معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.1K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
مروت نیست مرغی در قفس عمری بسر بردن

اسیر خویش را گاهی به گلشن رهنمونش کن

#صامت_بروجردی
چه شد گر غیر، جا در بزم آن پیمان شکن دارد؟

دو روز دیگر آن بیچاره هم احوال من دارد

#صامت اصفهانی
گر هما سلطنتِ ملک سعادت دارد
جغد هم پادشهِ کشور ویرانی‌هاست

#صامت_اصفهانی
آمد از لطف به بالینم و ترسم که ز ناز

زود برخیزد و جان دادن من دیر شود

#صامت_اصفهانی
ز ملک و مال این ویرانسرای عاریت بگذر

ز نام نیک چیزی در جهان بهتر نمی‌ماند

#صامت_بروجردی
ز دوستی به دلِ خصم جا توانم کرد
علاج دشمنیِ دوستان نمی‌دانم....

#صامت_اصفهانی
بلبل از ناله‌فروشان سر کوی تو بود
ساغر غنچه پر از رنگ تو و بوی تو بود

تا شدم دیده‌ور از سرمهء یکرنگیِ عشق
هرچه آمد به‌نظر، آینهء روی تو بود ...

#صامت_اصفهانی
ای گرامی دخت سالار امم

لوح محفوظ خدای ذوالنعم

همسر و همخوابه حبل‌المتین

ماه برج عروه الوثقای دین

از تو جسته سکه عصمت رواج

عصمتت بگرفته از عفت خراج

با وجود چون توزن در احترام

دیگر از مردان نباید برد نام

کوه مس را می‌کند کان طلا

خاکپای فضه‌ات چون کیمیا

آبروی مریم از خاک درت

ساره چون هاجر به خدمت در برت

گر تویی زن سرافراز یمن

کاش مردان جهان بودند زن

کرده حق نام گرامت فاطمه

ملک هستی را وجودت قائمه

ذات تو اسباب ایجاد وجود

خاطرات آئینه غیب و شهود

سر مکنون خدای اکبری

جفت حیدر دختر پیغمبری

قلب تو ای قلزم مجد و شرف

شد برای یازده کوکب صدف

قامتت ای سرو بستان صفا

پای تا سر نخل توحید خدا

آنچه قدرت داشت ذات کردگار

جمله را برده است در ذات به کار

بیش از اینم نی بو صفت دسترس

گر بود در خانه کس یک حرف بس

روز محشر (صامتت) را یار باش

جرم او را در جزا ستار باش

#صامت_بروجردی
چند ز شهوت زنی به پیکر آذر

سوزی از این آتش مکرر پیکر

هستی روان بگرد حشمت پویان

گیری شبها عروس غفلت در بر

گاه در این وسوسه که باشی سلطان

گاه در این روزها که گیری کشور

داشت اگر زندگی ثبات نبی را

«انک میت» نمی‌سرودی داور

چند عزراییل سان به سجده برسیم

چند چو قارون حریص در طلب زر

چون بدوی کو خبر ز بحر ندارد

آب حیوه از غدیر جوئی در بر

دامن دونان بهل ز کف که نروید

هرگز از شوره زار لاله عبهر

عصمت پاکی بجو که شاخه عصیان

غیر ندامت نداده و ندهد بر

گَر گُلِ عصمت نچیده و ندانی

رو به سوی گلستان عفت داور

بضعه خیرالوری حبیبه یزدان

دختر بدرالدجی شفیعه محشر

فاطمه نام و زکیه نفس و ملک جاه

عرش مقام و فرشته خوی و ملک فر

شمسه طاق حیا کتیبه عفت

سیده دو سرا بتول مطهر

ضابطه کاف و نون نتیجه خلقت

واسطه کن فکان زجاجه انور

حسنه و حوا خصال و مریم سیرت

ساره و هاجر کنیز و آیه منظر

