حکایت عشق مجنون به لیلی ونصیحت خویشاوندان به او که:
از لیلی نغزتر در شهر ما بسیار است،
یکی و دو و ده بر تو عرضه کنیم اختیار کن و ما را و خود را وارهان و
پاسخ مجنون به ایشان:
ابلهان گفتند مجنون را ز جهل
حسن لیلی نیست چندان هست سهل
بهتر از وی صد هزاران دل ربا
هست همچون ماه اندر شهر ما
گفت صورت کوزه است و حسن می
می خدایم میدهد از نقش وی
مر شما را سرکه داد از کوزهاش
تا نباشد عشق اوتان گوش کش
از یکی کوزه دهد زهر و عسل
هر یکی را دست حق عز و جل
کوزه میبینی و لیکن آن شراب
روی ننماید به چشم ناصواب
#مثنوی /دفتر پنجم
در زمان مجنون خوبان بودند از لیلی خوبتر، اما محبوب مجنون نبودند.
مجنون را می گفتند که از لیلی خوبترانند؛ بر تو بیاریم.
او می گفت که آخر من لیلی را به صورت دوست نمی دارم، و لیلی صورت نیست.
لیلی به دست من همچون جامی است. من از آن جام شراب می نوشم.
پس من عاشق شرابم که از او می نوشم،
و شما را نظر بر قدح است، از شراب آگاه نیستید. اگر مرا قدح زرین بود مرصع به جوهر و درو سرکه باشد یا غیر شراب چیز دیگری باشد،
مرا آن به چه کار آید؟
کدوی کهنه شکسته که درو شراب باشد به نزد من به از آن قدح و از صد چنان قدح.
این را عشقی و شوقی باید تا شراب را از قدح بشناسد.
همچنانکه آن گرسنه ده روز چیزی نخورده است، و سیری به روز پنج بار خورده است. هردو در نان نطر می کنند. آن سیر صورت نان می بیند . گرسنه صورت جان می بیند. زیرا این نان همچون قدحست و لذت آن همچون شرابست در وی، و آن شراب جز بنظر اشتها و شوق نتوان دیدن.
اکنون اشتها و شوق حاصل کن تا صورت بین نباشی و در کون و مکان همه معشوق بینی.
صورت این خلقان همچون جامهاست و این علمها و هنرها و دانشها، نقشهای جامست.
نمی بینی که چون جام شکسته می شود آن نقشها نمی ماند. پس کار آن شراب داردکه در جام قالبهاست و آنکس که شراب را می نوشد ومی بیند، که الْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ (اعمال صالح که تا قیامت باقی است- کهف – 46)
#فیه_ما_فیه
حافظ هم شعری با این مضمون دارد:
این که می گویند آن بهتر ز حسن
یار ما این دارد و آن نیز هم
از لیلی نغزتر در شهر ما بسیار است،
یکی و دو و ده بر تو عرضه کنیم اختیار کن و ما را و خود را وارهان و
پاسخ مجنون به ایشان:
ابلهان گفتند مجنون را ز جهل
حسن لیلی نیست چندان هست سهل
بهتر از وی صد هزاران دل ربا
هست همچون ماه اندر شهر ما
گفت صورت کوزه است و حسن می
می خدایم میدهد از نقش وی
مر شما را سرکه داد از کوزهاش
تا نباشد عشق اوتان گوش کش
از یکی کوزه دهد زهر و عسل
هر یکی را دست حق عز و جل
کوزه میبینی و لیکن آن شراب
روی ننماید به چشم ناصواب
#مثنوی /دفتر پنجم
در زمان مجنون خوبان بودند از لیلی خوبتر، اما محبوب مجنون نبودند.
مجنون را می گفتند که از لیلی خوبترانند؛ بر تو بیاریم.
او می گفت که آخر من لیلی را به صورت دوست نمی دارم، و لیلی صورت نیست.
لیلی به دست من همچون جامی است. من از آن جام شراب می نوشم.
پس من عاشق شرابم که از او می نوشم،
و شما را نظر بر قدح است، از شراب آگاه نیستید. اگر مرا قدح زرین بود مرصع به جوهر و درو سرکه باشد یا غیر شراب چیز دیگری باشد،
مرا آن به چه کار آید؟
کدوی کهنه شکسته که درو شراب باشد به نزد من به از آن قدح و از صد چنان قدح.
این را عشقی و شوقی باید تا شراب را از قدح بشناسد.
همچنانکه آن گرسنه ده روز چیزی نخورده است، و سیری به روز پنج بار خورده است. هردو در نان نطر می کنند. آن سیر صورت نان می بیند . گرسنه صورت جان می بیند. زیرا این نان همچون قدحست و لذت آن همچون شرابست در وی، و آن شراب جز بنظر اشتها و شوق نتوان دیدن.
اکنون اشتها و شوق حاصل کن تا صورت بین نباشی و در کون و مکان همه معشوق بینی.
صورت این خلقان همچون جامهاست و این علمها و هنرها و دانشها، نقشهای جامست.
