چو گلهای سپید صبحگاهی
در آغوش سیاهی
شکوفا شو
بیا برخیز و پیراهن رها کُن
گره از گیسوان خفته وا کُن
فریبا شو
گریزا شو
چو عطر نغمه کز چنگم تراود
بتاب آرام و در ابر هوا شو
به انگشتان سر گیسو نگهدار
نگه در چشم من بگذار و بردار
فروکش کُن
نیایش کُن
بلور بازوان بربند و وا کُن
دو پا برهم بزن، پایی جدا کُن
بپر، پرواز کُن، دیوانگی کُن
ز جمع آشنا بیگانگی کُن
چو دود شمع شب، از شعله برخیز
گریز گیسوان بر بادها ریز
بپرداز!
بپرهیز!
چو رقص سایهها در روشنی شو
چو پای روشنی در سایهها رو
گَهی زنگی بر انگشتی بیاویز
نوا و نغمهای با هم بیامیز
دلآرام!
میارام!
گَهی بردار چنگی
به هر دروازه رو کُن
سر هر رهگذاری جستوجو کُن
به هر راهی، نگاهی
به هر سنگی، درنگی
برقص و شهر را پُر هایوهو کُن
به بر دامن بگیر و یک سبد کُن
ستاره دانهچین کُن، نیک و بد کُن
نظر بر آسمان سوی خدا کُن
دعا کُن
ندیدی گر خدا را
بیا آهنگ ما کُن
مَنَت میپویم از پای اوفتاده
مَنُت میپایم اندر جام باده
تو برخیز
تو بگریز
برقص آشفته بر سیمِ رُبابم
شدی چون مست و بیتاب
چو گلهایی که میلغزند بر آب
پریشان شو بر امواج شرابم
#سیاوش_کسرائی
در آغوش سیاهی
شکوفا شو
بیا برخیز و پیراهن رها کُن
گره از گیسوان خفته وا کُن
فریبا شو
گریزا شو
چو عطر نغمه کز چنگم تراود
بتاب آرام و در ابر هوا شو
به انگشتان سر گیسو نگهدار
نگه در چشم من بگذار و بردار
فروکش کُن
نیایش کُن
بلور بازوان بربند و وا کُن
دو پا برهم بزن، پایی جدا کُن
بپر، پرواز کُن، دیوانگی کُن
ز جمع آشنا بیگانگی کُن
چو دود شمع شب، از شعله برخیز
گریز گیسوان بر بادها ریز
بپرداز!
بپرهیز!
چو رقص سایهها در روشنی شو
چو پای روشنی در سایهها رو
گَهی زنگی بر انگشتی بیاویز
نوا و نغمهای با هم بیامیز
دلآرام!
میارام!
گَهی بردار چنگی
به هر دروازه رو کُن
سر هر رهگذاری جستوجو کُن
به هر راهی، نگاهی
به هر سنگی، درنگی
برقص و شهر را پُر هایوهو کُن
به بر دامن بگیر و یک سبد کُن
ستاره دانهچین کُن، نیک و بد کُن
نظر بر آسمان سوی خدا کُن
دعا کُن
ندیدی گر خدا را
بیا آهنگ ما کُن
مَنَت میپویم از پای اوفتاده
مَنُت میپایم اندر جام باده
تو برخیز
تو بگریز
برقص آشفته بر سیمِ رُبابم
شدی چون مست و بیتاب
چو گلهایی که میلغزند بر آب
پریشان شو بر امواج شرابم
#سیاوش_کسرائی
To Baroon Keh Rafty
Siavash Ghomayshi
#سیاوش_قمیشی
تو بارون که رفتی👌
تو بارون که رفتی👌
To Baroon Keh Rafty
Siavash Ghomayshi
#سیاوش_قمیشی
تو بارون که رفتی
تو بارون که رفتی
.
این ذره ذره گرمی خاموشوارِ ما
یک روز بیگمان
سر میزند ز جایی و خورشید میشود.
تا دوست داریام
تا دوست دارمت
تا اشک ما به گونهی هم
میچکد ز مهر
تا هست در زمانه یکی جانِ دوستدار
کی مرگ میتواند
نام مرا بروبد از یاد روزگار؟
#سیاوش کسرایی
این ذره ذره گرمی خاموشوارِ ما
یک روز بیگمان
سر میزند ز جایی و خورشید میشود.
تا دوست داریام
تا دوست دارمت
تا اشک ما به گونهی هم
میچکد ز مهر
تا هست در زمانه یکی جانِ دوستدار
کی مرگ میتواند
نام مرا بروبد از یاد روزگار؟
#سیاوش کسرایی
.
اگر چه بر دریچهام در آستان صبح
هنوز هم ملال ابربال میکشد
ولی من ای دیار روشنی
دلم چو شامگاه توست
به سینه ام اجاق شعله خواه توست
نگفتمت دلم هوای آفتاب میکند.
#سیاوش_کسرایی
اگر چه بر دریچهام در آستان صبح
هنوز هم ملال ابربال میکشد
ولی من ای دیار روشنی
دلم چو شامگاه توست
به سینه ام اجاق شعله خواه توست
نگفتمت دلم هوای آفتاب میکند.
