خرم در مکتبی رشد پیدا کرده بود که به پیشواز تغییر میرفت، برای همین او در مصاحبههایش این جرات را داشت که بگوید «نسل جوانتر با موسیقی من ارتباط بهتری پیدا میکنند»، خرم حتی از به کار بردن واژه سنتی برای موسیقی ایرانی پرهیز میکرد و خود واژه اصیل را به کار میگرفت، چرا که باور داشت سنت با تغییر سازگار نیست.
#خرم حتی در سالهای اخیر با دو خواننده مطرح موسیقی ایرانی از نسلی تازهتر کار کرد. در انتهای دهه ۷۰ آثارش با صدای #محمد_اصفهانی در آلبومی به نام «تنها ماندم» منتشر شد، او چندی بعد هم آهنگی «بوی باران» را برای اصفهانی ساخت و در انتهای دهه هشتاد ۳ سال پیش از مرگش مجموعه آهنگ «رسوای زمانه» با آهنگسازی او و با صدای #علیرضا_قربانی به بازار آمد، و این دو مجموعه در بین نسل جوانتر شنوندگان موسیقی ایرانی با استقبال گرمی روبرو شد.
✅ راز ماندگاری
با این حال، این که موسیقیاش پیر و جوان نمیشناسد و در بین هر نسلی خاستگاه دارد، تنها برجستگی موسیقی او نیست و خیلیها باور دارند، موسیقی #خرم سهل و ممتنع است عوام دوست دارند خواص میپسندند. خود خرم میگوید شاید «شور و عشقی» که او به موسیقی داشته در آثارش متجلی است و راز ماندگاری آن است.
البته این «شور و عشق» چیزی بود که دوباره او را در سالهای آخر عمرش به روی صحنه برگرداند، البته «شور و عشقی» که در بین طرفدارانش بود. #خرم پس از این که در انتهای دهه هفتاد خوشیدی سالهایی پرکار را سپری کرد، در ابتدای دهه هشتاد به یکباره تصمیم گرفته بود که دیگر اجرا نکند. اما او نتوانست بر تصمیم خودش باقی بماند چرا که مردم مصرّانه از اومی خواستند که به صحنه برگردد، نهایتا بعد از هشت سال مقاومتش شکسته شد و در سال ۱۳۸۹ در تهران اجراهایی بهیادماندنی را برگزار کرد. اجراهایی که دی ماه سال ۱۳۹۱ ویدیویهای آن منتشر شدهاست. خرم در تیرماهی که هشتاد و دو ساله شد فقط چند ماه پیش از مرگش هم باز به روی صحنه رفت و همچنان مسلط و تاثیرگذار بودو همین تابستان پیش از مرگش بود که شعر ملکالشعرای بهار را در رثای استاد #حسن_کسایی، بزرگ از دست رفته موسیقی ایرانی، از دنیای ادب به هنر تعمیم داد و خواند «از ملک هنر حکم گزاران همه رفتند» و حالا کیست که در رثای او بخواند؟
اما بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷، فضا برای فعالیت او مهیا نبود اما بعد از نزدیک به دو دهه سکوت، پس از به روی کار آمدن محمد خاتمی به عنوان رئیس جمهوری ایران، در سال ۱۳۷۶، #خرم به روی صحنه بازگشت، این بار استاد ترجیح داد که از خواننده بهره نگیرد، او بعدا در مصاحبههایی گفته بود این تصمیم را به یکباره گرفته اما وضع موجود موسیقی هم بی تاثیر در این کار نبودهاست. با این حال کنسرتهایش و اجراهای بدون کلام جاودانههایش به اندازه کافی برای مخاطبانش جذاب بود. مخاطبانی که با گذشته فرق داشتند از نسلی تازهتر بودند و البته خرم کسی نبود که از تغییرات استقبال نکند، او در کنسرتهایش دست به تغییراتی در ترکیب معمول سازهای ارکسترهایش زد، ارکسترهایش را کوچکتر و محدودتر کرد و از پیانو، سازی غربی که حجمی زیاد از صدا تولید میکند، بهره گرفت. شاید همین قابلیت تغییر بعد از دو دهه یکی از رازهای موفقیت او بود.