نمی بینی که چون جام شکسته می شود آن نقشها نمی ماند. پس کار آن شراب داردکه در جام قالبهاست و آنکس که شراب را می نوشد ومی بیند، که الْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ (اعمال صالح که تا قیامت باقی است- کهف – 46)
#فیه_ما_فیه
حافظ هم شعری با این مضمون دارد:
این که می گویند آن بهتر ز حسن
یار ما این دارد و آن نیز هم
🍷
میگریزم تا رگم جنبان بود
کی فرار از خویشتن آسان بود؟
آنکه از غیری بود او را فرار
چون ازو ببرید گیرد او قرار
من که خصمم هم منم اندر گریز
تا ابد کار من آمد خیزخیز
نه به هندست آمن و نه در ختن
آنکه خصم اوست سایهٔ خویشتن!!
#مثنوی_دفتر_پنجم
میگریزم تا رگم جنبان بود
کی فرار از خویشتن آسان بود؟
آنکه از غیری بود او را فرار
چون ازو ببرید گیرد او قرار
من که خصمم هم منم اندر گریز
تا ابد کار من آمد خیزخیز
نه به هندست آمن و نه در ختن
آنکه خصم اوست سایهٔ خویشتن!!
#مثنوی_دفتر_پنجم
قومی باشند که آیةالکرسی خوانند بر سرِ رنجور و قومی باشند که آیةالکرسی باشند.»
#مقالات شمس
مولانا میگفت کسانی هستند که بدون به زبان آوردن استثنا (إن شاءالله)، جان شان با جان استثنا و «اگر خدابخواهد» جفت است:
ترک استثنا مرادم قسوتی است
نه همین گفتن که عارض حالتی است
ای بسا ناورده استثنا بگفت
جان او با جان استثناست جفت
#مثنوی، دفتر اول
فهم عمیقتر معانی قرآن باید از کسی آموخت که به تعبیر شمس آیةالکرسی شده و به تعبیر مولانا آتش در هوس زده، جان او با جان قرآن یکی شده و روحش عینِ قرآن شده است:
معنی قرآن ز قرآن پرس و بس
وز كسی كه آتش زدست اندر هوس
پیش قرآن گشت قربانی و پست
تا که عین روح او قرآن شدست
#مثنوی_دفتر_پنجم
#مقالات شمس
مولانا میگفت کسانی هستند که بدون به زبان آوردن استثنا (إن شاءالله)، جان شان با جان استثنا و «اگر خدابخواهد» جفت است:
ترک استثنا مرادم قسوتی است
نه همین گفتن که عارض حالتی است
ای بسا ناورده استثنا بگفت
جان او با جان استثناست جفت
#مثنوی، دفتر اول
فهم عمیقتر معانی قرآن باید از کسی آموخت که به تعبیر شمس آیةالکرسی شده و به تعبیر مولانا آتش در هوس زده، جان او با جان قرآن یکی شده و روحش عینِ قرآن شده است:
معنی قرآن ز قرآن پرس و بس
وز كسی كه آتش زدست اندر هوس
پیش قرآن گشت قربانی و پست
تا که عین روح او قرآن شدست
#مثنوی_دفتر_پنجم
مولانا انسانهایی را که تنها به خواب و خور و روزمرگی عادت دارند و جز ارضاء انواعِ شهوات به امرِ دیگری نمیپردازند به مرغِ کوری تشبیه میکند که هرگز آبِ شیرین ندیده است و بنابراین چارهای جز خوردنِ همان دانههای پَست و بیارزش ندارد.
اما کسانی نیز هستند که میل و کِششِ آنها به سوی آبِ شیرین است و در حدِّ توان از آشامیدنِ آبِ شور دوری میکنند.
این افراد گرچه قلیل هستند، در اینجا و آنجا یافت میشوند. محشور شدن با این افراد روحِ آدمی را شیرین میکند و او را به سوی یافتن و نوشیدنِ آبِ شیرین سوق میدهد.
آبِ شیرین چون نبیند مرغِ کور
چون نَگردد گِردِ چشمهٔ آبِ شور؟
#مولانای_جان
#مثنوی_دفتر_پنجم
اما کسانی نیز هستند که میل و کِششِ آنها به سوی آبِ شیرین است و در حدِّ توان از آشامیدنِ آبِ شور دوری میکنند.
این افراد گرچه قلیل هستند، در اینجا و آنجا یافت میشوند. محشور شدن با این افراد روحِ آدمی را شیرین میکند و او را به سوی یافتن و نوشیدنِ آبِ شیرین سوق میدهد.
آبِ شیرین چون نبیند مرغِ کور
چون نَگردد گِردِ چشمهٔ آبِ شور؟
#مولانای_جان
#مثنوی_دفتر_پنجم
هر کسی رویی به سویی بردهاند
وان عزیزان رو به بیسو کردهاند
هر کبوتر میپرد در مذهبی
وین کبوتر جانب بیجانبی
ما نه مرغان هوا نه خانگی
دانهی ما دانهی بیدانگی
#مثنوی دفتر پنجم
وان عزیزان رو به بیسو کردهاند
هر کبوتر میپرد در مذهبی
وین کبوتر جانب بیجانبی
ما نه مرغان هوا نه خانگی
دانهی ما دانهی بیدانگی
#مثنوی دفتر پنجم