گرچه چون موج مرا شوق ز خود رستن بود
موج موجِ دل من تشنهٔ پیوستن بود
یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر
بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود
خواستم از تو به غیر از تو نخواهم اما
خواستنها همه موقوف توانستن بود
کاش از روز ازل هیچ نمیدانستم
که هبوط ابدم از پی دانستن بود
چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت
همهٔ طول سفر یک چمدان بستن بود
#قیصر_امینپور
موج موجِ دل من تشنهٔ پیوستن بود
یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر
بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود
خواستم از تو به غیر از تو نخواهم اما
خواستنها همه موقوف توانستن بود
کاش از روز ازل هیچ نمیدانستم
که هبوط ابدم از پی دانستن بود
چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت
همهٔ طول سفر یک چمدان بستن بود
#قیصر_امینپور
یاد دارم در غروبی سرد سرد،
می گذشت از کوچه ما دوره گرد،
داد می زد: "کهنه قالی می خرم،
دست دوم، جنس عالی می خرم،
کوزه و ظرف سفالی می خرم،
گر نداری، شیشه خالی می خرم"،
اشک در چشمان بابا حلقه بست،
عاقبت آهی کشید، بغض اش شکست،
اول ماه است و نان در سفره نیست،
ای خدا شکرت، ولی این زندگی است!
سوختم، دیدم که بابا پیر بود،
بدتر از او، خواهرم دلگیر بود،
بوی نان تازه هوش اش برده بود،
اتفاقا مادرم هم، روزه بود،
صورت اش دیدم که لک برداشته،
دست خوش رنگ اش، ترک برداشته،
باز هم بانگ درشت پیرمرد،
پرده اندیشه ام را پاره کرد...،
"دوره گردم، کهنه قالی می خرم،
دست دوم، جنس عالی می خرم،
کوزه و ظرف سفالی می خرم،
گر نداری، شیشه خالی می خرم،
خواهرم بی روسری بیرون دوید،
گفت: "آقا، سفره خالی می خرید؟
#قیصر_امینپور
می گذشت از کوچه ما دوره گرد،
داد می زد: "کهنه قالی می خرم،
دست دوم، جنس عالی می خرم،
کوزه و ظرف سفالی می خرم،
گر نداری، شیشه خالی می خرم"،
اشک در چشمان بابا حلقه بست،
عاقبت آهی کشید، بغض اش شکست،
اول ماه است و نان در سفره نیست،
ای خدا شکرت، ولی این زندگی است!
سوختم، دیدم که بابا پیر بود،
بدتر از او، خواهرم دلگیر بود،
بوی نان تازه هوش اش برده بود،
اتفاقا مادرم هم، روزه بود،
صورت اش دیدم که لک برداشته،
دست خوش رنگ اش، ترک برداشته،
باز هم بانگ درشت پیرمرد،
پرده اندیشه ام را پاره کرد...،
"دوره گردم، کهنه قالی می خرم،
دست دوم، جنس عالی می خرم،
کوزه و ظرف سفالی می خرم،
گر نداری، شیشه خالی می خرم،
خواهرم بی روسری بیرون دوید،
گفت: "آقا، سفره خالی می خرید؟
#قیصر_امینپور
#قیصر_امینپور
(زادهٔ ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ - درگذشته ۸ آبان ۱۳۸۶)
نویسنده، مدرس دانشگاه و شاعر معاصر ایرانی 🕊🌸
موجیم و وصل ما، از خود بریدن است
ساحل بهانهای است، رفتن رسیدن است
تا شعله در سریم، پروانه اخگریم