#خرم به گفتهای از استادش، #ابوالحسن_صبا، اشاره میکند و میگوید صبا هم از تغییر استقبال میکرد و البته صبا هم خود تحت تاثیر استادش بوده و میگفت «اگر میرزا عبدالله زنده شود و ببیند ما ردیفهای او را بی کم و کاست میزنیم نه تنها خوشحال نمیشود که سخت ناراحت میشود» به این ترتیب باید باور کرد که خرم در مکتبی رشد پیدا کرده بود که به پیشواز تغییر میرفت، برای همین او در مصاحبههایش این جرات را داشت که بگوید «نسل جوانتر با موسیقی من ارتباط بهتری پیدا میکنند»، خرم حتی از به کار بردن واژه سنتی برای موسیقی ایرانی پرهیز میکرد و خود واژه اصیل را به کار میگرفت، چرا که باور داشت سنت با تغییر سازگار نیست.
#خرم حتی در سالهای اخیر با دو خواننده مطرح موسیقی ایرانی از نسلی تازهتر کار کرد. در انتهای دهه ۷۰ آثارش با صدای #محمد_اصفهانی در آلبومی به نام «تنها ماندم» منتشر شد، او چندی بعد هم آهنگی «بوی باران» را برای اصفهانی ساخت و در انتهای دهه هشتاد ۳ سال پیش از مرگش مجموعه آهنگ «رسوای زمانه» با آهنگسازی او و با صدای #علیرضا_قربانی به بازار آمد، و این دو مجموعه در بین نسل جوانتر شنوندگان موسیقی ایرانی با استقبال گرمی روبرو شد.
✅ راز ماندگاری
با این حال، این که موسیقیاش پیر و جوان نمیشناسد و در بین هر نسلی خاستگاه دارد، تنها برجستگی موسیقی او نیست و خیلیها باور دارند، موسیقی #خرم سهل و ممتنع است عوام دوست دارند خواص میپسندند. خود خرم میگوید شاید «شور و عشقی» که او به موسیقی داشته در آثارش متجلی است و راز ماندگاری آن است.
البته این «شور و عشق» چیزی بود که دوباره او را در سالهای آخر عمرش به روی صحنه برگرداند، البته «شور و عشقی» که در بین طرفدارانش بود. #خرم پس از این که در انتهای دهه هفتاد خوشیدی سالهایی پرکار را سپری کرد، در ابتدای دهه هشتاد به یکباره تصمیم گرفته بود که دیگر اجرا نکند. اما او نتوانست بر تصمیم خودش باقی بماند چرا که مردم مصرّانه از اومی خواستند که به صحنه برگردد، نهایتا بعد از هشت سال مقاومتش شکسته شد و در سال ۱۳۸۹ در تهران اجراهایی بهیادماندنی را برگزار کرد. اجراهایی که دی ماه سال ۱۳۹۱ ویدیویهای آن منتشر شدهاست. خرم در تیرماهی که هشتاد و دو ساله شد فقط چند ماه پیش از مرگش هم باز به روی صحنه رفت و همچنان مسلط و تاثیرگذار بودو همین تابستان پیش از مرگش بود که شعر ملکالشعرای بهار را در رثای استاد #حسن_کسایی، بزرگ از دست رفته موسیقی ایرانی، از دنیای ادب به هنر تعمیم داد و خواند «از ملک هنر حکم گزاران همه رفتند» و حالا کیست که در رثای او بخواند؟
.
.
اواخر شهریور هر سال بیش از اینکه در فکر تولد جان جانانم استاد #شجریان عزیز باشم بیشتر ذهنم مشغول رستم موسیقی ایران استاد #پرویز_مشکاتیان هست.
آخر شهریور هرسال سالروز درگذشت یکی از نوادر تاریخ هنر و موسیقی ایران هست.
مردی که به نظرم در آهنگسازی فقط میشه اساتیدی همچون #تجویدی و #خرم رو باهاش مقایسه کرد.
و تفاوت بزرگ ایشون با دو بزرگوار نام برده در این هست که استاد #مشکاتیان به صورت مفید در حدود بیست سال کار کردند و این همه اثر ماندگار به جا گذاشتند ( چیزی در حدود نصف یا یک سوم اساتید نام برده ).