طیبه باوقار و عصمت کبری

طاهره روزگار و عفت اکبر

عالمه علم حق محدثه دهر

فاکهه اصطفی عزیز پیمبر

دخت رسول انام ام ائمه

زوج ولی گرام همسر حیدر

هست چنین دختری چنانش بابا

باید چونان زنی چنانش شوهر

مهر بباید به مهر یابد پیوند

ماه بباید به ماه باشد همسر

اعلی آن خانواده که اینش خاتون

ارفع آن آسمان که اینش اختر

آباد آن حجله که اینش خاتون

احسن زان مادری که اینش دختر

روح بود گو چه روح؟ روح مجسم

عقل بود گو چه عقل؟ عقل مصور

دختر اگر این بود نداشتی ای کاش

دایه امکان به بطن الا دختر

نخل امامت ازو گرفته شکوفه

فرق ولایت از او رسیده به افسر

زورق ایمان بوی شناخته ساحل

کشتی عرفان از وی فراشته لنگر

ملک نجابت ز امر اوست منظم

شهر شرافت به فضل اوست مسخر

جاه موبد بعونِ اوست مهیا

عزت سرمد به نصر اوست میسر

آتش و باد آب و خاک عالم و آدم

مِلک و مَلِک جن و انس کهتر و مهتر

بر درش آنان کنند سجده دمادم

در برش اینان برند هدیه سراسر

تا چه بود مصلحت ز امت عاصی

خواری بی‌حد کشید و زحمت بیمر

زد عمر آتش به آن دری که پی فخر

بودی روح‌الامین مدامش چاکر

آن سگ بی‌آبرو به پهلوی پاکش

زد ز غضب از شکاف در سر خنجر

دخت پیمبر ستاده با تن مجروح

پور قحافه نشسته بر سر منبر

داد از آن تازیانه کف قنفذ

آه از آن ریسمان گردن حیدر

دست خدا را دو دست بست ز بیداد

پهلوی زهرا شکست و خست ز کیفر

یعنی این است اجر و مزد رسالت

یعنی آنست شکر حق پیمبر

آتش این فتنه بود کآتش افروخت

در صف کرب و بلا بطارم اخضر

آری اگر این عمَر به باد نمی‌داد

حرمت آن رسول و حیدر صفدر

طعمه شمشیر آن عمَر ننمودی

تازه جوانان ما ز اکبر و اصغر

گر در آن خانه را نسوخته بودند

بر در آن خیمه کس نمی‌زدی اخگر

غصب فدک گر کس از بتول نکردی

تشنه نگشتی حسین کشته و بی‌سر

گر به سرای علی نریخته بودند

از سر زینب کسی نبردی معجر

گر که علی را رسن نبود به گردن

بسته بغل می‌نگشت عابد مضطر

فاطمه گر ضرب تازیانه نخوردی

لعل حسین کی شد کبود ز خیزر

(صامت) از این غم فزا عزا بنمودی

قلب محبان کباب تا صف محشر

#صامت_بروجردی
چه خوش بود ار ز عشق اول، دلی شیدا نمی‌کردی
چه می‌کردی ز یاران، دوری بی‌جا نمی‌کردی

چرا گر وعده ی کشتن نمودی، رفته از یادت
تو آن بودی که از قتل کسی پروا نمی‌کردی

به بی‌جا دعوی مستوری ات، باور نمی‌دارم
چنین گر بود، هر ساعت به جایی جا نمی‌کردی

به کویت چون مگس، جانها نمی‌گردید سرگردان
تبسم گر گهی زان لعل شکر خا نمی‌کردی

به چشم تر بگو ای نازنین با من چرا گویی
که گر عاشق بدی، سر نهان افشا نمی‌کردی...

#صامت_بروجردی
از بس‌که روزگار به‌مردم گرفته تنگ
جا آنقدَر نمانده که دل وا کند کسی.

#صامت_اصفهانی
از بس‌که روزگار به‌مردم گرفته تنگ
جا آنقدَر نمانده که دل وا کند کسی.

#صامت_اصفهانی