معرفی عارفان
1.24K subscribers
33.9K photos
12.3K videos
3.21K files
2.76K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
ای بانگ رباب از کجا می‌آئی
پرآتش و پر فتنه و پر غوغائی

جاسوس دلی و پیک آن صحرائی
اسرار دلست هرچه می‌فرمائی

#مولانا
مگریز ز سوز عشق زیرا

جز آتش عشق دود و سوداست

دودت نپزد کند سیاهت

در پختنت آتشست کاستاست

پروانه که گرد دود گردد

دودآلودست و خام و رسواست

از خانه و مان به یاد ناید

آن را که چنین سفر مهیاست


#مولانا
جانا شعاع رویت در جسم و جان نگنجد
وآوازهٔ جمالت اندر جهان نگنجد

وصلت چگونه جویم کاندر طلب نیاید
وصفت چگونه گویم کاندر زبان نگنجد

#عطار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
همه ما تنهاییم
کسی با ما نیست
فقط خدا با ماست...
#خدا_تنها_عشق_واقعی



‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌
بر مِحَک زن کار خود ای مردِ کار!
تا نسازی مسجدِ اهلِ ضِرار

بس در آن مسجدکُنان تَسخُر زدی
چون نظر کردی تو خود زیشان بُدی!

#مثنوی_مولوی
#دفتر_دوم


دوگانهٔ عمل_نظر همواره در تاریخ تفکر و معرفت مسئله مهمی بوده و اینکه کدام بر دیگری مقدم است مورد بحث و مناقشه های درازدامنی قرار گرفته است. در عالم مسیحیت قرون میانه عمل و ایمان مقدم بر عقل و علم بوده و پس از آشنایی آنان با آثار ابن سینا توسط ترجمه های لاتینی، عقل جایگاه والای خویش را در تفکر مسیحی می یابد و از عوامل اصلی رنسانس شده و نهایتا به سیطره و حکومتِ کلیسا پایان می دهد. در جهان اسلام با دو گروه روبرو هستیم گروهی اهل حکمت و عرفان هستند و عقل و فهم و معرفت را مُقدّم بر عمل دانسته و عده ای از قشریونِ دینی که به عقل، بها و ارزش خاصی نمی دهند و پیروان را به تقلید و عمل کورکورانه می خوانند.
در عین حال عمل و نظر دو بال حرکت و سلوک انسان است و نظر و معرفت بدون عمل و ایثار و نیز، عملِ بدون معرفت و نیّتِ صحیح، انسان را به پیش نخواهد برد .
حفظ تعادل میان عمل و نظر و مراقبهٔ بر عمل، انسان را از افراط و تفریط نگه می دارد.
برای در امان ماندن از عمل زدگی و شتابزدگی همواره باید کار و عمل را مورد ارزیابی و سنجش قرار داده و با نگاه تیزبین عقل و وجدان بر این امر مراقبه نمود.
ساختنِ مسجد ضرار نمونه ای از کارهایی است که از روی اخلاص و انگیزه صحیح و غیرنفسانی نباشد؛ گرچه ظاهرش خیر و خداست ولی در اصل و باطنش شرّ و ظهور نفس و نفاق است.
چه بسیار کارهایی که: دیگران را به واسطه ظلم و استکبارشان مذمّت می کنیم و مرگ برایشان می طلبیم و چون نیک بنگریم خود طاغوتی هستیم که به زیردستان ظلم و ستم می کنیم و از همه بدتر آنکه با چهرهٔ دینی و نقاب خیرخواهی و در قالب مسجد و محراب این کار انجام شود!
بر باغِ ما ببار!


بر باغ ما که خندهٔ خاکستر است و خون
باغِ درختْ‌مردان،
این باغِ باژگون.

ما در میانِ زخم و شب و شعله زیستیم
در تورِ تشنگی و تباهی
با نظمِ واژه‌های پریشان گریستیم.