#سیاوش_کسرایی
#سیاوش کَسرائی (۵ اسفند ۱۳۰۵ هشت بهشت اصفهان - ۱۹ بهمن ۱۳۷۴ وین) شاعر، از اعضای کانون نویسندگان ایران و از فعالان سیاسی چپگرای تاریخ معاصر ایران بود.
سیاوش کسرائی سراینده منظومهی #«آرش کمانگیر» نخستین منظومه حماسی نیمایی است. وی یکی از شاگردان #نیما یوشیج بود که به سبک شعر او وفادار ماند. از جمله مجموعه شعرهای به جا مانده از سیاوش کسرائی، میتوان به مجموعه شعر (آوا، آرش کمانگیر، مهره سرخ، در هوای مرغ آمین، هدیه برای خاک، تراشههای تبر، خانگی، با دماوند خاموش و خون سیاوش )اشاره کرد.
او دانشآموخته دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بود. سیاوش کسرائی از بنیانگذاران انجمن ادبی شمع سوخته بود.
وی در ۶۹ سالگی پس از عمل جراحی قلب و ابتلا به ذاتالریه در وین، پایتخت اتریش درگذشت و در «بخش هنرمندان» گورستان مرکزی شهر وین به خاک سپرده شد.
#سیاوش کسرایی، بر طبق وصیتش «#هوشنگ ابتهاج» را متولی آثارش کرده است.
سیاوش کسرائی سراینده منظومهی #«آرش کمانگیر» نخستین منظومه حماسی نیمایی است. وی یکی از شاگردان #نیما یوشیج بود که به سبک شعر او وفادار ماند. از جمله مجموعه شعرهای به جا مانده از سیاوش کسرائی، میتوان به مجموعه شعر (آوا، آرش کمانگیر، مهره سرخ، در هوای مرغ آمین، هدیه برای خاک، تراشههای تبر، خانگی، با دماوند خاموش و خون سیاوش )اشاره کرد.
او دانشآموخته دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بود. سیاوش کسرائی از بنیانگذاران انجمن ادبی شمع سوخته بود.
وی در ۶۹ سالگی پس از عمل جراحی قلب و ابتلا به ذاتالریه در وین، پایتخت اتریش درگذشت و در «بخش هنرمندان» گورستان مرکزی شهر وین به خاک سپرده شد.
#سیاوش کسرایی، بر طبق وصیتش «#هوشنگ ابتهاج» را متولی آثارش کرده است.
"تولد"
به زن
به همه ی زنانِ وطنم
گیل آوا !
ای کودکِ کرانه و جنگل
ای دخترِ ترانه و ابریشم و بلوط
ازکوره راهِ دامنه و دِه
با ما بگو که بوی چه عطری
یا بالِ رنگ رنگِ چه مرغی تو را کشاند
تا پایتخت مرگ ؟
چشمِ که خفته بود که چشمانت
راه از ستاره جست
دستِ که بسته بود که دستانت
از میخ های کلبه ربود آن تفنگ پر ؟
گیل آوا !
ای روشنای چشمِ همه خانوار رنج
بی شمع و شب چراغ
در پیش چون گرفتی این راه پر هراس
و آنگاه با کدام نشانی
بر خلق در زدی که جوابت نداد خلق ؟
وقتی گلوله ی تو به بن بست کوچه ها
بر جُثّه ی جنایت
دندانِ ببر بود که در گوشت می چرخید
وقتی فشنگِ آنان
در قامتت بهاری در خاک می کشید
بی راه و بی گناه
سر در گمِ هزار غمِ خُرد، عابران
آنان که بایدت به کمک می شتافتند
آرام سوی خانه و کاشانه می شدند
ای وای از آن جدایی و این جرئت
فریاد از این جنونِ شجاعت
گیل آوا !
ای خوشه ی شکسته ی سرخ انگور
آه ای درخت خون !
گیل آوا !
اینک بگو به ما
تا با کدام اشک، رشادت را
ما شستشو کنیم ؟
چونان تو را کجا
ما جستجو کنیم !؟
ای بر توام نماز
ای بر تو ام نیازِ هزاران هزارها
تکرار شو
بسیار شو
ای مرگِ تو تولّد زن در دیارِ من
یکتای من، خجسته، گیل آوا !
زنده یاد #سیاوش_کسرایی
آبان ۱۳۵۳
دفترهای شعر کسرایی:
آوا - ۱۳۳۶
آرش کمانگیر - ۱۳۳۸
خون سیاوش - ۱۳۴۱
سنگ و شبنم - ۱۳۴۵
با دماوند خاموش ۱۳۴۵
خانگی - ۱۳۴۶
به سرخی آتش، به طعم دود - ۱۳۵۵
از قرق تا خروسخوان - ۱۳۵۷
آمریکا! آمریکا - ۱۳۵۸
چهل کلید - ۱۳۶۰
تراشههای تبر - ۱۳۶۲
پیوند - ۱۳۶۳
هدیه برای خاک - ۱۳۶۸
ستارگان سپیدهدم - ۱۳۶۸
مهرهی سرخ - ۱۳۷۴
هوای آفتاب - ۱۳۸۱
به زن
به همه ی زنانِ وطنم
گیل آوا !
