چو بلبل در فغان آیم چو بینم بوستانش را
چو گل خندان شوم هر جا ببینم باغبانش را
صبا از بوی پیراهن نگردد چشم من روشن
نخیزم از سر این ره نگیرم تا عنانش را
چو بندد پاسبانش در به رویم رو نگردانم
کشم جاروب از مژگانفطرت آستانش را
به زیر آب اگر دشمن چو ماهی آشیان گیرد
بسوزد شعله ی آه من آخر آستانش را
گرفتم من که مرغ دل گرفتار قفس گردد
چه خواهی کرد آخر شعله ی آه نهانش را
مگر شد عافیت عنقا که از گردون دون همت
نشان چندان که می جویم نمی یابم نشانش را
به بلبل باد ارزانی گل و گلشن که من مخفی
بهار زندگانی دیده ام فصل خزانش را
#زیب النسا مخفی
چو گل خندان شوم هر جا ببینم باغبانش را
صبا از بوی پیراهن نگردد چشم من روشن
نخیزم از سر این ره نگیرم تا عنانش را
چو بندد پاسبانش در به رویم رو نگردانم
کشم جاروب از مژگانفطرت آستانش را
به زیر آب اگر دشمن چو ماهی آشیان گیرد
بسوزد شعله ی آه من آخر آستانش را
گرفتم من که مرغ دل گرفتار قفس گردد
چه خواهی کرد آخر شعله ی آه نهانش را
مگر شد عافیت عنقا که از گردون دون همت
نشان چندان که می جویم نمی یابم نشانش را
به بلبل باد ارزانی گل و گلشن که من مخفی
بهار زندگانی دیده ام فصل خزانش را
#زیب النسا مخفی
وه چه خوش باشد که بینم بار دیگر روی دوست
در سجود آیم به محراب خم ابروی دوست
هر نفس از رشته ی کارم گشاید صد گره
پنجه گر یک ره زنم چون شانه در گیسوی دوست
دیده ی یعقوب اگر روشن شود نبود عجب
دیده ی دل را کند روشن نسیم بوی دوست
غنچه ی دل بشکفد در سینه چون گل در چمن
مژده ی وصلی که آرد قاصدم از سوی دوست
باده را لبریز کن ساقی و صحبت بر شکن
تا به کام دل نشینم ساعتی پهلوی دوست
جوی خون آرد به جای شیر مخفی کوهکن
نشنود در بیستون گر نشئه ای از بوی دوست
#زیب النسا مخفی
در سجود آیم به محراب خم ابروی دوست
هر نفس از رشته ی کارم گشاید صد گره
پنجه گر یک ره زنم چون شانه در گیسوی دوست
دیده ی یعقوب اگر روشن شود نبود عجب
دیده ی دل را کند روشن نسیم بوی دوست
غنچه ی دل بشکفد در سینه چون گل در چمن
مژده ی وصلی که آرد قاصدم از سوی دوست
باده را لبریز کن ساقی و صحبت بر شکن
تا به کام دل نشینم ساعتی پهلوی دوست
جوی خون آرد به جای شیر مخفی کوهکن
نشنود در بیستون گر نشئه ای از بوی دوست
#زیب النسا مخفی
به بهانه زادروز #زیب_النسا شعر زیر را برای ابراز ناراحتی نسبت به معشوق خود ، عاقل خان سرود :
شنیدم ترک منزل کرد عاقل خان به نادانی
و عاقل خان در پاسخش سرود :
چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی
شنیدم ترک منزل کرد عاقل خان به نادانی
و عاقل خان در پاسخش سرود :
چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی
از شعله های آه، مرا خانه روشن است
روشن مکن چراغ که کاشانه روشن است
نازم به فیض باده که شب های تیره دل
دل ها ز عکس ساغر و پیمانه روشن است
خواهی چراغ باشد و خواهی نه، در چمن
گل ها ز عکس نرگس مستانه روشن است
افشای راز من مکن ای اشک! زینهار
دردم به پیش محرم و بیگانه روشن است
تا آفتاب حسن به عالم طلوع کرد
مخفی چراغ عاقل و دیوانه روشن است
#زیب_النسا
#زبالنسا_یا_زیبالنسا_مخفی(۱۵ فوریه ۱۶۳۸–۲۶ مه ۱۷۰۲) یک شاهدخت گورکانی و فرزند ارشد امپراتور اورنگزیب و همسر ارشد وی دلرس بانو بیگم بود. او یکی از خوشنویسان هند و از شاعران سبک هندی در ادبیات فارسی و تصوف بود و با تخلص «مخفی» شعر میسرود. تبار او از جانب مادر به شاه اسماعیل صفوی میرسید
روشن مکن چراغ که کاشانه روشن است
نازم به فیض باده که شب های تیره دل
دل ها ز عکس ساغر و پیمانه روشن است
خواهی چراغ باشد و خواهی نه، در چمن
گل ها ز عکس نرگس مستانه روشن است
افشای راز من مکن ای اشک! زینهار
دردم به پیش محرم و بیگانه روشن است
تا آفتاب حسن به عالم طلوع کرد
مخفی چراغ عاقل و دیوانه روشن است
#زیب_النسا
#زبالنسا_یا_زیبالنسا_مخفی(۱۵ فوریه ۱۶۳۸–۲۶ مه ۱۷۰۲) یک شاهدخت گورکانی و فرزند ارشد امپراتور اورنگزیب و همسر ارشد وی دلرس بانو بیگم بود. او یکی از خوشنویسان هند و از شاعران سبک هندی در ادبیات فارسی و تصوف بود و با تخلص «مخفی» شعر میسرود. تبار او از جانب مادر به شاه اسماعیل صفوی میرسید
ز ناکامی به درد دل نه تنها من گرفتارم
به عالم هر که را بینی به دردی مبتلا باشد
مکن اندیشه ماضی، مشو در فکر مستقبل
غنیمت دان همین دم را که این دم کیمیا باشد
#زیب_النسا
معروف به بانوی شاعرِ بداههگوی يا به تخلص "مخفى"
به عالم هر که را بینی به دردی مبتلا باشد
مکن اندیشه ماضی، مشو در فکر مستقبل
غنیمت دان همین دم را که این دم کیمیا باشد
#زیب_النسا
معروف به بانوی شاعرِ بداههگوی يا به تخلص "مخفى"