شمعیم و اشک ما، در خود چکیدن است
ما مرغ بی پریم، از فوج دیگریم
پرواز بال ما، در خون تپیدن است
پر میکشیم و بال، بر پردهی خیال
اعجاز ذوق ما، در پر کشیدن است
ما هیچ نیستیم، جز سایهای ز خویش
آیین آینه، خود را ندیدن است
گفتی مرا بخوان، خواندیم و خامشی
پاسخ همین تو را، تنها شنیدن است
بی درد و بی غم است، چیدن رسیده را
خامیم و درد ما، از کال چیدن است
#قیصر_امین_پور
(زادهٔ ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ - درگذشته ۸ آبان ۱۳۸۶)
نویسنده، مدرس دانشگاه و شاعر معاصر ایرانی 🕊🌸
موجیم و وصل ما، از خود بریدن است
ساحل بهانهای است، رفتن رسیدن است
تا شعله در سریم، پروانه اخگریم
شمعیم و اشک ما، در خود چکیدن است
ما مرغ بی پریم، از فوج دیگریم
پرواز بال ما، در خون تپیدن است
پر میکشیم و بال، بر پردهی خیال
اعجاز ذوق ما، در پر کشیدن است
ما هیچ نیستیم، جز سایهای ز خویش
آیین آینه، خود را ندیدن است
گفتی مرا بخوان، خواندیم و خامشی
پاسخ همین تو را، تنها شنیدن است
بی درد و بی غم است، چیدن رسیده را
خامیم و درد ما، از کال چیدن است
#قیصر_امین_پور
بر تیرِ نگاه تو دلم سینه سپر کرد
تیر آمد و از این سپر و سینه گذر کرد
چشم تو به زیبایی خود شیفتهتر شد
همچون گل نرگس که در آیینه نظر کرد
با عشق بگو سربهسر دل نگذارد
طفلی دلکم را غم تو دست به سر کرد!
گفتیم دَمی با غم تو رازِ نهانی
عالم همه را شور و شرِ اشک خبر کرد
سوز جگرم سوخته دامان دلم را
آهی که کشیدیم در آیینه اثر کرد
یک لحظه شدم از دل خود غافل و ناگاه
چون رود به دریا زد و چون موج خطر کرد!
بیصبر و شکیبم، که همه صبر و شکیبم
همراه عزیزانِ سفرکرده، سفر کرد
باید به میانجیگری یک سرِ مویت
فکری به پریشانی احوال بشر کرد.
#قیصر_امینپور
تیر آمد و از این سپر و سینه گذر کرد
چشم تو به زیبایی خود شیفتهتر شد
همچون گل نرگس که در آیینه نظر کرد
با عشق بگو سربهسر دل نگذارد
طفلی دلکم را غم تو دست به سر کرد!
گفتیم دَمی با غم تو رازِ نهانی
عالم همه را شور و شرِ اشک خبر کرد
سوز جگرم سوخته دامان دلم را
آهی که کشیدیم در آیینه اثر کرد
یک لحظه شدم از دل خود غافل و ناگاه
چون رود به دریا زد و چون موج خطر کرد!
بیصبر و شکیبم، که همه صبر و شکیبم
همراه عزیزانِ سفرکرده، سفر کرد
باید به میانجیگری یک سرِ مویت
فکری به پریشانی احوال بشر کرد.
#قیصر_امینپور
ای برتر از خیالِ محالی که داشتم!
بالاتر از توهمِ بالی که داشتم!
طوفان رسید و برگ و بَرَم را به باد داد
پیش از رسیدنِ دلِ کالی که داشتم
این کوره رود های گِلآلود از کجاست؟
کو چشمهی عمیق و زلالی که داشتم؟
حالِ غزال بود و مجالِ غزل مرا
آن حال کو؟ کجاست مجالی که داشتم؟
کِی میشود به روی تو روشن چراغِ چشم؟
روشن نشد جوابِ سوالی که داشتم
باری مگر ز شوقِ نگاهِ تو بردَمَد
آن آفتابِ رو به زوالی که داشتم!
#قیصر_امینپور
بالاتر از توهمِ بالی که داشتم!