نکته جالب توجه در زندگی هنری استاد #مشکاتیان این هست که با هر خواننده ای که کار کردند طرف مقابل رو به اوج شکوفایی کارهاشون رسوندند.
در مورد استاد #شجریان و زنده یاد #ایرج_بسطامی این مورد کاملا صدق می کنه.
اگر روزی قدرت این رو داشتم که در سه مورد ( معلم ، آهنگساز و بداهه نواز ) کسی رو زنده کنم در مورد اول به سراغ استاد #ابوالحسن_صبا ، در بداهه نوازی استاد #فرهنگ_شریف و در آهنگسازی بلاشک به سراغ استاد #پرویز_مشکاتیان می رفتم.
افسوس که عمر گرانبهای ایشون هم چون استاد صبا در پنجاه و چهارمین سال به پایان رسید.
روحت شاد و یادت همیشه سبز بزرگ مرد.
.
.
#پرویز_مشکاتیان
از صفحه ی اینستاگرام #سجاد_خسروی
.
اواخر شهریور هر سال بیش از اینکه در فکر تولد جان جانانم استاد #شجریان عزیز باشم بیشتر ذهنم مشغول رستم موسیقی ایران استاد #پرویز_مشکاتیان هست.
آخر شهریور هرسال سالروز درگذشت یکی از نوادر تاریخ هنر و موسیقی ایران هست.
مردی که به نظرم در آهنگسازی فقط میشه اساتیدی همچون #تجویدی و #خرم رو باهاش مقایسه کرد.
و تفاوت بزرگ ایشون با دو بزرگوار نام برده در این هست که استاد #مشکاتیان به صورت مفید در حدود بیست سال کار کردند و این همه اثر ماندگار به جا گذاشتند ( چیزی در حدود نصف یا یک سوم اساتید نام برده ).
نکته جالب توجه در زندگی هنری استاد #مشکاتیان این هست که با هر خواننده ای که کار کردند طرف مقابل رو به اوج شکوفایی کارهاشون رسوندند.
در مورد استاد #شجریان و زنده یاد #ایرج_بسطامی این مورد کاملا صدق می کنه.
اگر روزی قدرت این رو داشتم که در سه مورد ( معلم ، آهنگساز و بداهه نواز ) کسی رو زنده کنم در مورد اول به سراغ استاد #ابوالحسن_صبا ، در بداهه نوازی استاد #فرهنگ_شریف و در آهنگسازی بلاشک به سراغ استاد #پرویز_مشکاتیان می رفتم.
افسوس که عمر گرانبهای ایشون هم چون استاد صبا در پنجاه و چهارمین سال به پایان رسید.
روحت شاد و یادت همیشه سبز بزرگ مرد.
.
.
#پرویز_مشکاتیان
از صفحه ی اینستاگرام #سجاد_خسروی
شبِ چله یا شبِ یلدا و خُره روز یا خرم روز:
این شب را شب زایش مهر یا میترا دانند که به یادگار آن را جشن گیرند و شبی بوده که چشم به راه زاده شدن مهر یا خورشید بودهاند شبی که آن را درازتر از دیگر شبها دانسته و با شب زنده داری به جنگ تاریکی می رفتند و چشم به راه روز و دمیدن آفتاب یا زایش خورشید می شدند که به آن خُره روز یا خرم روز می گفته اند.ایرانیان دو شب را شب چله می نامیدند یکی کوچک و دیگری بزرگ و چون تا جشن نوروز ۹۰ روز مانده بوده جشن خرم روز را نود روز نیز می گفتند. (آثار الباقیه: ۲۲۵) چلهٔ بزرگ؛ چهل روز از روزهای زمستان که آغاز آن برابر یکم دی ماه ،(هفتم دی ماه جلالی) و پایانش دهم بهمن ماه (شانزدهم دی ماه جلالی) است.
-چله ٔ زمستان ؛ همان چله ٔ بزرگ است و گاه در گفتار مردم ، کنایه از سرمای سخت باشد. چله ٔ زمستون.
