معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.2K photos
12.4K videos
3.22K files
2.77K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
ترک خویش و ترک خویشان می‌کنیم
هر چه خویش ما کنون اغیار ماست


خودپرستی نامبارک حالتی‌ست
کاندر او ایمان ما انکار ماست


هر غزل کان بی‌من آید خوش بود
کاین نوا بی‌فر ز چنگ و تار ماست

#مولانا
فقیری از بازار عبور می کرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد.

هنگام رفتن صاحب دکان گفت : تو از بخار دیگ من استفاده کردی و باید پولش را بدهی. مردم جمع شدن مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا می گذشت. از بهلول کمک خواست. بهلول به آشپز گفت : آیا این مرد از غذای تو خورده است؟ آشپز گفت : نه ولی از بوی آن استفاده کرده است. بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد و به زمین ریخت و گفت : ای آشپز صدای پول را تحویل بگیر. آشپز با کمال تحیر گفت : این چه طرز پول دادن است؟ بهلول گفت : مطابق عدالت است کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند.
رفیقان ، دوستان ، ده ها گروهند
که هریک درمسیر امتحانند
گروهی صورتک برچهره دارند ، به ظاهردوست اما دشمنانند
گروهی وقت حاجت خاک بوسند ، ولی هنگام خدمت ها نهانند
گروهی خیروشردرفعلشان نیست ،نه زحمت بخش ونه راحت رسانند
گروهی دیده ناپاکند هشدار ، نگاه خودبه هرسو می دوانند
براین بی عصمتان ننگ جهان باد ، که چون خوکند و بل بدتر ازآنند
ولی یاران همدل ازره لطف ، به هرحالت که باشند مهربانند
رفیقان را درون جان نگهدار ، که آنها پر بهاتر از جهانند

#فریدون_مشیری
آورده اند که:
و چون فردوسی وفات کرد، شیخ ابوالقاسم کرگانی بر او نماز نکرده و عذر آورد که او مداح کفار بوده است. بعد از مدتی خواب دید که حکیم فردوسی در بهشت با فرشتگان است.
شیخ به او میگوید: به چه چیز خدای تعالی تو را آمرزید و در جنت ساکن گردانید؟
فردوسی گفت: به دو چیز، یکی به آنکه تو بر من نماز نکردی و دیگر آنکه این بیت در توحید گفته ام:
جهان را بلندی و پستی تویی
ندانم چه ای، هر چه هستی تویی
دلم بی وصل جانان جان نخواهد
که عاشق جان بی جانان نخواهد


دل دیوانگان عاقل نگردد
سر شوریدگان سامان نخواهد

طبیب عاشقان درمان نسازد
مریض عاشقی درمان نخواهد

#خواجوی_کرمانی
مهرپاکان درمیان جان نشان
دل مده الا به مهر دلخوشان


دل ترا در کوی  اهل دل کشد
تن ترادرحبس آب وگل کشد

#مولانا
گردان به هوای یار چون گردونیم
ایزد داند در این هوا ما چونیم


ما خیره که عاقلان چرا هشیارند
وانان حیران که ما چرا مجنونیم

#مولانا
مست است یار و یاد حریفان نمی‌کند
ذکرش به خیر ساقی مسکین نواز من

حافظ
 
زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را
ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را

ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد
زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را

#شهریار
آواز و ترانه_هایده
@jarasmusic
‍ "آواز و ترانه"

خواننده: #هایده
پیانو: #انوشیروان_روحانی


غمت در نهانخانه دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند....

****

از آن زمان که آرزو چو نقشی از سراب شد
تمام جستجوی دل سوال بی جواب شد

نرفته کام تشنه ای به جستجوی چشمه ها
خطوط نقش زندگی چو نقشه ای بر آّب شد

چه سینه سوز آه ها که خفته بر لبان ما
هزار گفتنی به لب اسیر پیچ و تاب شد

نه شور عارفانه ای نه شوق شاعرانه ای
قرار عاشقانه هم شتاب در شتاب شد

نه فرصت شکایتی نه قصه و روایتی
تمام جلوه های جان چو آرزو به خواب شد

نگاه منتظر به در نشست و عمر شد به سر
نیامده به خود دگر که دوره شباب شد

****

هفت آسمان را بردرم از هفت دریا بگذرم ای شعله ی تابان من
هم رهزنی هم رهبری هم این سری هم آن سری ای نور بی پایان من

چون میروی بی من مرو ای جان جان بی تن مرو
ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من

ای خسته تو پنهان شده در هستی پنهان من
ای یار من ای یار من ای دلبر و دلدار من

ای محرم و غمخوار من ای دین و ای ایمان من
خوش میروی در جان من ای درد و ای درمان من
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
موزیک ویدئوی زیبا وماندگار

🎼عتیقه
🎤زنده یاد بانو هایده


تو مقدسی مث عبادتم
تو رو دوس دارم مث سعادتم ...
ترک خویش و ترک خویشان می‌کنیم
هر چه خویش ما کنون اغیار ماست


خودپرستی نامبارک حالتی‌ست
کاندر او ایمان ما انکار ماست


هر غزل کان بی‌من آید خوش بود
کاین نوا بی‌فر ز چنگ و تار ماست

#مولانا
مشک ریزان می‌جهد، باد صبا از کوی
دوست
شاخه‌ای گویی ربودست، از خم گیسوی دوست


دوست می‌دارم نسیم صبح، را کو در هوا
تا نفس می‌‌آیدش، جان می‌دهد بر بوی دوست


#سلمان_ساوجی
.
چون‌ نیستی خویش به وی دهی
او نیز هستی خویش به تو دهد

شیخ ابوالحسن خرقانی
دریغا آن روز که سرورِ عاشقان و پیشوای عارفان، حسین منصور را بردار کردند.
شیخ شبلی گفت:
آن شب مرا با خدا مناجات افتاد، گفتم: بار خدایا
محبّانِ خود را تا چند کُشی؟
گفت:
چندان که دِیَت یابم.
گفتم:
دِیَتِ ایشان چه می باشد؟
گفت:
جمالِ لقایِ من دِیَتِ ایشان باشد.
ما کلیدِ سرِّ اسرار بدو دادیم، او سرِّ ما آشکار کرد، ما بلا در راه او نهادیم تا دیگران سرِّ ما نگاه دارند.


#عین_القضات_همدانی
هرزن عاشق شاعری درچشمها یش دارد
شاید که به خون بر سرِ خاکم بنویسند
این بود که با دوست به سر بُرد وفایی..

#سعدی
.