طوفان رسید و برگ و بَرَم را به باد داد
پیش از رسیدنِ دلِ کالی که داشتم
این کوره رود های گِلآلود از کجاست؟
کو چشمهی عمیق و زلالی که داشتم؟
حالِ غزال بود و مجالِ غزل مرا
آن حال کو؟ کجاست مجالی که داشتم؟
کِی میشود به روی تو روشن چراغِ چشم؟
روشن نشد جوابِ سوالی که داشتم
باری مگر ز شوقِ نگاهِ تو بردَمَد
آن آفتابِ رو به زوالی که داشتم!
#قیصر_امینپور
ای روز آفتابی
ای مثل چشمهای خدا آبی
ای روز آمدن
ای مثل روز، آمدنت روشن
این روزها که میگذرد هر روز
در انتظار آمدنت هستم
اما با من بگو
که آیا من نیز،
در روزگار آمدنت هستم؟
#قیصر_امینپور
ای مثل چشمهای خدا آبی
ای روز آمدن
ای مثل روز، آمدنت روشن
این روزها که میگذرد هر روز
در انتظار آمدنت هستم
اما با من بگو
که آیا من نیز،
در روزگار آمدنت هستم؟
#قیصر_امینپور
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من به چشم هایِ بی قرار تو قول میدهم؛
ریشه های ما به آب و شاخه های ما به آفتاب میرسد.
ما دوباره سبز میشویم .....
#قیصر_امینپور
Forwarded from ~zفیضی~
#اصلاحیه
#اشعارجعلی
✳️ مطلبی از دکتر اسماعیل امینی در باب انتساب جعلی شعری به « قیصر امین پور »
✅ میگوید :
برایم پیام آمده است:
« شعر زیبایی از قیصر امین پور عزیز :
( گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود/
گاهی نمیشود، که نمیشود، که نمیشود.../ گاهی بساط عیش خودش جور میشود/ گاهی دگر تهیه به دستور میشود.../ گه جور میشود خود آن بیمقدمه/ گه با دو صد مقدمه ناجور میشود.../ گاهی هزار دوره دعا بیاجابت است/ گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود...» )
می نویسم، دوستِ عزیز!
این شعر، متعلق به مرحوم #قیصر _امینپور نیست.
جواب میدهند : مطمئنید؟
جواب میدهم : بله؛ صد درصد.
چند دقیقهای خبری از صاحب پیام نیست.
بعد دوباره پیدایش میشود،
این بار با توپِ پُر و خشمگین از اینکه فکر میکند در گروهِ « شاعران نمیدانم چی چی» پیشِ چشمِ همه ، بیسوادیاش را
به رُخ کشیدهام. مینویسد:
« ولی من مطمئنم که این شعر از #قیصر _امینپور است»
میپرسم، از کجا مطمئنید؟؟
و همان طور که انتظار دارم، تنها مرجع و سَنَدِ ایشان ، برای استنادِ این شعر به #قیصر ، تعداد بالایِ پاسخهایِ گوگل است.
هرچه میگویم همه مجموعههای #قیصر همگی منتشر شده و به جای جستوجو در گوگل میتوانید به جستوجو در کتابهایِ شاعر بپردازید، فایدهای ندارد!
حتی استدلالهای مُفَصَل دربارهیِ مشکلاتِ این « مثلاً شعر» ابتدایی اَعَم از مشکلاتِ #وزن و به خصوص #قافیه توضیح میدهم،
دوستان حاضر نیستند از انتسابِ شعر به #قیصر که شعرهایش به لحاظِ استواری در لوازمِ فنّی و زبانیِ شعر، کمنظیر است کوتاه بیایند.
تازه وقتی که از سماجتِ من به تنگ میآیند و خودشان میفهمند که به هرحال شاعری با اندازه و بزرگیِ #قیصر میدانسته است که کلماتی مانند ( خوب و جور ) با هم قافیه نمیشوند!
