معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
‌‌

چندان به رهِ تو رفته سرها که مپرس
دارد رهِ آرزو خطرها که مپرس

هجران تو را سبب قضا و قدر است
مشتاق توایم آن‌قدَرها که مپرس...

#آصفی_هروی
تا برافروخته‌ای زآتشِ می روی سفید
شمعْ پیرانه‌سر آتش زده در موی سفید

چشمت آهوست ولی آهوی مُشکینِ خطا
چشم خوبان دگر در غمت آهوی سفید

می‌دمد صبح، مگر مادرِ ایّام گشاد
در وفاتم شب هجران تو گیسوی سفید

در شفق دید مهِ عید و اشارتها کرد،
پیر ما سوی میِ سرخ، به‌ابروی سفید

می‌رود "آصفی" از خالْ به‌حالی که تو‌را
طرّه چوگانِ سیاهست و ذقنْ گویِ سفید.

#آصفی_هروی
تا برافروخته‌ای زآتشِ می روی سفید
شمعْ پیرانه‌سر آتش زده در موی سفید

چشمت آهوست ولی آهوی مُشکینِ خطا
چشم خوبان دگر در غمت آهوی سفید

می‌دمد صبح، مگر مادرِ ایّام گشاد
در وفاتم شب هجران تو گیسوی سفید

در شفق دید مهِ عید و اشارتها کرد،
پیر ما سوی میِ سرخ، به‌ابروی سفید

می‌رود "آصفی" از خالْ به‌حالی که تو‌را
طرّه چوگانِ سیاهست و ذقنْ گویِ سفید.

#آصفی_هروی
باغْ سرسبز و شکفته‌ست هزاران گل سرخ
ما ندیدیم بجز بر سرِ یاران گل سرخ

باده در پای گلی نوش، که ایّام بسی
بَر دمانَد ز گِلِ باده‌گساران گل سرخ

بلبل سوخته را آب بر آتش می‌زد
روی خود شسته ز باران بهاران، گل سرخ

تا بصد برگ و نوا، برگِ صبوحی سازد
گوش انداخته بر صوتِ هَزاران گل سرخ

آب و تابِ رخِ گلگون تو از گریهٔ ماست
که بوَد تازه و تر، موسم باران گل سرخ

تا ز سر بر دلِ صدپارهٔ من داغ نهند
زده بر طرفِ کله، لاله‌عذاران گل سرخ

«آصفی» در غم رخسار تو، گل‌را چه کند؟
که بوَد داغِ دل سینه‌فگاران گل سرخ.

#آصفی_هروی
در رهت گَردِ ملامت شده دردی دارم
تو غباری ز من و من ز تو گَردی دارم

مگر از مهر تو پیدا شودم دلگرمی
که ز بی‌مهری خوبان، دل سردی دارم

نکند درد مرا چاره مسیحانَفسی
ناله‌ی زارم از آن است که دردی دارم

دید در وادیِ سوزم تنِ تنها و نگفت
بیدلی، سوخته‌ای، بادیه‌گردی دارم

رنگ و بویی ز مِیِ عشق ندارد اغیار
من اگر هیچ ندارم، رخ زردی دارم

«آصفی!» محنتِ عشق است نصیبم شب و روز
نه غمِ خواب و نه اندیشه‌ی خوردی دارم

#آصفی_هروی


کدام شب که سرم خاکِ در نبود تو را؟
کدام روز که بر من گذر نبود تو را؟

ز خارخارِ تو روزی که گریه می‌کردم
هنوز چهره چو گلبرگ تَر نبود تو را

نداشتی خبر از چشمِ شب‌نخفته‌ی من
که مست خفته‌ی عالم خبر نبود تو را

چو صورت تو در آیینه بود چهره‌گشای
به جز مشاهده، کاری دگر نبود تو را

به داغِ درد تو شب تا به روز می‌بودم
ولی ز سوزِ دل من خبر نبود تو را

نعیمِ غم، همه شد -«آصفی!»- نصیب دلت
طمع ز خوانِ قضا اینقدَر نبود تو را...

#آصفی_هروی
گویند عشقْ راست دوا، صبر یا سفر
در حیرتم کجا رود و، چون کند کسی؟

#آصفی_هروی
(م: ۹۲۰ تا ۹۲۳ ه)

عشق بجز مرگ ندارد علاج،
بی‌خبران صبر و سفر گفته‌اند.

#حالتی_ترکمان
اجل به قتل من آمد شبِ فراق، ولی
فراقِ یار مرا می‌کشد، چه منّت ازو؟

#آصفی_هروی


شبتون خوش
اجل به قتل من آمد #شبِ فراق، ولی
فراقِ یار مرا می‌کشد، چه منّت ازو؟

#آصفی_هروی
اجل به قتل من آمد# شبِ فراق، ولی
فراقِ یار مرا می‌کشد، چه منّت ازو؟

#آصفی_هروی
آمد رمضان، مرا ره توبه نمود
بیمار شدم که بادۀ ناب نبود
بگرفت طبیب حاذقی نبض مرا
می‌گفت: تو را شراب می‌دارد سود!

شاها! رمضان رسید و من در به‌درم
وز کشور بلخ است هوای سفرم
شد قحط امید و خوردنی چیزی نیست
باری، به بهانۀ سفر، روزه خورَم
‏..
منبع:
دیوان #آصفی_هروی، ۲۴۵، ۲۴۷