- چله ٔ کوچک؛ در گفتار ، بیست روز از فصل زمستان، بدین ترتیب که بیست روزه ٔ زمستان ، از دهم بهمن ماه (هفدهم بهمن ماه جلالی)آغاز شود و در پایان بهمن ماه (پنجم اسفند ماه جلالی) به پایان رسد. ناگفته نماند که در تابستان نیز چله بزرگ و کوچک نیز داریم. این روزها را ایرانیان از آن روی گرامی میداشتند که با داشتن حساب روزها کشاورزی و دامداری مینمودند. مردمان آریایی از هند و ایرانی و هند و اروپایی جشن زایشِ آفتاب را در روز نخستِ دی می گرفتند، به ویژه ژرمنی ها اینچنین میکردند و آن ماه را ماهِ خدا می دانستند. دانشمند ایرانی ابوریحان در آثار الباقیه ص ۲۲۵ روز نخستِ دی را خور روز نامیده همچنین در کتاب قانون مسعودی که نسخه ایست دست نویس در موزه لندن آن را خرم روز نوشته است.(گاهشماری: ۵۸)این شب را شب زایشِ عیسی پیامبر نیز دانند.(ثمارالقلوب: ۴۷۸) در فرهنگ سریانی به انگلیسی،pyne_smith یلدا با Noel برابری شده است.خود یلدا سریانی است و رومی ها آن را Natalis گویند که همان تولد و زایش است.این واژه را مسیحیانِ سریانی به ایران آوردند و ماندگار شد.از کهن تا امروز همه ترسایان جهان این روزها را جشن گیرند و شادان هستند چون آن را روز زایش میترا و مهر یا مسیحای نجات بخش یا سوشیانت زردشتی است و بیشتر آیین های آنان گرفته از آیین مهر است.این شب و این روز در سروده های بزرگان با دید های گوناگون آمده است.
حافظ که این شب را شبی بلند دانسته و از جور آن گله داشته و چشم به راه زایش خورشید بوده:
صحبتِ حکّام، ظلمتِ شبِ يلدا است
نور ز خورشيد خواه بو که برآيد.(دیوان،انجوی: ۵۴)
گفتمش سلسلهی زلف بتان از پی چیست
گفت حافظ گلهای از شب یلدا می کرد(دیوان،نایینی و نذیراحمد: ۲۴۲)
سعدی:
هنوز با همه دردم اميد درمان است
که آخری بود آخر شبان يلدا را(غزل ها،غزل۵۷۵: ۲۵۸)
خاقانی:
گر آن کیخسروِ ایرانِ نور است
چرا بیژن شد این در چاهِ یلدا(دیوان،چامه ۸: ۴۱)
عنصری بلخی:
چون حلقه ربايند به نيزه، تو به نيزه
خال از رخ زنگی بربايی شب يلدا(دیوان: ۳۲۵)
مسعود سعد سلمان:
کرده خورشيد صبح ملک تو
روز همه دشمنان شب يلدا(دیوان: ۴۰)
ناصرخسرو قبادیانی:
قندیل فروزی به شب قدر به مسجد
مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا(دیوان،قصاید: ۱۱۹)
امير معزی:
ايزد دادار، مهر و کين تو گويی
از شب قدر آفريد و از شب يلدا
زانکه به مهرت بود تقرب مومن
زانکه به کينت بود تفاخر ترسا(دیوان: ۴۱)
سنایی غزنوی:
به صاحبدولتی پيوند اگر نامی همی جويی
که از يک چاکری عيسی چنان معروف شد يلدا(دیوان: ۵۵)
ناگفته نماند در شعر سنایی یلدا به دو چَم آمده یکی شب یلدا و دیگری به گفتهی حسین خلفِ تبریزی در برهان قاطع و فرهنگ فرنودسار و فرهنگ مجمع الفرس یلدا نام یکی از یاران عیسی بوده است.