در عصرِ زمهریری ظلمت،
عصری که شاخِ نسترن آنجا،
گر بی‌اجازه برشکفد، طرحِ توطئه‌ست
عصر دروغ‌هایِ مقدّس
عصری که مرغِ صاعقه را نیز
داروغه و دروغْ‌درایان
می‌خواهند
در قاب و در قفس.



بر باغِ ما ببار!
بر داغِ ما ببار!

محمدرضا شفیعی کدکنی
از هزاران یک نفر اهل دل است
مابقی تندیسی از آب و گل است

آب و گل را آدمی کی میشود
تا زمانیکه نگیرد عشق دست

آب و گل را می‌توان کردش سفال
طرح زیبا دادش و بعد هم شکست

آدمی را قادری تو بشکنی
تا زمانیکه به سینه‌اش دل هست

#مولانا
هنَاك أشخاصٌ تستطيع أن تحتفِظ بهم في قلبِك بكلّ حفاوة رغْم مواسِم الغيَاب الطّويلة لأنّ حضُورهم الأوّل لم يكنْ عاديًّا أبدًا.

اَفرادی هستند که با  وجود غِیبت
طولانی می توانید آنها را به گرمی
در قلب خود نگه دارید ،چرا که اولین
حضور آنها هرگز عادی نبوده است...
آنی که منورست آفاق از تو
محروم بماندم من مشتاق از تو

این محنت نو نگر که در خلوت وصل
تو با دگری جفتی و من طاق از تو

سیف فرغانی
مدارا کن که خوی چرخ تند است
به #همت رو که پای عمر کند است

هوا مسموم شد با گرد  می ساز
دوا معدوم شد با درد   می ساز

حکیم نظامی گنجوی
خسرو وشیرین



همت با ارزش تر و والاتر از کوشش است
همت دارای توان انفجاری است

همت!
بال پرواز سالک
برای رسیدن به دولت عالی است
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#انگیزشی


منگر اندر نقش زشت و خوب خویش
بنگر اندر عشق و در مطلوب خویش

منگر آنک تو حقیری یا ضعیف
بنگر اندر همت خود ای شریف

#مثنوی_مولانا
عشق آمده تا دوباره عصیان بکند
این برکه ی ما گمان که طغیان بکند
دست از سر ما نمیکشد باز بهار
غافل بشوم ، قصد دل و جان بکند!

یزدان
گیرم گلاب ناب شما اصل قمصر است
اما چه سود حاصل گلهای پرپر است

شرم از نگاه بلبل بی دل نمی‌کنید
کز هجر گل نوای فغانش به حنجر است

از آن زمان که آینه گردان شب شدید
آیینه‌ی دل از دم دوران مکدر است

فردایتان چکیده‌ی امروز زندگی است
امروزتان طلیعه‌ی فردای محشر است

وقتی که تیغ کینه سر عشق را برید
وقتی حدیث درد برایم مکرر است

وقتی ز چنگ شوم زمان مرگ می‌چکد
وقتی دل سیاه زمین جای گوهر است

وقتی بهار وصله ی ناجور فصلهاست
وقتی تبر مدافع حق صنوبر است


بیداد_خراسانی


گرگ ظاهر گرد یوسف خود نگشت
این حسد در فعل از گرگان گذشت

زیرا گرگِ طبیعت که همان حیوانِ درنده است. هرگز به حضرت یوسف ع نزدیک نشد
و به او گزندی نرساند، خطر این حسادت عملاً از خطر گرگ ها هم بیشتر است.

زحم کرد این گرگ وز عذر لبق
آمده که انا ذهبنا نستبق

گرگ حسادت، یوسف را گزید و زخمی کرد، ولی این انسان های گرگ سیرت با لحنی شیرین پوزش خواستند و گفتند: ما برای مسابقه تیراندازی و أسب سواری و شتر دوانی رفته بودیم.

مصراع دوم اشاره به آیه ۱۷، سوره یوسف " ای پدر، ما به مسابقه تیراندازی و اسب سواری رفته بودیم و یوسف را نزد بار و بُنه خود نهاده بودیم که گرگ، او را خورد.

