معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
کنم چو یاد ز بیگانه‌آشنایی تو
یکی هزار شود محنت جدایی تو

از آن ستم که کنی ز اعتماد جان نبرم
که نیم‌بسملم از عاشق‌آزمایی تو

جز این‌که مایه‌ی رنجیدن دگر باشد
نیافتم سبب مهربان‌نمایی تو

به غیر از آن‌که فزاید تغافلش ای دل
نتیجه‌ای ندهد آرزوفزایی تو

فریب کی خورَد از وعده‌ی وفا میلی
که آزموده و دانسته بی‌وفایی تو

#میلی_مشهدی
#غزل_کامل

•دیوان میلی مشهدی، به تصحیح محمد قهرمان•
گفتی او‌ راست وفا پیشه، بلی گر می‌بود
اندکی ای دل از این حالِ تو بهتر می‌بود

با من اکنون که به مهر است، مرا حال این است
وه چه می‌کردم اگر یار ستمگر می‌بود

گفتی ار چاره‌ی هجران طلبی، باش صبور
چاره صبر است، بلی کاش میسّر می‌بود

چاره‌ی هجر که آن‌هم نکند می‌کردم
غیرِ مردن اگرم چاره‌ی دیگر می‌بود

می‌گذشت آه چه بر جانِ خلایق مشتاق
روزِ حشر ار به شبِ هجر برابر می‌بود

#مشتاق_اصفهانی
#غزل_کامل

•دیوان مشتاق، به اهتمام و تصحیح حسین ملکی•
جلوه چو با آن قد و قامت کند
بیشتر از مرگ قیامت کند

نیم‌کُشِ غمزه‌ی آن ساحرم
گر زندم تیغ، کرامت کند

چشمِ تو هر گوشه به دزدیِ دل
رخنه به بنیادِ سلامت کند

جز به دو محرابِ کجت در جهان
مست ندیدم که امامت کند

گر نکنی یار، تو هم‌خانگی
جان ز تنم ترکِ اقامت کند

هر که گرفتارِ تو بیند مرا
زهره ندارد که ملامت کند

فیضی اگر بگذری از دین و دل
ملکِ جنون، عشق به نامت کند

#فیضی_دکنی
#غزل_کامل

•دیوان فیضی، با تصحیح و تحقیق ای-دی-ارشد، با مقابله و مقدمه‌ی حسین
آه کان بی‌رحم آیینِ جدایی ساز کرد
رفت و بر رویم درِ صدگونه محنت باز کرد

الوداع از صیدگاهِ جان برآمد گوییا
عزمِ بیرون رفتن آن ترکِ شکارانداز کرد

بر سرِ راهِ وداعش دل که عینِ حسرت است
های‌هایِ گریه‌ی بی‌اختیار آغاز کرد

از غرورِ ناز، چون بیگانگان از من گذشت
وای بر جانی که خود را آشنایِ ناز کرد

بختِ بد بنگر که دشمن در حقِ دشمن نکرد
آن‌چه با شاپورِ بی‌دل، طالعِ ناساز کرد

#شاپور_تهرانی
#غزل_کامل

•دیوان شاپور تهرانی، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: محمدرضا طاهری•
نامدی دوش و دلم تنگ شد از تنهایی
چه شود کز دلم امروز گره بگشایی

ور تو آیی نشود چاره‌ی تنهایی من
که من از خویش روم چون‌ تو ز در باز آیی

کاش از مادر آن ترک بپرسند که تو
گر نه‌ای از پریان از چه پری می‌زایی؟

شاه باید که خراج شکر از وی گیرد
که دکان بسته ز شرم لب او حلوایی

تو بهل غالیه بر موی تو خود را ساید
تو به مو غالیه این‌قدر چرا می‌سایی؟

چه خلاف است ندانم که میان من و توست
کآن‌چه بر مهر فزایم تو به جور افزایی

بعد از این در صفت حسن تو خاموش شوم
زآن‌که در وصف تو گشتم خجل از‌ گویایی

دُرفشانیِ تو قاآنی‌ام از دست ببُرد
آدمی دُر نفشاند تو مگر دریایی

#قاآنی_شیرازی
#غزل_کامل

•دیوان حکیم قاآنی شیرازی، بر اساس نسخه‌ی میرزا محمود صانعی، به تصحیح امیر صانعی (خوانساری)•
نامدی دوش و دلم تنگ شد از تنهایی
چه شود کز دلم امروز گره بگشایی