#چله_کوچک #خرم_روز #یلدا #خره_روز #چله_بزرگ #شب_چله
این شب را شب زایش مهر یا میترا دانند که به یادگار آن را جشن گیرند و شبی بوده که چشم به راه زاده شدن مهر یا خورشید بودهاند شبی که آن را درازتر از دیگر شبها دانسته و با شب زنده داری به جنگ تاریکی می رفتند و چشم به راه روز و دمیدن آفتاب یا زایش خورشید می شدند که به آن خُره روز یا خرم روز می گفته اند.ایرانیان دو شب را شب چله می نامیدند یکی کوچک و دیگری بزرگ و چون تا جشن نوروز ۹۰ روز مانده بوده جشن خرم روز را نود روز نیز می گفتند. (آثار الباقیه: ۲۲۵) چلهٔ بزرگ؛ چهل روز از روزهای زمستان که آغاز آن برابر یکم دی ماه ،(هفتم دی ماه جلالی) و پایانش دهم بهمن ماه (شانزدهم دی ماه جلالی) است.
-چله ٔ زمستان ؛ همان چله ٔ بزرگ است و گاه در گفتار مردم ، کنایه از سرمای سخت باشد. چله ٔ زمستون.
- چله ٔ کوچک؛ در گفتار ، بیست روز از فصل زمستان، بدین ترتیب که بیست روزه ٔ زمستان ، از دهم بهمن ماه (هفدهم بهمن ماه جلالی)آغاز شود و در پایان بهمن ماه (پنجم اسفند ماه جلالی) به پایان رسد. ناگفته نماند که در تابستان نیز چله بزرگ و کوچک نیز داریم. این روزها را ایرانیان از آن روی گرامی میداشتند که با داشتن حساب روزها کشاورزی و دامداری مینمودند. مردمان آریایی از هند و ایرانی و هند و اروپایی جشن زایشِ آفتاب را در روز نخستِ دی می گرفتند، به ویژه ژرمنی ها اینچنین میکردند و آن ماه را ماهِ خدا می دانستند. دانشمند ایرانی ابوریحان در آثار الباقیه ص ۲۲۵ روز نخستِ دی را خور روز نامیده همچنین در کتاب قانون مسعودی که نسخه ایست دست نویس در موزه لندن آن را خرم روز نوشته است.(گاهشماری: ۵۸)این شب را شب زایشِ عیسی پیامبر نیز دانند.(ثمارالقلوب: ۴۷۸) در فرهنگ سریانی به انگلیسی،pyne_smith یلدا با Noel برابری شده است.خود یلدا سریانی است و رومی ها آن را Natalis گویند که همان تولد و زایش است.این واژه را مسیحیانِ سریانی به ایران آوردند و ماندگار شد.از کهن تا امروز همه ترسایان جهان این روزها را جشن گیرند و شادان هستند چون آن را روز زایش میترا و مهر یا مسیحای نجات بخش یا سوشیانت زردشتی است و بیشتر آیین های آنان گرفته از آیین مهر است.این شب و این روز در سروده های بزرگان با دید های گوناگون آمده است.
حافظ که این شب را شبی بلند دانسته و از جور آن گله داشته و چشم به راه زایش خورشید بوده:
صحبتِ حکّام، ظلمتِ شبِ يلدا است
نور ز خورشيد خواه بو که برآيد.(دیوان،انجوی: ۵۴)
گفتمش سلسلهی زلف بتان از پی چیست
گفت حافظ گلهای از شب یلدا می کرد(دیوان،نایینی و نذیراحمد: ۲۴۲)
سعدی:
هنوز با همه دردم اميد درمان است
که آخری بود آخر شبان يلدا را(غزل ها،غزل۵۷۵: ۲۵۸)
خاقانی:
گر آن کیخسروِ ایرانِ نور است
چرا بیژن شد این در چاهِ یلدا(دیوان،چامه ۸: ۴۱)
عنصری بلخی:
چون حلقه ربايند به نيزه، تو به نيزه
خال از رخ زنگی بربايی شب يلدا(دیوان: ۳۲۵)
مسعود سعد سلمان:
کرده خورشيد صبح ملک تو
روز همه دشمنان شب يلدا(دیوان: ۴۰)
ناصرخسرو قبادیانی:
قندیل فروزی به شب قدر به مسجد
مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا(دیوان،قصاید: ۱۱۹)
امير معزی:
ايزد دادار، مهر و کين تو گويی
از شب قدر آفريد و از شب يلدا
زانکه به مهرت بود تقرب مومن
زانکه به کينت بود تفاخر ترسا(دیوان: ۴۱)
سنایی غزنوی:
به صاحبدولتی پيوند اگر نامی همی جويی
که از يک چاکری عيسی چنان معروف شد يلدا(دیوان: ۵۵)
ناگفته نماند در شعر سنایی یلدا به دو چَم آمده یکی شب یلدا و دیگری به گفتهی حسین خلفِ تبریزی در برهان قاطع و فرهنگ فرنودسار و فرهنگ مجمع الفرس یلدا نام یکی از یاران عیسی بوده است.