گرگ حسد، از گرگ درنده بسی هارتر و خطرناک تر است. زیرا حسادت ممکن است که جهانی را به کام نیستی فرستد.
لَبِق: خوش خُلق

صد هزاران گرگ را این مکر نیست
عاقبت رسوا شود این گرگ بیست


صدها هزار گرگ این مکر را ندارند. یعنی اگر صدها هزار گرگ، دور هم جمع می شدند
نمی توانستند مانند برادران یوسف، حیله به کار برند، تو صبر کن بالاخره این گرگ رسوا
می شود.

بیست: مخقف بایست. در اینجا به معنی صبرکن است.

زانک حشر حاسدان روز گزند
بی گمان بر صورت گرگان کنند

زیرا حسودان در روز رستاخیز، بی هیچ گفتگو به صورتِ گُرگان محشور می شوند.
روزِ گزند : اشاره به آیه ۸ سوره تَغابُن (=زیانمند شدن)روزی که شما را گردآورَد برای روز حشر، آن روز، روز زیانمندی کافران است.

شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی
سنگین نمی‌شد اینهمه خواب ستمگران

گر می‌شد از شڪستن دلها صدا بلند

صائب
‌‌
از آب و گل بيرون آى،كه طينت اشباح رنگ ارواح گرفت،تا از پرده بى‌پرده در سراى حجل با حريف قمارخانۀ مكر قدم پاك‌بازى،و در روى آن شاهد سراندازى.چند قابل قبلۀ قدم باشى،بگرد آن جهت كه جهت بى‌جهت شد؟قايل«أَ لَسْتُ»هم خود جواب خود دهد؛هم خود«أَ لَسْتُ» گويد؛هم خود«بلى».

اى ديدۀ ديده‌وران!به بى‌نيازى قدم ذاتت كه ما را ديده باش،تا ترا به تو بينيم،و بجان هر جان ترا بشناسيم.اذيال صبح مشارق ازل از كوه با بهاء ابد بردار،تا آفتاب عزّت جلال ذات در مطالع صفت‌پذير اين خسته‌دل برآيد.چند حلّۀ صفاء جانم به آتش عشق سوزى‌؟تا كى جلباب غم بر شك قدم اين حدثى را دوزى‌؟هر حديثى كه كردم،در تنزيه تو افسانه‌ئى بود.

شطحیات روزبهان بقلی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اشتباه از ما بود
با صدای خسرو شکیبایی
بکشید یار "گوشم" که تو امشب آن مایی
صنما بلی ولیکن تو نشان بده کجایی ؟

"چو رها کنی بهانه بدهی نشان خانه"
به "سر و دو دیده" آیم که تو کان کیمیایی

و اگر به "حیله" کوشی دغل و دغا فروشی
"ز فلک ستاره دزدی ز خرد کله ربایی"

شب من نشان "مویت" "سحرم" نشان رویت
قمر از فلک درافتد چو "نقاب" برگشایی

"صنما" تو همچو شیری من اسیر تو چو آهو
به جهان کی دید "صیدی" که بترسد از رهایی؟


مولانا
شگفت مانده‌ام از بامداد روز وداع
که برنخاست قیامت چو بی تو بنشستم

سعدی
بیدل

ما ملامت را
به جان جوییم
در بازار عشق ...

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌
بر باغِ ما ببار!


بر باغ ما که خندهٔ خاکستر است و خون
باغِ درختْ‌مردان،
این باغِ باژگون.

ما در میانِ زخم و شب و شعله زیستیم
در تورِ تشنگی و تباهی
با نظمِ واژه‌های پریشان گریستیم.

در عصرِ زمهریری ظلمت،
عصری که شاخِ نسترن آنجا،
گر بی‌اجازه برشکفد، طرحِ توطئه‌ست
عصر دروغ‌هایِ مقدّس
عصری که مرغِ صاعقه را نیز
داروغه و دروغْ‌درایان
می‌خواهند
در قاب و در قفس.



بر باغِ ما ببار!
بر داغِ ما ببار!

محمدرضا شفیعی کدکنی