با این جملهی مُشَعشَعانِه سر و تَهِ قضیه را هم میآورند که :
«به هرحال از هرکسی هست، زیباست و حرفِ دل است»
و این به هرحال از هرکسی که هست،
یعنی اینکه برای ما این شاعر و آن شاعر فرقی نمیکند !! ( دقیقا حماقت )
چون ما وسیلهای بی اختیار برای کپی کردنِ هر متنی از گوگل و اشتراکگذاری آن در گروههای مختلف هستیم و ما که یک کلمه شعر و داستان نخواندهایم،
برایِمان چه اهمیتی دارد که #قیصر _امینپور اینها را نوشته است یا #دختربچهای_هفدهساله در فلان شهرستان؛
سطحِ سلیقه و سوادِ ما همین است.
ما تعهدی نسبت به ادبیات و شاعران نداریم ما فقط هدفِمان لذت بردن است.
حالا حقوقِ شاعران زیرپا گذاشته میشه یا نه به ما ربطی پیدا نمیکنه !!
#فاجعهبار این است که این اتفاق در گروههایی روی میدهد که اسم و عنوانِ شعر و ادبیات را هم یدک میکشند.
این ماجرایِ تکراری و پایان پذیر فقط ثابت میکند، حتی کسانی که مدعیِ شعر و ادبیات هستند، نیز نه تنها آثارِ بسیاری از #بزرگان_شعر_معاصر را نخواندهاند بلکه سطحِ بینش و سوادِشان از حد و حدودِ «جست و جوی گوگلی» فراتر نرفته است.
به راستی باید برای بیماریِ هولناک « فقرِ معرفت» در ادبیاتِ امروزِ ایران نگران بود‼️
#اشعارجعلی
✳️ مطلبی از دکتر اسماعیل امینی در باب انتساب جعلی شعری به « قیصر امین پور »
✅ میگوید :
برایم پیام آمده است:
« شعر زیبایی از قیصر امین پور عزیز :
( گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود/
گاهی نمیشود، که نمیشود، که نمیشود.../ گاهی بساط عیش خودش جور میشود/ گاهی دگر تهیه به دستور میشود.../ گه جور میشود خود آن بیمقدمه/ گه با دو صد مقدمه ناجور میشود.../ گاهی هزار دوره دعا بیاجابت است/ گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود...» )
می نویسم، دوستِ عزیز!
این شعر، متعلق به مرحوم #قیصر _امینپور نیست.
جواب میدهند : مطمئنید؟
جواب میدهم : بله؛ صد درصد.
چند دقیقهای خبری از صاحب پیام نیست.
بعد دوباره پیدایش میشود،
این بار با توپِ پُر و خشمگین از اینکه فکر میکند در گروهِ « شاعران نمیدانم چی چی» پیشِ چشمِ همه ، بیسوادیاش را
به رُخ کشیدهام. مینویسد:
« ولی من مطمئنم که این شعر از #قیصر _امینپور است»
میپرسم، از کجا مطمئنید؟؟
و همان طور که انتظار دارم، تنها مرجع و سَنَدِ ایشان ، برای استنادِ این شعر به #قیصر ، تعداد بالایِ پاسخهایِ گوگل است.
هرچه میگویم همه مجموعههای #قیصر همگی منتشر شده و به جای جستوجو در گوگل میتوانید به جستوجو در کتابهایِ شاعر بپردازید، فایدهای ندارد!
حتی استدلالهای مُفَصَل دربارهیِ مشکلاتِ این « مثلاً شعر» ابتدایی اَعَم از مشکلاتِ #وزن و به خصوص #قافیه توضیح میدهم،
دوستان حاضر نیستند از انتسابِ شعر به #قیصر که شعرهایش به لحاظِ استواری در لوازمِ فنّی و زبانیِ شعر، کمنظیر است کوتاه بیایند.
تازه وقتی که از سماجتِ من به تنگ میآیند و خودشان میفهمند که به هرحال شاعری با اندازه و بزرگیِ #قیصر میدانسته است که کلماتی مانند ( خوب و جور ) با هم قافیه نمیشوند!
