معرفی عارفان
1.08K subscribers
32.5K photos
11.7K videos
3.17K files
2.65K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
منم در موج دریاهای عشقت
مرا گویی کجایی من چه دانم

مرا گویی به قربانگاه جان ‌ها
نمی ‌ترسی که آیی من چه دانم


#مولانا
سکوت در اثر بستن دهان نیست؛

در اثر باز کردن فکر است،

هر چه فکر بازتر، سکوت بیشتر،
هر چه فکر بسته تر، دهان بازتر!
عارفی راپرسیدند:زندگی
به جبراست یابه اختیار؟
گفت:امروزرابه اختیاراست
تاچه بکارم
امافرداجبراست!
چراکه به اجباربایددروکنم
هرآنچه راکه
دیروز به اختیارکاشته ام
"یک فردِ خوب"
همیشه در
ذهنِ تو می مانَد....

یک فردِ بهتر همیشه
در "رویای تو" می مانَد

اما یک فرد "صادق"
همیشه در
قلب تو می مانَد...
#عبيد_زاکانى معتقد بود
#روزی که مردم بفهمند

هيچ چيز عيب نيست، جز قضاوت و مسخره کردن ديگران
هيچ چيز گناه نيست، جز حق الناس...
هيچ چيز ثواب نيست، جز خدمت به ديگران...
هيچ کس اسطوره نيست، الا در مهربانی و انسانيت...
هيچ دينی با ارزشتر از انسانيت نيست...
هيچ چيز جاودانه نمی ماند، جز عشق...
هيچ چيز ماندگار نيست، جز خوبی و بدی....
هيچ سعادتی بالاتر از آگاهی نيست...
هيچ دشمنی خطرناکتر از جهل نيست...
زمين تبديل می شود به بهشتی سراسر عشق و مهربانی..
raga-bhairavi-excerpt
manish-vyas
خلل از این است که خدا را به نظر محبت نمی نگرند.

#شمس تبریزی
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است

گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است

در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است

گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است

در مجلس ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است

از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر
زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است

تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است

از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است

میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است

با محتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است

حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است

#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM



صبا اگر گذری اُفتَدَت به کشور دوست

بیار نَفحِه‌ای از گیسوی مُعَنبَر دوست

به جانِ او که به شکرانه جان برافشانم

اگر به سویِ من آری پیامی از برِ دوست


#حضرت_حافظ


زان یار دلنوازم شکریست با شکایت

گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت

بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم

یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت

رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس

گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا

سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی

جانا روا نباشد خونریز را حمایت

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود

از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود

زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت

ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم

یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت

این راه را نهایت صورت کجا توان بست

کش صد هزار منزل بیش است در بدایت

هر چند بردی آبم روی از درت نتابم

جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت

عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ

قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت


#حضرت_حافظ


ز موج چشم مستت چون دل سرگشته برگیرم
که من خود غرقه خواهم شد درین دریای مدهوشی

می از جام مودت نوش و در کار محبت کوش
به مستی ، بی خمارست این می نوشین اگر نوشی

#هوشنگ_ابتهاج

ز من مپرس که چونی...
دلی نشسته به خونی
ز اشک پرس
که اِفشا نموده راز درونی...

#عارف_قزوینی
گرشکند دل مرا،جان بدهم به دل شکن
گر ز سرم کُلَه  برد،من ز میان کمر برم

اوست نشسته درنظر،من به کجانظرکنم
اوست گرفته شهردل من به کجاسفر برم

#مولانای_جان
" ای غلامت عقل و تدبیرات و هوش
  چون چنینی خویش را ارزان فروش"

#مثنوی_مولانا دفترپنجم


📘 ای انسانی که نعمت عقل در خدمتت قرار دارد...چگونه قدر خود فرو کاسته ای و از این نعمت استفاده نمی کنی؟
" اول صف بر کسی ماند به کام
کاو نگیرد دانه بیند بندِ دام "

#مثنوی_مولانا دفترششم


📘پیش آهنگیِ هر کسی در میان مردم
زمانی عاقبتِ خوشی خواهد داشت
که او بر خطرات راه واقف باشد و
گول ظواهر فریبنده را نخورد...
مرا اگر هزار برنجانند
هیچ جز قوی‌تر نشوم
و جز عظیم‌تر نشوم.

#شمس_تبریزی
رابطه قلبی دو دوست نیاز به بیان الفاظ و عبارات ندارد .


 جبران خلیل جبران
.
اگر ریزم وگر رویم
چه محتاج تو مه رویم
چو برگ کاه می پرم
به عشق کهربای تو

مولانا

.
ای درویش

آنجا که سخن از من و ما و کرامت است خبری از درویشی نیست، و در بساطی که ادعا و هستی راه دارد حقیقت پیدا نمی‌شود. معیار درویشی بی خویشی است و هر که بی خویش‌ تر درویش‌ تر. گر دل نبود کجا وطن سازد عشق ور عشق نباشد به چه کار آید دل ای درویش: کرامت صوفی، نیستی است. ادّعای کرامت اظهار هستی در طریقت ما کفر است. پیر طریقت بت شکن است نه بت ساز، یکی را مال ویکی را جاه و یکی را نماز بسیار و یکی را روزة بسیار بت باشد. یکی خواهد که همیشه بر سجاده نشیند، سجاده او را بت باشد یکی خواهد که همیشه پیش کسی برنخیزد، آن نا برخاستن بت باشد، هیچ کس بت خود را نشناسد و هیچ کسی نداند که وی بت پرست است، همه کس خود را فارغ و آزاد گمان برند و موحّد و بت شکن شناسند!

عزیز الدین نسفی
از کتاب انسان کامل
کم عیارانیم دارالامتحان عشق کو
نیست هرکس قدردان کیمیای سوختن

#بیدل