معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.1K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
طواف کعبه دل کن اگر دلی داری
دلست کعبه معنی تو گل چه پنداری

طواف کعبه صورت حقت بدان فرمود
که تا به واسطه آن دلی به دست آری


#مولانای_جان
هزار بار پیاده طواف کعبه کنی
قبول حق نشود گر دلی بیازاری

بده تو ملکت و مال و دلی به دست آور
که دل ضیا دهدت در لحد شب تاری


#مولانای_جان
هزار بدره زرگر بری به حضرت حق
حقت بگوید دل آر اگر به ما آری

که سیم و زر بر ما لاشیست بی‌مقدار
دلست مطلب ما گر مرا طلبکاری


#مولانای_جان
روان شود ز لسانت چو سیل آب حیات
دمت بود چو مسیحا دوای بیماری
برای یک دل موجود گشت هر دو جهان
شنو تو نکته لولاک از لب قاری
وگر نه کون و مکان را وجود کی بودی
ز مهر و ماه و ز ارض و سمای زنگاری
خموش وصف دل اندر بیان نمی‌گنجد
اگر به هر سر مویی دو صد زبان داری


#مولانای_جان
اسپ بی راکب چه داند رسم راه
شاه باید تا بداند شاه‌راه

سوی حسی رو که نورش راکبست
حس را آن نور نیکو صاحبست

نور حس را نور حق تزیین بود
معنی نور علی نور این بود

نور حسی می‌کشد سوی ثری
نور حقش می‌برد سوی علی

زانک محسوسات دونتر عالمیست
نور حق دریا و حس چون شب‌نمیست

لیک پیدا نیست آن راکب برو
جز به آثار و به گفتار نکو

نور حسی کو غلیظست و گران
هست پنهان در سواد دیدگان

چونک نور حس نمی‌بینی ز چشم
چون ببینی نور آن دینی ز چشم

نور حس با این غلیظی مختفیست
چون خفی نبود ضیائی کان صفیست

این جهان چون خس به دست باد غیب
عاجزی پیش گرفت و داد غیب

گه بلندش می‌کند گاهیش پست
گه درستش می‌کند گاهی شکست

گه یمینش می‌برد گاهی یسار
گه گلستانش کند گاهیش خار

دست پنهان و قلم بین خط‌گزار
اسپ در جولان و ناپیدا سوار

تیر پران بین و ناپیدا کمان
جانها پیدا و پنهان
جان جان

تیر را مشکن که این تیر شهیست
نیست پرتاوی ز شصت آگهیست

ما رمیت اذ رمیت گفت حق
کار حق بر کارها دارد سبق

خشم خود بشکن تو مشکن تیر را
چشم خشمت خون شمارد شیر را

بوسه ده بر تیر و پیش شاه بر
تیر خون‌آلود از خون تو تر

آنچ پیدا عاجز و بسته و زبون
وآنچ ناپیدا چنان تند و حرون

ما شکاریم این چنین دامی کراست
گوی چوگانیم چوگانی کجاست

می‌درد می‌دوزد این خیاط کو
می‌دمد می‌سوزد این نفاط کو

ساعتی کافر کند صدیق را
ساعتی زاهد کند زندیق را


#مولانای_جان
صنما چگونه گویم
که تو نور جان مایی

که چه طاقت است جان را
چو تو نور خود نمایی

#مولانای_جان
عشق را بی‌خویش بردی در حرم
عقل را بیگانه کردی عاقبت

یا رسول الله ستون صبر را
استن حنانه کردی عاقبت

#مولانای_جان
شمع عالم بود لطف چاره‌گر
شمع را پروانه کردی عاقبت

یک سرم این سوست یک سر سوی تو
دو سرم چون شانه کردی عاقبت

#مولانای_جان
دانه‌ای بیچاره بودم زیر خاک
دانه را دُردانه کردی عاقبت
دانه‌ای را باغ و بستان ساختی
خاک را کاشانه کردی عاقبت
ای دل مجنون و از مجنون بَتَر
مردی و مردانه کردی عاقبت


#مولانای_جان
جان ببر آنجا
که دلم برده‌ای



#مولانای_جان