ای کودکِ کرانه و جنگل
ای دخترِ ترانه و ابریشم و بلوط
ازکوره راهِ دامنه و دِه
با ما بگو که بوی چه عطری
یا بالِ رنگ رنگِ چه مرغی تو را کشاند
تا پایتخت مرگ ؟
چشمِ که خفته بود که چشمانت
راه از ستاره جست
دستِ که بسته بود که دستانت
از میخ های کلبه ربود آن تفنگ پر ؟
گیل آوا !
ای روشنای چشمِ همه خانوار رنج
بی شمع و شب چراغ
در پیش چون گرفتی این راه پر هراس
و آنگاه با کدام نشانی
بر خلق در زدی که جوابت نداد خلق ؟
وقتی گلوله ی تو به بن بست کوچه ها
بر جُثّه ی جنایت
دندانِ ببر بود که در گوشت می چرخید
وقتی فشنگِ آنان
در قامتت بهاری در خاک می کشید
بی راه و بی گناه
سر در گمِ هزار غمِ خُرد، عابران
آنان که بایدت به کمک می شتافتند
آرام سوی خانه و کاشانه می شدند
ای وای از آن جدایی و این جرئت
فریاد از این جنونِ شجاعت
گیل آوا !
ای خوشه ی شکسته ی سرخ انگور
آه ای درخت خون !
گیل آوا !
اینک بگو به ما
تا با کدام اشک، رشادت را
ما شستشو کنیم ؟
چونان تو را کجا
ما جستجو کنیم !؟
ای بر توام نماز
ای بر تو ام نیازِ هزاران هزارها
تکرار شو
بسیار شو
ای مرگِ تو تولّد زن در دیارِ من
یکتای من، خجسته، گیل آوا !
زنده یاد #سیاوش_کسرایی
آبان ۱۳۵۳
دفترهای شعر کسرایی:
آوا - ۱۳۳۶
آرش کمانگیر - ۱۳۳۸
خون سیاوش - ۱۳۴۱
سنگ و شبنم - ۱۳۴۵
با دماوند خاموش ۱۳۴۵
خانگی - ۱۳۴۶
به سرخی آتش، به طعم دود - ۱۳۵۵
از قرق تا خروسخوان - ۱۳۵۷
آمریکا! آمریکا - ۱۳۵۸
چهل کلید - ۱۳۶۰
تراشههای تبر - ۱۳۶۲
پیوند - ۱۳۶۳
هدیه برای خاک - ۱۳۶۸
ستارگان سپیدهدم - ۱۳۶۸
مهرهی سرخ - ۱۳۷۴
هوای آفتاب - ۱۳۸۱
من ، مستم ،
من مستم و ، میخانهپرستم ،
راهم منمایید ،
پایم بگشایید ،
وین جامِ جگرسوز ، مگیرید ز دستم ،
من ، لاله و باغم ،
من ، شمع و چراغم ،
من ، همدمِ من ، همنفسم ، عطرِ دماغم ،
خوش رنگ ، خوش آهنگ ،
لغزیده به جامم ،
از تلخیِ طعمِ وی ،،، اندیشه مدارید ،
گواراست به کامم ،
در ساحلِ آتش ،
من ، غرقِ گناهم ،
همراهِ شما نیستم ای مَردُمِ بُتگر ! ،
من ، نامهسیاهم ...
با آنکه درِ میکده را ، باز ببستند ،
با آنکه سبویِ میِ ما را بشکستند ،
با آنکه گرفتند ز لب ، توبه و ،
پیمانه ، ز دستم ،
با محتسبِ شهر بگویید که هُش دار ،
هُش دار ،،، که من مستِ میِ هر شَبه هستم
#سیاوش_کسرایی
من مستم و ، میخانهپرستم ،
راهم منمایید ،
پایم بگشایید ،
وین جامِ جگرسوز ، مگیرید ز دستم ،
من ، لاله و باغم ،
من ، شمع و چراغم ،
من ، همدمِ من ، همنفسم ، عطرِ دماغم ،
خوش رنگ ، خوش آهنگ ،
لغزیده به جامم ،
از تلخیِ طعمِ وی ،،، اندیشه مدارید ،
گواراست به کامم ،
در ساحلِ آتش ،
من ، غرقِ گناهم ،
همراهِ شما نیستم ای مَردُمِ بُتگر ! ،
من ، نامهسیاهم ...
با آنکه درِ میکده را ، باز ببستند ،
با آنکه سبویِ میِ ما را بشکستند ،
با آنکه گرفتند ز لب ، توبه و ،
پیمانه ، ز دستم ،
با محتسبِ شهر بگویید که هُش دار ،
هُش دار ،،، که من مستِ میِ هر شَبه هستم
#سیاوش_کسرایی