ساقیا این می از انگور کدامین پشتهست
که دل و جان حریفان ز خمار آغشتهست
خم پیشین بگشا و سر این خم بربند
که چو زهرست نشاط همگان را کشتهست
بند این جام جفا جام وفا را برگیر
تا نگویند که ساقی ز وفا برگشتهست
درده آن باده اول که مبارک بادهست
مگسل آن رشته اول که مبارک رشتهست
صد شکوفه ز یکی جرعه بر این خاک ز چیست
تا چه عشقست که اندر دل ما بسرشتهست
بر در خانه دل این لگد سخت مزن
هان که ویران شود این خانه دل یک خشتهست
بادهای ده که بدان باده بلا واگردد
مجلسی ده پر از آن گل که خدایش کشتهست
تا همه مست شویم و ز طرب سجده کنیم
پیش نقشی که خدایش به خودی بنوشتهست
#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۴۲۱
که دل و جان حریفان ز خمار آغشتهست
خم پیشین بگشا و سر این خم بربند
که چو زهرست نشاط همگان را کشتهست
بند این جام جفا جام وفا را برگیر
تا نگویند که ساقی ز وفا برگشتهست
درده آن باده اول که مبارک بادهست
مگسل آن رشته اول که مبارک رشتهست
صد شکوفه ز یکی جرعه بر این خاک ز چیست
تا چه عشقست که اندر دل ما بسرشتهست
بر در خانه دل این لگد سخت مزن
هان که ویران شود این خانه دل یک خشتهست
بادهای ده که بدان باده بلا واگردد
مجلسی ده پر از آن گل که خدایش کشتهست
تا همه مست شویم و ز طرب سجده کنیم
پیش نقشی که خدایش به خودی بنوشتهست
#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۴۲۱
شاگرد تو می باشم گر کودن و کژپوزم
تا زان لب خندانت یک خنده بیاموزم
ای چشمه آگاهی شاگرد نمیخواهی
چه حیله کنم تا من خود را به تو دردوزم
باری ز شکاف در برق رخ تو بینم
زان آتش دهلیزی صد شمع برافروزم
یک لحظه بری رختم در راه که عشارم
یک لحظه روی پیشم یعنی که قلاوزم
گه در گنهم رانی گه سوی پشیمانی
کژ کن سر و دنبم را من همزه مهموزم
در حوبه و در توبه چون ماهی بر تابه
این پهلو و آن پهلو بر تابه همیسوزم
بر تابه توام گردان این پهلو و آن پهلو
در ظلمت شب با تو براقتر از روزم
بس کن همه تلوینم در پیشه و اندیشه
یک لحظه چو پیروزه یک لحظه چو پیروزم
#مولانا
-
تا زان لب خندانت یک خنده بیاموزم
ای چشمه آگاهی شاگرد نمیخواهی
چه حیله کنم تا من خود را به تو دردوزم
باری ز شکاف در برق رخ تو بینم
زان آتش دهلیزی صد شمع برافروزم
یک لحظه بری رختم در راه که عشارم
یک لحظه روی پیشم یعنی که قلاوزم
گه در گنهم رانی گه سوی پشیمانی
کژ کن سر و دنبم را من همزه مهموزم
در حوبه و در توبه چون ماهی بر تابه
این پهلو و آن پهلو بر تابه همیسوزم
بر تابه توام گردان این پهلو و آن پهلو
در ظلمت شب با تو براقتر از روزم
بس کن همه تلوینم در پیشه و اندیشه
یک لحظه چو پیروزه یک لحظه چو پیروزم
#مولانا
-
Dordaneh_Khashayar Kakavand
@man_s_hastam
سالها باید ، که تا از آفتاب ،
لعل ،،، یابد رنگ و رخشانی و تاب ،
بهرِ این ، فرمود حق عزّ و جل ،
سورةالانعام در ذکرِ اجل ،
این شنیدی ، موبهمویَت ، گوش باد ،
آبِ حیوان است ،،، خوردی ، نوش باد ،
آبِ حیوان خوان ، مخوان این را سخن ،
روحِ نو ، بین در تنِ حرفِ کهن ،
نکتۂ دیگر تو بشنو ای رفیق ،
همچو جان ،،، او سخت پیدا و رقیق ،
در مقامی ، زهر و ،،، در جائی ، دوا ،
در مقامی ، کفر و ،،، در جائی ، روا ،
گرچه ، آنجا او گزندِ جان بُوَد ،
چون بدینجا دررسد ، درمان بُوَد ،
آب ، در غوره تُرُش باشد ، ولیک ،
چون به انگوری رسد ، شیرین و نیک ،
باز ،،، در خُم ، او شود تلخ و حرام ،
در مقامِ سِرکگی ، نعمالادام ،
#مولانا
لعل ،،، یابد رنگ و رخشانی و تاب ،
بهرِ این ، فرمود حق عزّ و جل ،
سورةالانعام در ذکرِ اجل ،
این شنیدی ، موبهمویَت ، گوش باد ،
آبِ حیوان است ،،، خوردی ، نوش باد ،
آبِ حیوان خوان ، مخوان این را سخن ،
روحِ نو ، بین در تنِ حرفِ کهن ،
نکتۂ دیگر تو بشنو ای رفیق ،
همچو جان ،،، او سخت پیدا و رقیق ،
در مقامی ، زهر و ،،، در جائی ، دوا ،
در مقامی ، کفر و ،،، در جائی ، روا ،
گرچه ، آنجا او گزندِ جان بُوَد ،
چون بدینجا دررسد ، درمان بُوَد ،
آب ، در غوره تُرُش باشد ، ولیک ،
چون به انگوری رسد ، شیرین و نیک ،
باز ،،، در خُم ، او شود تلخ و حرام ،
در مقامِ سِرکگی ، نعمالادام ،
#مولانا
در عشق توام نصیحت و پند چه سود؟
زهراب چشیدهام مرا قند چه سود؟
گویند مرا که بند بر پاش نهید
دیوانه دلست پای در بند چه سود؟
#مولانا
💫🕊✨┄
زهراب چشیدهام مرا قند چه سود؟
گویند مرا که بند بر پاش نهید
دیوانه دلست پای در بند چه سود؟
#مولانا
💫🕊✨┄
آن دل که شد او قابل انوار خدا
پر باشد جان او ز اسرار خدا
زنهار تن مرا چو تنها مشمر
کو جمله نمک شد به نمکزار خدا
#مولانا
پر باشد جان او ز اسرار خدا
زنهار تن مرا چو تنها مشمر
کو جمله نمک شد به نمکزار خدا
#مولانا
ماییم که از بادهٔ بیجام خوشیم
هر صبح منوریم و هر شام خوشیم
گویند سرانجام ندارید شما
ماییم که بیهیچ سرانجام خوشیم
#مولانا
هر صبح منوریم و هر شام خوشیم
گویند سرانجام ندارید شما
ماییم که بیهیچ سرانجام خوشیم
#مولانا