#چله_کوچک #خرم_روز #یلدا #خره_روز #چله_بزرگ #شب_چله
با خودش نوستالژی سالهای دور را دارد. سالهایی که طنین صدایش در گوشه و کنار این سامان، تنهایی آدمها را به نظاره مینشست و گاهی همدمی میشد بر غم آنها…
در خاطراتش «قمر» هم نقش دارد. «قمرالملوک وزیری» و آدمهایی که در موسیقی این بوم، بر قله نشستهاند هر چند امروز آثاری از «بود»شان نیست. شاید به همین دلیل باشد که وقتی از موسیقی پاپ امروز با او به گفتو گو بنشینید از آن انتقاد دارد و پاپ امروز را کپی دست چندم میداند. این شاید چیز عجیبی نباشد. ما هم اگر با بزرگانی چون «علی تجویدی، مرتضی حنانه، حبیبالله بدیعی، جواد معروفی، پرویز مشکاتیان، محمدرضا لطفی »، نشست و برخاست میداشتیم و مهمتر از آن آواز را نزد «ادیب خوانساری» به تلمذ مینشستیم، چنین سلیقهای پیدا میکردیم.
چهرهاش پس از سالیان، هنوز همان است اما گذر سالیان، خطوط درد یا هر آنچه که خود او میداند را به نشانه گذاشته، عمق این درد جایی است که میگوید: «مادر و برادرم مرا با خود برده اند» مادر و برادری که با رفتن به سرایی دیگر، بخشی از سنگینی روزگار را روی پاهایش به ودیعت نهاده است.
هنوز مائیم و او! خاطرات را ورق میزند و ایام گذشته را در یاد جستجو میکند؛ میگوید: «زنده یاد خرم و لطفی دردانه های موسیقی بودند». از موسیقی خوب سالیان گذشته هم یاد میکند و آنهایی که دیگر نیستند: «امروز وقتی کارهای مرضیه و پروین را میشنوم، بی اختیار اشک میریزم و نمیتوانم باور کنم که بزرگان موسیقی کنار ما نیستند. بنان، محمودی، خوانساری و دوامی رفتند. شهیدی دیگر نمیتواند بخواند و گلپا نیز شرایط جسمی خوبی ندارد. ببینید دیگر چه کسی مانده؟»
هنرمند خاطرهساز سالهای دور که حالا هم هر از گاهی در ساحتی دیگر حنجرهاش را به کار میاندازد ماندن در ایران را ترجیح داده و هر چند اقامت دائم و هنری کشور آلمان را دارد اما مانده است شاید بتواند با یک دست که میگویند صدا ندارد، صدایی بسازد که دوباره خیابانهای خلوت پایتخت، تنهاییهاییهای غمبار و … را خاطره کند و در گوشه ذهن به یادگار بسپارد!
#هنگامه_اخوان حالا سالها از دوران جوانی فاصله گرفته و گرد پیری بر چهرهاش نمایان است. در چشمانش لحظاتی غور میکنی. لحظات را به نظاره مینشینی. در آن اعماق چیزی شبیه حسرت، حسرت بر روزهای رفته موج میزند و شاید امید. امیدی به آینده. آیندهای که البته رسیدن به آن تلاشی بیش از آنچه در جریان است، میخواهد.
لحظات با «هنگامه» بودن و پرسشو پاسخ او را با یادی از گذشته، میخوانیم.