با این جملهی مُشَعشَعانِه سر و تَهِ قضیه را هم میآورند که :
«به هرحال از هرکسی هست، زیباست و حرفِ دل است»
و این به هرحال از هرکسی که هست،
یعنی اینکه برای ما این شاعر و آن شاعر فرقی نمیکند !! ( دقیقا حماقت )
چون ما وسیلهای بی اختیار برای کپی کردنِ هر متنی از گوگل و اشتراکگذاری آن در گروههای مختلف هستیم و ما که یک کلمه شعر و داستان نخواندهایم،
برایِمان چه اهمیتی دارد که #قیصر _امینپور اینها را نوشته است یا #دختربچهای_هفدهساله در فلان شهرستان؛
سطحِ سلیقه و سوادِ ما همین است.
ما تعهدی نسبت به ادبیات و شاعران نداریم ما فقط هدفِمان لذت بردن است.
حالا حقوقِ شاعران زیرپا گذاشته میشه یا نه به ما ربطی پیدا نمیکنه !!
#فاجعهبار این است که این اتفاق در گروههایی روی میدهد که اسم و عنوانِ شعر و ادبیات را هم یدک میکشند.
این ماجرایِ تکراری و پایان پذیر فقط ثابت میکند، حتی کسانی که مدعیِ شعر و ادبیات هستند، نیز نه تنها آثارِ بسیاری از #بزرگان_شعر_معاصر را نخواندهاند بلکه سطحِ بینش و سوادِشان از حد و حدودِ «جست و جوی گوگلی» فراتر نرفته است.
به راستی باید برای بیماریِ هولناک « فقرِ معرفت» در ادبیاتِ امروزِ ایران نگران بود‼️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بفرمایید فروردین شود اسفندهای ما
نه بر لب، بلکه در دل گُل کند لبخندهای ما
بفرمایید هر چیزی همان باشد که میخواهد
همان، یعنی نه مانند من و مانندهای ما
بفرمایید تا این بیچراتر کار عالم: عشق
رها باشد از این چونوچرا و چندهای ما
سرِ مویی اگر با عاشقان داری سرِ یاری
بیفشان زلف و مشکن حلقهی پیوندهای ما
به بالایت قسم، سرو و صنوبر با تو میبالند
بیا تا راست باشد عاقبت سوگندهای ما
شب و روز از تو میگوییم و میگویند، کاری کن
که میبینم بگیرد جایِ میگویندهای ما
نمیدانم کجایی یا کهای، آنقدر میدانم
که میآیی که بگشایی گره از بندهای ما
بفرمایید فردا زودتر فردا شود، امروز
همین حالا بیاید وعدهی آیندههای ما
#قیصر_امینپور
.
نه بر لب، بلکه در دل گُل کند لبخندهای ما
بفرمایید هر چیزی همان باشد که میخواهد
همان، یعنی نه مانند من و مانندهای ما
بفرمایید تا این بیچراتر کار عالم: عشق
رها باشد از این چونوچرا و چندهای ما
سرِ مویی اگر با عاشقان داری سرِ یاری
بیفشان زلف و مشکن حلقهی پیوندهای ما
به بالایت قسم، سرو و صنوبر با تو میبالند
بیا تا راست باشد عاقبت سوگندهای ما
شب و روز از تو میگوییم و میگویند، کاری کن
که میبینم بگیرد جایِ میگویندهای ما
نمیدانم کجایی یا کهای، آنقدر میدانم
که میآیی که بگشایی گره از بندهای ما
بفرمایید فردا زودتر فردا شود، امروز
همین حالا بیاید وعدهی آیندههای ما
#قیصر_امینپور
.
