ای دل چو به صدق از تو نیاید کاری
باری میکن به مفلسی اقراری
اینک در او دست به دریوزه برآر
درویش ز دریوزه ندارد عاری
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۳۱
باری میکن به مفلسی اقراری
اینک در او دست به دریوزه برآر
درویش ز دریوزه ندارد عاری
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۳۱
ای موسی ما به طور سینا رفتی
وز ظاهر ما و باطن ما رفتی
تو سرد نگشتهای از آن گرمیها
چون سرد شوی که سوی گرما رفتی
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۵۶
وز ظاهر ما و باطن ما رفتی
تو سرد نگشتهای از آن گرمیها
چون سرد شوی که سوی گرما رفتی
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۵۶
این شاخ شکوفه بارگیرد روزی
وین باز طلب شکار گیرد روزی
میآید و میرود خیالش بر تو
تا چند رود قرار گیرد روزی
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۵۷
وین باز طلب شکار گیرد روزی
میآید و میرود خیالش بر تو
تا چند رود قرار گیرد روزی
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۵۷
این نیست ره وصل که پنداشتهای
این نیست جهان جان که بگذاشتهای
آن چشمه که خضر خورد از او آب حیات
اندر ره تست لیکن انباشتهای
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۷۷
این نیست جهان جان که بگذاشتهای
آن چشمه که خضر خورد از او آب حیات
اندر ره تست لیکن انباشتهای
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۷۷
با خندهٔ بر بسته چرا خرسندی
چون گل باید که بیتکلف خندی
فرقست میان عشق کز جان خیزد
یا آنچه به ریسمانش برخود بندی
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۷۹
چون گل باید که بیتکلف خندی
فرقست میان عشق کز جان خیزد
یا آنچه به ریسمانش برخود بندی
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۷۹
خوش خوش صنما تازه رخان آمدهای
خندان بدو لب لعل گزان آمدهای
آن روز دلم ز سینه بردی بس نیست
کامروز دگر به قصد جان آمدهای
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۸۸
خندان بدو لب لعل گزان آمدهای
آن روز دلم ز سینه بردی بس نیست
کامروز دگر به قصد جان آمدهای
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۸۸
با نااهلان اگر چو جانی باشی
ما را چه زیان تو در زیانی باشی
گیرم که تو معشوق جهانی باشی
آری باشی، ولی زمانی باشی
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۹۴
ما را چه زیان تو در زیانی باشی
گیرم که تو معشوق جهانی باشی
آری باشی، ولی زمانی باشی
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۹۴
گر داد کنی درخور خود داد کنی
بیچاره کسی را که تواش یاد کنی
گفتی تو که بسیار بیادت کردم
من میدانم که چون مرا یاد کنی
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۹۱۷
بیچاره کسی را که تواش یاد کنی
گفتی تو که بسیار بیادت کردم
من میدانم که چون مرا یاد کنی
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۹۱۷
آنکس که ترا به چشم ظاهر دیده است
بر سبلت و ریش خویشتن خندیده است
وانکس که ترا ز خود قیاسی گیرد
آن مسکین را چه خارها در دیده است
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۴۳
بر سبلت و ریش خویشتن خندیده است
وانکس که ترا ز خود قیاسی گیرد
آن مسکین را چه خارها در دیده است
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۴۳
بر ما رقم خطا پرستی همه هست
بدنامی و عشق و شور و مستی همه هست
ای دوست چو از میانه مقصود توئی
جای گله نیست چون تو هستی همه هست
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۲۴۳
بدنامی و عشق و شور و مستی همه هست
ای دوست چو از میانه مقصود توئی
جای گله نیست چون تو هستی همه هست
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۲۴۳