– خانم #اخوان شما هیچوقت با هنرمندی چون همایون خرم کار نکردید. چرا؟
من شاگرد آقای #ادیب_خوانساری بودم و قبل از اینکه در ۱۳سالگی وارد رادیو شوم با آقای #خرم ملاقات کردم. من حدود ۸سال از محضر آقای خوانساری استفاده کردم. البته ۵سال از این مدت مربوط به زمانی بود که ادیب خوانساری کارمند رادیو بود و ۳سال دیگر کلاسهایم، در منزل ادیب برگزار میشد. من در این زمان از طریق آقای سایه با همایون خرم آشنا شدم. قرار بود که آقای خرم برنامه گلهایی را مبتنی بر پیانو بسازند و من با ایشان بخوانم. این کار بنا به دلایل مختلفی مسیر نشد و من کارم را با آقای لطفی پی گرفتم. آقای خرم یکی از اساتید برتر موسیقی و او دردانه موسیقی در ایران بود. چون بهترین آهنگساز سالهای اخیر ایران بود و با تلاشهایی که انجام داد، بهترین اثر را در موسیقی ایران داشت. انسانیت، شخصیت و بزرگواری خرم به حدی بود که زبان من از بیانش ناتوان است. بزرگانی مثل همایون خرم، علی تجویدی، حبیبالله بدیعی و پرویز یاحقی از میان ما رفتند و ما کسانی را در هنر موسیقی از دست دادیم که نمونه و همتایی نخواهد داشت. از طرف خانه موسیقی چند بار با استاد خرم تماس گرفتم تا کمی صحبت کنیم. استاد فرمودند که نزد ایشان بروم و با هم گفتوگو کنیم. من هر از گاهی به پارک ساعی که در نزدیک منزلشان بود، میرفتم و ساعتی را با هم گفتگو میکردیم. در این صحبتها نظر آقای خرم را در مشکلات امروز موسیقی در ایران جویا میشدم.
در خاطراتش «قمر» هم نقش دارد. «قمرالملوک وزیری» و آدمهایی که در موسیقی این بوم، بر قله نشستهاند هر چند امروز آثاری از «بود»شان نیست. شاید به همین دلیل باشد که وقتی از موسیقی پاپ امروز با او به گفتو گو بنشینید از آن انتقاد دارد و پاپ امروز را کپی دست چندم میداند. این شاید چیز عجیبی نباشد. ما هم اگر با بزرگانی چون «علی تجویدی، مرتضی حنانه، حبیبالله بدیعی، جواد معروفی، پرویز مشکاتیان، محمدرضا لطفی »، نشست و برخاست میداشتیم و مهمتر از آن آواز را نزد «ادیب خوانساری» به تلمذ مینشستیم، چنین سلیقهای پیدا میکردیم.
چهرهاش پس از سالیان، هنوز همان است اما گذر سالیان، خطوط درد یا هر آنچه که خود او میداند را به نشانه گذاشته، عمق این درد جایی است که میگوید: «مادر و برادرم مرا با خود برده اند» مادر و برادری که با رفتن به سرایی دیگر، بخشی از سنگینی روزگار را روی پاهایش به ودیعت نهاده است.
هنوز مائیم و او! خاطرات را ورق میزند و ایام گذشته را در یاد جستجو میکند؛ میگوید: «زنده یاد خرم و لطفی دردانه های موسیقی بودند». از موسیقی خوب سالیان گذشته هم یاد میکند و آنهایی که دیگر نیستند: «امروز وقتی کارهای مرضیه و پروین را میشنوم، بی اختیار اشک میریزم و نمیتوانم باور کنم که بزرگان موسیقی کنار ما نیستند. بنان، محمودی، خوانساری و دوامی رفتند. شهیدی دیگر نمیتواند بخواند و گلپا نیز شرایط جسمی خوبی ندارد. ببینید دیگر چه کسی مانده؟»
هنرمند خاطرهساز سالهای دور که حالا هم هر از گاهی در ساحتی دیگر حنجرهاش را به کار میاندازد ماندن در ایران را ترجیح داده و هر چند اقامت دائم و هنری کشور آلمان را دارد اما مانده است شاید بتواند با یک دست که میگویند صدا ندارد، صدایی بسازد که دوباره خیابانهای خلوت پایتخت، تنهاییهاییهای غمبار و … را خاطره کند و در گوشه ذهن به یادگار بسپارد!