بفرمایید فروردین شود اسفندهای ما
نه بر لب، بلکه در دل گل کند لبخندهای ما
بفرمایید هرچیزی همان باشد که میخواهد
همان، یعنی نه مانند من و مانندهای ما
بفرمایید تا این بیچراتر کار عالم؛ عشق
رها باشد از این چون و چرا و چندهای ما
سرِ مویی اگر با عاشقان داری سرِ یاری
بیفشان زلف و مشکن حلقهی پیوندهای ما
به بالایت قسم، سرو و صنوبر با تو میبالند
بیا تا راست باشد عاقبت سوگندهای ما
شب و روز از تو میگوییم و میگویند، کاری کن
که «میبینم» بگیرد جای «میگویند»های ما
نمیدانم کجایی یا کهای، آنقدر میدانم
که میآیی که بگشایی گره از بندهای ما
بفرمایید فردا زودتر فردا شود، امروز
همین حالا بیاید وعدهی آیندههای ما
#قیصر_امینپور
نه بر لب، بلکه در دل گل کند لبخندهای ما
بفرمایید هرچیزی همان باشد که میخواهد
همان، یعنی نه مانند من و مانندهای ما
بفرمایید تا این بیچراتر کار عالم؛ عشق
رها باشد از این چون و چرا و چندهای ما
سرِ مویی اگر با عاشقان داری سرِ یاری
بیفشان زلف و مشکن حلقهی پیوندهای ما
به بالایت قسم، سرو و صنوبر با تو میبالند
بیا تا راست باشد عاقبت سوگندهای ما
شب و روز از تو میگوییم و میگویند، کاری کن
که «میبینم» بگیرد جای «میگویند»های ما
نمیدانم کجایی یا کهای، آنقدر میدانم
که میآیی که بگشایی گره از بندهای ما
بفرمایید فردا زودتر فردا شود، امروز
همین حالا بیاید وعدهی آیندههای ما
#قیصر_امینپور
#قیصر_امینپور
(زادهٔ ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ - درگذشته ۸ آبان ۱۳۸۶)
نویسنده، مدرس دانشگاه و شاعر معاصر ایرانی
(زادهٔ ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ - درگذشته ۸ آبان ۱۳۸۶)
نویسنده، مدرس دانشگاه و شاعر معاصر ایرانی
با تيشهی خيال تراشيدهام تو را
در هر بتی كه ساختهام ديدهام تو را
از آسمان به دامنم افتاده آفتاب؟
يا چون گل از بهشت خدا چيدهام تو را
رويای آشنای شب و روز عمر من!
در خوابهای كودكیام ديدهام تو را
از هر نظر تو عين پسند دل منی
هم ديده، هم نديده، پسنديدهام تو را
زيباپرستیِ دل من بیدليل نيست
زيرا به اين دليل پرستيدهام تو را
با آنكه جز سكوت جوابم نمیدهی
در هر سؤال از همه پرسيدهام تو را
از شعر و استعاره و تشبيه برتری
با هيچكس بجز تو نسنجيدهام تو را
#قیصر_امینپور
در هر بتی كه ساختهام ديدهام تو را
از آسمان به دامنم افتاده آفتاب؟
يا چون گل از بهشت خدا چيدهام تو را
رويای آشنای شب و روز عمر من!
در خوابهای كودكیام ديدهام تو را
از هر نظر تو عين پسند دل منی
هم ديده، هم نديده، پسنديدهام تو را
زيباپرستیِ دل من بیدليل نيست
زيرا به اين دليل پرستيدهام تو را
با آنكه جز سكوت جوابم نمیدهی
در هر سؤال از همه پرسيدهام تو را
از شعر و استعاره و تشبيه برتری
با هيچكس بجز تو نسنجيدهام تو را
#قیصر_امینپور
.
اگر ساعت آسمان دور باطل نمیزد
اگر کوهها کر نبودند
اگر آبها تر نبودند
اگر باد میایستاد
اگر حرفهای دلم بیاگر بود
اگر فرصت چشم من بیشتر بود
اگر میتوانستم از خاک،
یک دسته لبخند پرپر بچینم
تو را میتوانستم ای دور، از دور،
یک بار دیگر ببینم.