ور تو آیی نشود چاره‌ی تنهایی من
که من از خویش روم چون‌ تو ز در باز آیی

کاش از مادر آن ترک بپرسند که تو
گر نه‌ای از پریان از چه پری می‌زایی؟

شاه باید که خراج شکر از وی گیرد
که دکان بسته ز شرم لب او حلوایی

تو بهل غالیه بر موی تو خود را ساید
تو به مو غالیه این‌قدر چرا می‌سایی؟

چه خلاف است ندانم که میان من و توست
کآن‌چه بر مهر فزایم تو به جور افزایی

بعد از این در صفت حسن تو خاموش شوم
زآن‌که در وصف تو گشتم خجل از‌ گویایی

دُرفشانیِ تو قاآنی‌ام از دست ببُرد
آدمی دُر نفشاند تو مگر دریایی

#قاآنی_شیرازی
#غزل_کامل

•دیوان حکیم قاآنی شیرازی، بر اساس نسخه‌ی میرزا محمود صانعی، به تصحیح امیر صانعی (خوانساری)•
چه خلاف سر زد از ما که درِ سرای بستی؟
برِ دشمنان نشستی، دلِ دوستان شکستی

سرِ شانه را شکستم به بهانه‌ی تطاول
که به حلقه‌حلقه زلفت نکند درازدستی

ز تو خواهشِ غرامت نکند تنی که کشتی
ز تو آرزوی مرهم نکند دلی که خستی

کسی از خرابه‌ی دل نگرفته باج هرگز
تو بر آن خراج بستی و به سلطنت نشستی

به قلمروی محبت درِ خانه‌ای نرفتی
که به پاکی‌اش نرفتی و به سختی‌اش نبستی

به کمال عجز گفتم که به لب رسید جانم
ز غرور ناز گفتی: که مگر هنوز هستی؟

ز طوافِ کعبه بگذر، تو که حق نمی‌شناسی
به در کنشت منشین تو که بت نمی‌پرستی

تو که ترکِ سر نگفتی ز پی‌اش چگونه رفتی؟
تو که نقدِ جان ندادی ز غمش چگونه رستی؟

اگرت هوای تاج است ببوس خاک پایش
که بدین مقامِ عالی نرسی مگر ز پستی

مگر از دهانِ ساقی مددی رسد وگرنه
کس از اين شرابِ باقی نرسد به هیچ مستی

مگر از عذار سر زد خطِ آن پسر فروغی
که به صد هزار تندی ز کمند شوق جستی

#فروغی_بسطامی
#غزل_کامل

•دیوان فروغی بسطامی، تصحیح و مقدمه‌ی سید وحید سمنانی•
غزالی را که عمری رامِ خود کردم رمید از من
چو محکم دید الفت، رشته‌ی الفت برید از من

گذشت از الفتم جانان، نمی‌دانم چه باعث شد
فکند از دیده‌ام دلبر، نمی‌دانم چه دید از من

به من دستِ ارادت داد لیک از سست‌پیمانی
همان نارفته با هم چند گامی پا کشید از من

بدو گفتم که امّید از تو دارم بوسه‌ی چندی
بگفتا باش تا روزِ قیامت ناامید از من

به #زرگر بوسه بی‌زر گفتمش دادی چرا؟ گفتا
نبودش زر، از آن مسکین به نقدِ جان خرید از من

#زرگر_اصفهانی
#غزل_کامل

• دیوان زرگر اصفهانی، به کوشش احمد کرمی