#هنگامه_اخوان حالا سالها از دوران جوانی فاصله گرفته و گرد پیری بر چهرهاش نمایان است. در چشمانش لحظاتی غور میکنی. لحظات را به نظاره مینشینی. در آن اعماق چیزی شبیه حسرت، حسرت بر روزهای رفته موج میزند و شاید امید. امیدی به آینده. آیندهای که البته رسیدن به آن تلاشی بیش از آنچه در جریان است، میخواهد.
لحظات با «هنگامه» بودن و پرسشو پاسخ او را با یادی از گذشته، میخوانیم.
– خانم #اخوان شما هیچوقت با هنرمندی چون همایون خرم کار نکردید. چرا؟
من شاگرد آقای #ادیب_خوانساری بودم و قبل از اینکه در ۱۳سالگی وارد رادیو شوم با آقای #خرم ملاقات کردم. من حدود ۸سال از محضر آقای خوانساری استفاده کردم. البته ۵سال از این مدت مربوط به زمانی بود که ادیب خوانساری کارمند رادیو بود و ۳سال دیگر کلاسهایم، در منزل ادیب برگزار میشد. من در این زمان از طریق آقای سایه با همایون خرم آشنا شدم. قرار بود که آقای خرم برنامه گلهایی را مبتنی بر پیانو بسازند و من با ایشان بخوانم. این کار بنا به دلایل مختلفی مسیر نشد و من کارم را با آقای لطفی پی گرفتم. آقای خرم یکی از اساتید برتر موسیقی و او دردانه موسیقی در ایران بود. چون بهترین آهنگساز سالهای اخیر ایران بود و با تلاشهایی که انجام داد، بهترین اثر را در موسیقی ایران داشت. انسانیت، شخصیت و بزرگواری خرم به حدی بود که زبان من از بیانش ناتوان است. بزرگانی مثل همایون خرم، علی تجویدی، حبیبالله بدیعی و پرویز یاحقی از میان ما رفتند و ما کسانی را در هنر موسیقی از دست دادیم که نمونه و همتایی نخواهد داشت. از طرف خانه موسیقی چند بار با استاد خرم تماس گرفتم تا کمی صحبت کنیم. استاد فرمودند که نزد ایشان بروم و با هم گفتوگو کنیم. من هر از گاهی به پارک ساعی که در نزدیک منزلشان بود، میرفتم و ساعتی را با هم گفتگو میکردیم. در این صحبتها نظر آقای خرم را در مشکلات امروز موسیقی در ایران جویا میشدم.
Telegram
attach 📎
نادر گلچین مژده ای دل بیات ترک موسیقی ایرانی
@Jane_oshaagh
بنان رنگارنگ۲۱۷(دیلمان دشتی)
@Jane_oshaagh
گلهای رنگارنگ ۲۱۷(کاروان)
دشتی دیلمان
با صدای #بنان
تصنیف ضربی : همه شب نالم( #رهی )
آواز : چنان در قید مهرت ( #سعدی )
آهنگ : #محجوبی
با تنظیم #جواد_معروفی
چهار مضراب از #رضامحجوبی
نوازندگان :
#محجوبی #معروفی # تجويدی
#خرم #بديعی #عباس_شاپوری
#سليم_فرزان #ميرنقيبی
#نجاحی #عليرضاايزدی #افتتاح
گوینده : #روشنک
#جان_عشاق
دشتی دیلمان
با صدای #بنان
تصنیف ضربی : همه شب نالم( #رهی )
آواز : چنان در قید مهرت ( #سعدی )
آهنگ : #محجوبی
با تنظیم #جواد_معروفی
چهار مضراب از #رضامحجوبی
نوازندگان :
#محجوبی #معروفی # تجويدی
#خرم #بديعی #عباس_شاپوری
#سليم_فرزان #ميرنقيبی
#نجاحی #عليرضاايزدی #افتتاح
گوینده : #روشنک
#جان_عشاق
معرفی عارفان
به بربط ، چو بایِست ، برساخت ، رود ، برآورد ، مازندرانی سُرُود ، که ، مازندران ، شهرِ ما ، یاد باد ، همیشه ، بَر و بومَش ، آباد باد ، که در بوستانش ، همیشه گُل است ، به کوه اندرون ، لاله و سنبل است ، هوا ، خوشگوار و ،، زمین ، پُر نگار ، نه گرم…