#قیصر امینپور
اگر ساعت آسمان دور باطل نمیزد
اگر کوهها کر نبودند
اگر آبها تر نبودند
اگر باد میایستاد
اگر حرفهای دلم بیاگر بود
اگر فرصت چشم من بیشتر بود
اگر میتوانستم از خاک،
یک دسته لبخند پرپر بچینم
تو را میتوانستم ای دور، از دور،
یک بار دیگر ببینم.
#قیصر امینپور
.
اگر ساعت آسمان دور باطل نمیزد
اگر کوهها کر نبودند
اگر آبها تر نبودند
اگر باد میایستاد
اگر حرفهای دلم بیاگر بود
اگر فرصت چشم من بیشتر بود
اگر میتوانستم از خاک،
یک دسته لبخند پرپر بچینم
تو را میتوانستم ای دور، از دور،
یک بار دیگر ببینم.
#قیصر امینپور
اگر ساعت آسمان دور باطل نمیزد
اگر کوهها کر نبودند
اگر آبها تر نبودند
اگر باد میایستاد
اگر حرفهای دلم بیاگر بود
اگر فرصت چشم من بیشتر بود
اگر میتوانستم از خاک،
یک دسته لبخند پرپر بچینم
تو را میتوانستم ای دور، از دور،
یک بار دیگر ببینم.
#قیصر امینپور
سراپا اگر زرد و پژمردهایم
ولی دل به پاییز نسپردهایم
چو گلدان خالی، لب پنجره
پر از خاطرات ترک خوردهایم
اگر داغ دل بود ، ما دیدهایم
اگر خون دل بود، ما خوردهایم
اگر دل دلیل است، آوردهایم
اگر داغ شرط است، ما بردهایم
اگر دشنهی دشمنان، گردنیم !
اگر خنجر دوستان، گردهایم !
گواهی بخواهید، اینک گواه :
همین زخمهایی که نشمردهایم !
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر بردهایم
#قیصر_امینپور
ولی دل به پاییز نسپردهایم
چو گلدان خالی، لب پنجره
پر از خاطرات ترک خوردهایم
اگر داغ دل بود ، ما دیدهایم
اگر خون دل بود، ما خوردهایم
اگر دل دلیل است، آوردهایم
اگر داغ شرط است، ما بردهایم
اگر دشنهی دشمنان، گردنیم !
اگر خنجر دوستان، گردهایم !
گواهی بخواهید، اینک گواه :
همین زخمهایی که نشمردهایم !
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر بردهایم
#قیصر_امینپور
موجیم و وصل ما از خود بریدن است
ساحل بهانهایست، رفتن رسیدن است
تا شعله در سریم، پروانه اخگریم
شمعیم و اشک ما درخود چکیدن است
ما مرغ بیپریم، از فوج دیگریم
پروازِ بالِ ما در خون تپیدن است
پر میکشیم و بال، بر پردهی خیال
اعجاز ذوق ما در پر کشیدن است
ما هیچ نیستیم جز سایهای ز خویش
آیینِ آینه خود را ندیدن است
گفتی مرا بخوان، خواندیم و خامُشی
پاسخ همین تو را تنها شنیدن است
بیدرد و بیغم است چیدن رسیده را
خامیم و درد ما از کال چیدن است...
#قیصر_امینپور
ساحل بهانهایست، رفتن رسیدن است
تا شعله در سریم، پروانه اخگریم
شمعیم و اشک ما درخود چکیدن است
ما مرغ بیپریم، از فوج دیگریم
پروازِ بالِ ما در خون تپیدن است
پر میکشیم و بال، بر پردهی خیال
اعجاز ذوق ما در پر کشیدن است
ما هیچ نیستیم جز سایهای ز خویش
آیینِ آینه خود را ندیدن است
گفتی مرا بخوان، خواندیم و خامُشی
پاسخ همین تو را تنها شنیدن است
بیدرد و بیغم است چیدن رسیده را
خامیم و درد ما از کال چیدن است...
#قیصر_امینپور